eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
27.5هزار ویدیو
154 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر کانال و گروه جهت انتقاد یا پیشنهاد @bondar1357 @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
باز شوهر بی بهانه با ادایی کودکانه هیکل چون استوانه میکند غر غر به خانه یادم آید روز اول گردنش کج, دست و پا شل پیش بابا موش می شد سرخیش تا گوش می شد دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک شاد و چابک چشمهایم همچو آهو عطر موهایم چو شب بو می شنیدم از لب او حرفهایی همچو جادو من غلام خانه زادت جان دهم هر دم به یادت گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همانجا شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم قسمتم یک مرد جانی اندکی لوس و روانی بی اراده همچو یابو! پرخور و مغرور و پر رو بشنو از من جان خواهر هر که کرد این دوره شوهر خاک بر سر گشت و حیران شد پشیمان، شد پشیمان، شد پشیمان😂😂🤪'
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• بهرِ چشمانِ قشنگت غزلی می‌سازم دل به طنّازی و نازت همه دم می‌بازم بارها خواسته‌ام دل بِکَنم از عشقت به کمانی که کماندار تویی می‌نازم کشورِعشق ووفا راتویی آن شاهنشاه من دراین کشورِ سرشارِ صفا سربازم شوروشوقیست‌به‌دل‌مهرِتوافکنده‌مرا می‌دهی بارِ دگر بال و پرِ پروازم؟ شهرِ شیرازتویی غنچه وگل پروردی عاشقم بر گل و دلداده‌ی آن شیرازم در افق‌هایِ خیالم که تویی آرامش پر زنان سویِ تو آیم که تویی آغازم تاتومعمار شوی کلبه‌ی احساسِ دلم خشتِ‌این‌خانه‌ز الماسِ‌گران‌می‌سازم سیمِ تارم که‌بُود زلفِ‌پریشان‌شده‌ات کوکِ شادی بنوازد به طراوت سازم مینوازی‌تونماهنگ وهمه مستِ تواند شور وماهور وسه‌گاه است‌دگرآوازم اسبِ‌خوشبختیِ‌مصباح‌چه‌رهوارشده پس‌سوارش شده‌وسویِ شما می‌تازم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حق‌ ندارى‌ به‌كسى‌ دل‌بدهی‌ اِلامن، پیش‌ روىِ‌ تو دوراه‌ است؛ فقط‌ من‌ يا‌ من😌! ‌🌺🍃🌺
روے ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨـــﻮﯾﺴﯿﺪ: ❤️❤️ نه ﯾـــک ﺑــﺎﺭ ﻭ ﻧـﻪ ﺩﻩ ﺑـاﺭ که ﺻـــﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾـــﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿــﻊ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿــﺪ ❤️❤️ ســـﺮ ﺁﻥ ﺳــﻔﺮﻩ ے ﺧــﺎلے ﮐــﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷــﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ‌ ❤️❤️ پشــﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔــلے ﭘﯿـﺮﺯنے ﮔﻔــﺖ: ❤️❤️ ﺁﻥ ﺟـــﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤــﻪے ﺧﺴﺘــگے ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬــﺎ ، ﺳﺮ ﺗﻌــﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑــﺮﺩ ﻭ ﭼﻨــﯿﻦ ﮔﻔﺖ: ❤️❤️ ﮐﻮﺩﮐـــے ﺭﻓــﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗــﺨﺘﻪ گوﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐــﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾـﺎﺩ ﺍﺳــﺖ ﻭﻟـے ﯾﺎﺩ 🏴 کپی با ذکر
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟ گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای! گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟ گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای! گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟ گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای! گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟ گفت يا باغ است؛ يا نار است؛يا ويرانه ای!
💜🌹🍀🌹💜 الهی غصه تو قلبت بمیره❤️ الهی دشمنت عقده بگیره❤️ الهی هرکجایی مهربونم❤️ تنت سالم،دلت روزی نمیره❤️ الهی درد و غم از تو جداشه❤️ الهی صاحب قلبت خدا شه❤️ الهی هرکجا،باهرکه هستی❤️ خدا برصحن قلبت گل بپاشه❤️ 🍰🍰🍰🍰 🍰🍰🍰🍰🍰🍰 🍰🍰🍰🍰🍰🍰🍰 🍰🍰🍰🍰🍰🍰🍰🍰 ____ \ / 😁 ( ) / \ 🎊بـریـد کنار شیرینی بهتون نخوره بـه 🎊مناسبت عیدقربان برای بچه های گروه 🎊 شیرینی آوردم دهن شونو شیرین کنن 🎉🎉🎉 پیشاپیش عیدتون مبارک 🎉🎉🎉
حمید محمودی: این روزها به يمن شبکه هاي اجتماعی دوستی های مجازی نیز شکل گرفته ، زنی که در رختخواب در کنار همسرش است ولی با گوشی با مردی که همکار یا عضو یک گروه هستند چت می کند مرد نيز به بهانه هاي واهى همسر خود را می پیچاند تا با خانمى که در یک گروه.هستند خوش و بش کند. درکتاب تذکره الاولیاء، داستان دلچسبی از بایزید بسطامی روایت شده که می تواند الگوی مناسبی برای 'دوستی های اجتماعی' این روزهای ما باشد! احمد خضرویه -مرید بلندمرتبه ی بایزید بسطامی-همسری داشت به نام 'فاطمه' که از نوادر زمانه بوده است. گفته اندکه فاطمه با بایزیدبسطامی دوستی بسیار نزدیکی داشته و با ایشان بی مهابا(خودمونی)سخن گفته است. این مسئله البته صدای شوهررا در می آوردو بافاطمه بحثشان بالامی گیرد.فاطمه به شوهر می گوید: 'عزیزم، تو محرم طبیعت من می باشی و بایزید محرم طریقت من' احمد که می فهمد این دوستی خوشبختانه پاک است و اجتماعی، آرام می گیرد.(ناگفته نگذارم که احتمالا فاطمه این تفکیک محرم طبیعت ومحرم طریقت رااز عارفه ی بزرگ، بانو رابعه عدویه آموخته است که در یک رباعی عربی به خداوند می گوید: من تو را در دل محرم خود قرار داده ام و تن خود را به آنکه بخواهد با من بنشیند بخشیده ام) از بحث دور نشوم; خلاصه دوستی اجتماعی فاطمه و بایزید ادامه داشت تا اینکه یک روز فاطمه به دستان خود 'حنا' می زند، بایزید کنجکاوی می کند و می پرسد: 'فاطمه از بهر چه حنا بسته ای؟' فاطمه پاسخ تکان دهنده ای به استاد می دهد: 'تا این غایت تودست و حنای من ندیده بودی. مرابا تو انبساط بود.اکنون که چشم تو براین هاافتاد،صحبت مابا تو حرام است' به تعبیر دیگر، فاطمه همین که می بیند بایزید -با آن همه وارستگی و پاکدامنی -به اندازه ی پرسشی ساده، از وادی طریقت به صحرای طبیعت درغلتیده است و وارد حریم شخصی می شود، روی از او می پوشد و دیگربااو هم سخن نمی شود! درست اینجاست که مفهوم عمیق تعهد و پایبندی به زندگی زناشویی، معناومفهوم پیدامی کند. اینکه بهراسیم، اگر همسر ما با مردی بیگانه هم کلام شود کلاهمان را باد خواهد برد، به گمان من دلهره ای بی مورد و باوری آزاردهنده است. نه هیچ زنی می تواند شوهر را از همه ی زنان دیگر دور نگه دارد و نه هیچ مردی می تواند - به تعبیر مهستی گنجوی- همسر خود را در 'حجره ی دلگیر' زندانی کند. و حالا که این واقعیت زمانه ی ماست، باید بیاموزیم که 'فاطمه وار' دوستی های اجتماعی خود را مدیریت کنیم و نگذاریم کسی به آسانی از 'حنای حریم شخصی مان' چیزی بپرسد که این دیگر دوستی پاک نخواهد بود. چنانکه قطب الدین ابوالمظفر المروزی در مناقب الصوفیه می گوید: 'تا مادام که در دوستی، غرض هوا و طلب وصال و طمع نصیب نفس می یابد. آن دوستی را محبت نشایدگفت بلکه آنرا هوا گویند'
💫 "عبدالرحمن جامی"، در ایام جوانی برای کسب دانش و کمال مسافرت های زیادی انجام داد، در یکی از این سفرها جامی به شهر هرات رسید و در آنجا با" سعد الدین کاشغری" و همچنین "علی قوشچی" که از مشاهیر و محققان زمان بودند دیدار کرد. گویند قوشچی به رسم ترکان با چنته ای که به همراه داشت به محضر جامی آمد و برای امتحان میزان دانش جامی، چندین سوال مشکل از او پرسید که جواب هر کدام از آنها بسیار طولانی بود. در مقابل جامی بدون تفکر و اندیشه زیاد با صبر و شکیبایی بسیار به تمام پرسش ها به طور کامل پاسخ داد. دانش و آگاهی جامی موجب شگفتی قوشچی شد و اودر برابر این همه فضیلت چاره ی جز سکوت نداشت. جامی چون این سکوت را دید به چنته ی قوشچی اشاره می کند و به طنز می گوید" :از قرار معلوم مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند؟!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫♥️خدایا براے تو غیر ممڪنے وجود نداره غیر ممڪن هاے زندگے همه ے مارو ممڪن ڪن . . .💫♥️ شبتون زیبا 🌷✨ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
. 🍃🌸ایرانِ‌زیبا🌸🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌿💚🤍❤️🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فصل قطع درختان که می‌رسد؛ تنومندترین درخت‌ها برای بریدن انتخاب می‌شوند و کسی با درختان کوچک کاری ندارد. محال است موفق باشی و دشمنی نداشته باشی ! محال است در اندیشه‌ی آسمان باشی و در اندیشه‌ی زمین زدنت نباشند ! که ارّه به دست‌ها همیشه نگاهشان به تنومندترین درخت‌هاست. باید آن‌قدر رشد کرده و قد کشیده ‌باشی که زیر سایه‌ی اقتدارت بایستند و با ولع، سودای به زیر کشیدنت را داشته‌باشند. اگر از کنارت عبور می‌کنند و کاری به کارت ندارند، یعنی هنوز به اندازه‌ی کافی رشد نکرده‌ای…
هر روزی که به پایان می‌رسد آن را به کناری بگذار آنچه در توانت بوده است را انجام داده‌ای بعضی اشتباهات انجام شده‌اند هر چه زودتر فراموششان کن فردا روز جدیدی است آن را با اشتیاق و امید شروع کن فردا هم روز خداست می‌شود دوباره تلاش کرد و همه چیز را از نو ساخت به امید فردائی بهتر شبتـ🌙ـون پر از نور الهی🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️خــدایـا ❣ ✨امشب کوله پشتی ما را ⭐️پر کن از آرزوهای زیبا و ✨دوست داشتنی ⭐️تا صبح فردا خنده رو ✨و از غم و اندوه جدا باشیم ⭐️شبتون بخیر ✨آرامش شب نصیبتون
آهنگ {شکوه} با صدای:عبدالحسین مختاباد وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم رمیدی و نرمیدم بریـــدی و نبریـــدم اگر ز جان ملامت شنیدم از تو شنیــدم وگر ز کرده ندامت کشیدم از تو کشیدم شکوه دارم شکوه دارم با دل بی غم‏گسارم مردم ای مهتاب بسوزی همچو شمعی بر مزارم بعد از این یا گردبادم یا در این صحرا غبارم تا رسم در ره‏گذارت یا رسی در ره‏گــذارم گذشتی و نگذشتم شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم گسســـتی و نگسستــم اگر که خانه به دوشم اگر که باده پرستم کجا که با تو نبودم کجا که بی تو نشستم گذشتی و نگذشتم شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم گسســـتی و نگسستــم اگر که خانه به دوشم اگر که باده پرستم کجا که با تو نبودم کجا که بی تو نشستم
آهنگ { شبانگاهان } با صدای: عبدالحسین مختاباد شـبـانگاهـان تا حـریـم فلک چون زبانـه کشد سوز آوازم شـرر ریـزد بـی­امـان بـه دل سـاکـنـان فلک نـالـه سازم دل شـیـدا حـلـقـه را شـکـنـد تـا بـرآیـد و راه سفر گیرد مگر یکدم گرم و شعله فشان تا به بام جهان بال و پر گیرد