فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روستای نوین در منطقه هورامان استان کردستان
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مقام معظم رهبری:نامزدهای انتخابات یک عده علاقمند و...
#انتخابات
رفاقت حرمت داره
رفاقت تاوان داره
رفاقت مرام میخوااد
رفافت معرفت میخواااد
رفاقت چشم و رو میخواااد.
رفاقت گذشت میخوااد
یک کلام
رفاقت مــــــــــــــــــرد میخوااد.!!!
ﺗﻜﻴﻪ ﻛﺮﺩﻥ،
ﺑﻪ آدم ها ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
" ﺍﻣﺎ " ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ می ﺗﺮﺳﻢ ...
ﻧﮕﺎه انسانها ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
" ﺍﻣﺎ " ﺍﺯ ﺳﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﻫﺎﻱ ﻧﮕﺎﻫشان
می ﺗﺮﺳﻢ ...
ﺩﺳﺘﺎﻧشان ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
" ﺍﻣﺎ " ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﺎﻟﻲ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ
ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻢ ...
ﺁﻏﻮﺷشان ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
" ﺍﻣﺎ " ﺍﺯ ﺩﻭباﺭﻩ ﺑﻲ ﭘﻨﺎﻩ ﺷﺪﻥ
می ترﺳﻢ ...
ﺑﺎ کسی ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
" ﺍﻣﺎ " ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎ می ﺗﺮﺳﻢ ...
ﻗﺼﻪ ﻛﻮﺗﺎﻩ می ﻛﻨﻢ ...
عشق ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺍﻳﻦ همه " ﺍﻣﺎ " ﻫﺎ می ﺗﺮﺳﻢ
بعضے از نڪَاہ ها
صداےِ قشنڪَـے داࢪند...
بدون ڪلامی.. جویاےِ حالت مے شوند...
بدون ڪلامی.. #دوستتداࢪم ࢪا مے ڪَـویند،
بدون ڪلامی.. آࢪامش و اطمینان ࢪا بہ قلبت
بࢪ میڪَـࢪدانند...
بعضے از نڪَاہ ها
صداے قشنڪَـے داࢪند
دُࢪست مانندِ نڪَاهِ تــو...!!
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
ولی وارد رابطه شدن با فردی منطقی و پخته واقعا لذتبخشه؛ بدون خیانت، دروغ، بدون اینکه احساس اضافه بودن داشته باشی؛ کنارش آرامش داری، روانت آرومه و فارغ از دغدغه های کم اهمیت، میتونی بدون هیچ ترس و واهمهای از ترک شدن و طرد شدن بهش اعتماد کنی، با آدم اصیل و بالغ حال دلت همیشه خوبه.
سیری چشم خیلی مهمه ،
تو زندگی دنبال آدمای سیر باشین ،
سیر از جنس مخالف ،
سیر از خوشی های موقت ، سیر از پول !
آدم گشنه فقط به روحتون صدمه میزنه...........
کسی ما رو بغل نگرفت و کنار گوشمون نگفت
(ولو الکی) که فدات بشم و دوستت دارم و فلان، بغل مهم بود ولی کسی تحویلش نگرفت و رفت، رفت که رفت که رفت...
حالا بگم عشق؟ بگم پول؟ بگم خونه و ماشین و غذا و تفریح؟ ما اندازهٔ خودمون داریم اینا رو، حالا با سگ دو یا قدم آهسته، با دروغ و دغل یا راست حسینی، هرجوری هست داریمش، ولی شب که میایم تو رختخواب و چرتکه میندازیم که امروز چیکاره بودیم غیر اینا که گفتم، که اصلِ زندگی نبودن و نیستن هیچوقت، چیزی جز خرابی نیست، بچهٔ خوبی بودیم؟ نه! پدر و مادر خوب؟ نه! همسر خوب؟ نه! حتی بنده خدای خوبی هم نیستیم! هیچِ هیچ... این میشه که هندزفری رو میچپونیم و چاووشی رو پلی میکنیم و عمدا اسمش رو اشتباه میخونیم چون دلمون میزنه برای چاووش خوندنش، گوله گوله اشکِ بیخودی میریزیم و آدم نمیشیم، بهتر نمیشیم، کلی حرف میزنیم با خودمون و حتی نمیتونیم خودمون رو بغل کنیم...
شاعر نیستیم، نقاش و آهنگساز نیستیم، ما دو جا خالی شدیم فقط، خلا و زیرِ لحاف، که بالشمون هی خیس شد و چرخوندیمش که پشت و رو بشه و به بچه های کار فکر کردیم، به مستاجرها، به ندارها، به بدبختها، هی فکر کردیم که خیلی دارائیم ولی هرچی ما داشتیم پول بود فقط، که میدونستیم صبح باز سگ دوعه یا قدم آهسته واسه ادامهٔ همینا، که سیر نمیشدیم و چاله ها تموم نمیشدن و فقر چی بود؟ اینکه نتونیم خودمون رو بغل کنیم حتی و همیشه ذهنمون اینو بگه که تو هیچی نیستی، تو معمولی ترین و بی خودی ترین کاغذ سیاه کن دنیائی و بی هوا خواب ببردمون...
ما از اولش شتر دزد بودیم چون هرچی فکر کردیم یادمون نیومد که تخم مرغ دزدیده باشیم ، غصه هامون همیشه بودن و با ما بزرگ تر شدن؟ نه، بزرگ بودن همیشه...
بخوابیم و چشامونو هم بزاریم که هم تاریک بشه دنیا و هم ساکت، که صبح همیشه نزدیکه.
"محمد یغمائی
هر قلبی
جای #یک_معشوق است
لطفا بعد از عاشق شدنتان
روی دلتان تابلوای بزنید که
" #ظرفیت_تکمیل_است "...!
وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشقم شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این
دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم
شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین
شاید کمی هم کیش تر
آغاز و ختم ماجرا
لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من
در مردُمک های تو بود