eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
28.4هزار ویدیو
160 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13920305000948 (1).mp3
2.68M
بوقت اذان🕋 اللهُمَّ یَسِّر لَنا بُلوغَ ما نَتَمَنّی خدایا رسیدن به آنچه آرزومندیم را برای ما آسان کن 🙌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنچه خدا برای تو کنار گذاشته سهم هیچکس دیگر نخواهد شد✨🌗
بايد آنقدر دوستت بدارم كه اگر روزی خدا گفت چه چيز در دنيا را تا هميشه می خواهی ؟ بی ترديد بگويم : او را می خواهم خدا جان ... اصلا بايد آنقدر عاشقت شوم تا قصه ی ليلی و مجنون فراموش شود ! و قصه یِ من و تو بر سَر زبان ها بیافتد ...
📝 خانوم شین زن زیبایی ست در آستانه ی شصت سالگی. دو سال پیش همسرش بعد از چهل سال زندگی مشترک را رها کرد و با یک دختر تایلندی بیست ساله رفت.‌ خانوم شین مدتی افسرده شد، مدتی گریه کرد. کمی پژمرده شد، اما ناامید نشد. از سال پیش شروع کرد به دیت رفتن. بعد از چند تلاش ناموفق یک آقای مهربان و امن پیدا کرد و در کنارش آرام گرفت. * خانوم سین هم سن من است. او هم جدا شده و مدتی ست در حال دیتینگ است. برای خانوم‌ سین جذابیت های ظاهری از همه چیز مهم تر است. نامبرده با مردان جوان بیست تا سی ساله که سیکس پک دارند معاشرت می کند. طبعا از توی آنها همسر وفادار بیرون نمی آید ولی سین راضی است و به او خوش می گذرد. * چند روز پیش با شین و سین رفتیم کافی شاپ. شین مثل خورشید می درخشید. کلی وزن کم کرده بود و سال ها جوان تر از سنش به نظر می رسید.‌ چشمانش همان درخششی را داشت که در چشم زنهایی می بینی که مردی دوستشان دارد. با شور و شوق یک دختر شانزده سال گفت که قرار است با پارتنرش به سفر اروپا بروند. بعد اعتراف کرد که عاشق است و با صدای بلند خندید. من و سین برای ش خوشحال شدیم. با خودم فکر کردم در نهایت همه ی ما به آن چه واقعا می خواهیم می رسیم. شین به عشقش رسید و سین هم مردان جوان سکسی اش را پیدا می کند. در افکارم بودم که خانوم شین پرسید: "تو چی؟ تو دنبال چی هستی؟" *** سوال خوبی بود. من دنبال چی بودم؟ روابط متعدد و بی سرانجام با آدمهای طاق و جفت بی ربطی که هیچ فصل مشترکی با هم و با من نداشتند. آدمهایی که نه سیکس پک داشتند و نه همراه و هم پا و هم سفری از توی آن ها در می آمد. آدم هایی که ظاهر می شدند و پس از پایان رابطه من را در سردرگمی و تاریکی رها می کردند. روح من واقعا دنبال چه چیزی بود که این آدم ها را به خودم جلب می کردم؟ آیا این ها اتفاقی بود؟ از بد شانسی من بود؟ شاید هم اساسا دنبال شریک و همسفر نمی گشتم. شاید چیزی که روح تشنه ی من طلب می کرد ثبات و امنیت و آرام گرفتن در آغوش هیچ مردی نبود. هر کدام از روابطم به من چیزی در مورد خودم نشان داده بود. هر رابطه مرا به اعماق سایه ها و زخم ها و تروماهای کودکی خودم پرت کرده بود تا در میان اشک و خون کودک طرد شده ی درونم را در آغوش بگیرم. هر رابطه ی دردناک دمل های چرکین روحم را باز کرده بود و کمک کرده بود تا به شفا یک قدم نزدیک تر شوم. مردها یکی یکی از برابر چشمانم گذشتند‌، اسم و چهره ی خیلی شان را حتی به یاد نمی آوردم‌ اما قدردان تک تک نشترها و زخم ها و نمک هایی بودم که بر جراحت روحم پاشیده بودند‌. ناگهان دیدم که آنها مردهای زندگی من نبودند، فرشتگان راهنمای من بودند‌؛ فرشتگانی بدون بال که من را به خودم رسانده بود. خانوم‌ شین فنجان قهوه در دست، سؤالش را تکرار می کند: "تو توی رابطه دنبال چه چیزی هستی؟" و من این بار بدون تردید پاسخ می دهم: "دنبال خودم."
بیا، بمان؛ دوستم نداشتی هم خیالی نیست! من به اندازه ی جفتمان دوستت دارم من به اندازه ای که ابر باران را دریا موج را موهات انگشتانم را پیراهنت تنم را دوست دارد،دوستت دارم! من تو را قدر همان لحظه که نباید، دوست دارم!! ممنوعه ترینم؛ باش و حظ کن که، خدا هر روز معجزه هایش را روی من تمرین میکند! برای چشمهایت خلقم میکند و برای نفس هایت می میراند! راستی ممنوعه ترینم... دوستت دارم ...
شهامت میخواهد دوست داشتن کسی که هیچ وقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد …