هدایت شده از لشکر قدس
♦️یکسال پیش چند هزار تا قطعه به برنامه موشکی ایران فروخته بودند که همگی یک چاشنی انفجاری داخلش بود.
🔹قطعه کوچکی هم بود اندازه یک کف دست، این قطعه رو موشک نصب میشه.
🔹میخواستن همه صنعت موشکی منفجر کنن، حساب کنید این قطعه میترکید پشتش همه موشکها میترکید، تمام سولهها و شهرهای زیرزمینی منفجر میشد و تمام موشکها و پرسنل یکجا همه از بین میرفتن، ایران متوجه شد و جلو این قضیه را گرفت. البته چند سال هم بازیشون داد تا هم عوامل را شناسایی کند، هم آنها را دلخوش به این برنامه کند.
🔹نیروهای مسلح کلی بیانیه داد و این عملیات را بزرگترین کشف خرابکاری وزارت دفاع نامید.
🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
هدایت شده از لشکر قدس
♦️وزارت بهداشت لبنان خبر ۴هزار مجروح و ١١ شهید را تکذیب کرد و اعلام کرد فعلا همان آمار منتشر شده عصر امروز صحت دارد. (٩ شهید و ٢٨٠٠ زخمی)
🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
#داستان_شب 💫
الاغ و شترى را كه لاغر شده بودند و ديگر توان باركشى نداشتند، رها كرده بودند، اين دو خود را به علف زارى رسانده و ماءنوس شدند.
الاغ گفت : خوب است ما در اينجا برادروار زندگى كنيم و از اين جاى پر آب و علف به جائى نرويم و مخفيانه با هم بسازيم و كسى از حال و روزگار ما با خبر نشود و اين علفزار در انحصار ما باشد و كيف كنيم .
شتر گفت : پيشنهاد بسيار خوبى است ، اگر شير مادر بگذارد.
الاغ گفت : شير مادر چه دخالتى دارد؟
شتر گفت : بى دخالت نيست .
مدتى گذشت و آن دو حيوان ، بدون مزاحم از آب و هوا و علف آن علف زار استفاده كرده و هر دو فربه شدند، اتفاقا كاروانى كه دراى چند الاغ بودند، از كنار آن علفزار عبور مى كردند، كاروانيان براى رفع خستگى چند ساعتى در آنجا ماندند، در همين حال صداى عرعر الاغهاى آن كاروان بلند شد، و همين موجب شد كه الاغ دوست شتر نير عرعر كرد.
شتر گفت : چرا صدا بلند مى كنى ، صداى تو باعث مى شود كه كاروانيان به حال ما مطّلع شده و مى آيند و ما را مى گيرند و زير بارهاى سنگين خود قرار مى دهند.
الاغ گفت : اقتضاى شير مادر است .
همانگونه كه شتر حدس زد، كاروانيان به دنبال صدا آمدند و شتر و الاغ فربه را بدون صاحب در بيابان علفزار ديدند و گرفتند و با خود بردند و هر دو را بار كرده و روانه ساختند، كاروان همچنان حركت مى كرد تا به دامنه كوهى رسيدند، الاغ همين كه دامنه كوه را نگاه كرد، خود را شل نمود و به زمين انداخت چرا كه مدتى كارش بخور و بخواب بود و نمى توانست باركشى كند.
كاروانيان وقتى چنين ديدند، تصميم گرفتند الاغ را بر شتر بار نمايند، شتر با بار سنگين همچنان از دامنه كوه بالا مى رفت وقتى كه به قلّه كوه رسيد بناى رقصيدن كرد.
الاغ به او گفت : اى برادر چه مى كنى مگر نمى دانى كه در كجا هستيم ، و با رقصيدن تو من به دره هولناك كوه مى افتم و قطعه قطعه مى شوم .
شتر گفت : برادر، اين اقتضاى شير مادر است !! سرانجام الاغ از پشت شتر سقوط كرد و به هلاكت رسيد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى