فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واژگونی خودروی حامل طلا در یزد و هجوم مردم!
4_5846081562285705236(1).mp3
7.22M
🎧 صبح بخیر
این آهنگ شاد تقدیم تک تک شما همراهان همیشگی 😍😍❤️❤️☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمر چون فصلها کوتاهست
قدر لحظه لحظه ی آن را بدانیم🏵🍃
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این فیلم فوقالعاده تاثیرگذار را بادقت ببینید
🙏خدایا !
به خاطر الطاف بی حد و اندازهات و رفع کردن بلایای بسیاری از من و عزیزانم عمیقا سپاسگزارم
👌 چه بسیاری از بلاهایی را که حتی من متوجه آن بلا نشدم و تو از من دور کردی...
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این غذای روح نوش جونتون😍🥰
@golchintap
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ زیبا و دلنشین 🌸💐
از استاد ،#افتخاری
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
چگونه از شرّ اجنّه و سِحر و جادو در امان بمانیم ؟
آیا اینها حقیقت دارند ؟
4_5827897632827114219(1).mp3
6.43M
_خدایٰاامشبمیخامشکایتکنم
ازدستقلبم...!(:💔
13920305000948 (1).mp3
2.68M
بوقت اذان🕋
اللهُمَّ یَسِّر لَنا بُلوغَ ما نَتَمَنّی
خدایا رسیدن به آنچه آرزومندیم
را برای ما آسان کن 🙌
بايد آنقدر دوستت بدارم
كه اگر روزی خدا گفت
چه چيز در دنيا را تا هميشه می خواهی ؟
بی ترديد بگويم :
او را می خواهم خدا جان ...
اصلا بايد آنقدر عاشقت شوم
تا قصه ی ليلی و مجنون فراموش شود !
و قصه یِ من و تو بر سَر زبان ها بیافتد ...
📝
خانوم شین زن زیبایی ست در آستانه ی شصت سالگی. دو سال پیش همسرش بعد از چهل سال زندگی مشترک را رها کرد و با یک دختر تایلندی بیست ساله رفت. خانوم شین مدتی افسرده شد، مدتی گریه کرد. کمی پژمرده شد، اما ناامید نشد. از سال پیش شروع کرد به دیت رفتن. بعد از چند تلاش ناموفق یک آقای مهربان و امن پیدا کرد و در کنارش آرام گرفت.
*
خانوم سین هم سن من است. او هم جدا شده و مدتی ست در حال دیتینگ است. برای خانوم سین جذابیت های ظاهری از همه چیز مهم تر است. نامبرده با مردان جوان بیست تا سی ساله که سیکس پک دارند معاشرت می کند. طبعا از توی آنها همسر وفادار بیرون نمی آید ولی سین راضی است و به او خوش می گذرد.
*
چند روز پیش با شین و سین رفتیم کافی شاپ. شین مثل خورشید می درخشید. کلی وزن کم کرده بود و سال ها جوان تر از سنش به نظر می رسید. چشمانش همان درخششی را داشت که در چشم زنهایی می بینی که مردی دوستشان دارد. با شور و شوق یک دختر شانزده سال گفت که قرار است با پارتنرش به سفر اروپا بروند. بعد اعتراف کرد که عاشق است و با صدای بلند خندید. من و سین برای ش خوشحال شدیم. با خودم فکر کردم در نهایت همه ی ما به آن چه واقعا می خواهیم می رسیم. شین به عشقش رسید و سین هم مردان جوان سکسی اش را پیدا می کند. در افکارم بودم که خانوم شین پرسید: "تو چی؟ تو دنبال چی هستی؟"
***
سوال خوبی بود. من دنبال چی بودم؟ روابط متعدد و بی سرانجام با آدمهای طاق و جفت بی ربطی که هیچ فصل مشترکی با هم و با من نداشتند. آدمهایی که نه سیکس پک داشتند و نه همراه و هم پا و هم سفری از توی آن ها در می آمد. آدم هایی که ظاهر می شدند و پس از پایان رابطه من را در سردرگمی و تاریکی رها می کردند.
روح من واقعا دنبال چه چیزی بود که این آدم ها را به خودم جلب می کردم؟ آیا این ها اتفاقی بود؟ از بد شانسی من بود؟ شاید هم اساسا دنبال شریک و همسفر نمی گشتم. شاید چیزی که روح تشنه ی من طلب می کرد ثبات و امنیت و آرام گرفتن در آغوش هیچ مردی نبود.
هر کدام از روابطم به من چیزی در مورد خودم نشان داده بود. هر رابطه مرا به اعماق سایه ها و زخم ها و تروماهای کودکی خودم پرت کرده بود تا در میان اشک و خون کودک طرد شده ی درونم را در آغوش بگیرم. هر رابطه ی دردناک دمل های چرکین روحم را باز کرده بود و کمک کرده بود تا به شفا یک قدم نزدیک تر شوم. مردها یکی یکی از برابر چشمانم گذشتند، اسم و چهره ی خیلی شان را حتی به یاد نمی آوردم اما قدردان تک تک نشترها و زخم ها و نمک هایی بودم که بر جراحت روحم پاشیده بودند. ناگهان دیدم که آنها مردهای زندگی من نبودند، فرشتگان راهنمای من بودند؛ فرشتگانی بدون بال که من را به خودم رسانده بود. خانوم شین فنجان قهوه در دست، سؤالش را تکرار می کند: "تو توی رابطه دنبال چه چیزی هستی؟"
و من این بار بدون تردید پاسخ می دهم: "دنبال خودم."
بیا،
بمان؛
دوستم نداشتی هم خیالی نیست!
من به اندازه ی جفتمان دوستت دارم
من به اندازه ای که
ابر باران را
دریا موج را
موهات انگشتانم را
پیراهنت تنم را دوست دارد،دوستت دارم!
من تو را قدر همان لحظه که نباید، دوست دارم!!
ممنوعه ترینم؛
باش و حظ کن که،
خدا هر روز معجزه هایش را روی من تمرین میکند!
برای چشمهایت خلقم میکند و برای نفس هایت می میراند!
راستی ممنوعه ترینم...
دوستت دارم ...
شهامت میخواهد
دوست داشتن کسی که
هیچ وقت هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد …
جانِ مَن
ای ناگهانی ترین ،آرامِ جانم...
یکبار برایم نوشته بودی
که دوستم داری!!
واین اتفاق
تکرار نشدی ترین حادثه ِ جهان
در موسیقی زندگیم شد ...
همیشه
یه نفر هست که:
شنیدن "صداش" مثل
گوش دادن به یه آهنگ میتونه آرومت کنه
به وسعت خورشید و ماه، به بلندای کوه، به سبزی برگ و به شکوه بیکرانه ی آسمان؛
تو را دوست دارم...
تو را دوست دارم و در دوست داشتنت عجیب گستاخم!
من تو را دوست دارم؛ به حلاوت اولین نگاه، اولین لبخند، اولین بوسه، و با تو خواهم ماند، به حرمت تمام ثانیه های بیپناهی، که کنارم بودی.
من تو را به نجابت تک تک ثانیه هایی که دوستم داشتی، مراقبم بودی و تکیه گاه من میشدی، دوست دارم...
تو روی زمین پناه منی و من بعد از خدا، پناه میبرم به تو.
که تو مأمن و تکیه گاه منی، که تو امید من، که تو پناه منی،
و من بیشتر از هرکسی تو را دوست دارم...