فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این نیز بگذرد
💦💦💦
.
ڪاش میشد ڪہ تو را مثل طلا آب ڪنم
بتراشم بدنت را اثرے ناب ڪنم
قابے از چوب منبت بزنم دور تنت
نقش اندام تو را داخل آن قاب ڪنم
بگذارم بہ سرت تاج طلا ڪوب شده
و بہ گیسوے تو یڪ شاپرہ قلاب ڪنم
بڪشم طاق عقیقے بہ خم ابرویت
تا ڪہ ابروے تو را جلوہ محراب ڪنم
نورے از پرتو خورشید بہ چشمت بزنم
برق چشمان تو را تابش مهتاب ڪنم
هر چہ شیرینے دنیاست بهم آمیزم
شهد لبهاے تو را طعم شڪر ساب ڪنم
و بہ بالاے لبت خال سیاهے بزنم
تا ڪہ این منظرہ را ڪامل و جذاب ڪنم
بعد از آن، در رخ تو محو تماشا بشوم
با خیال نفست چشم خودم خواب ڪنم
مثل بت، زیر قدمهاے تو من سجدہ زنم
بت پرستے ز تو را بین همہ باب ڪنم
#سعید_بیاتی
در نهایت تنها کسی که میخواهم
دل به دلش بدهم تویی
تو تغییر نور را در آسمان تماشا میکنی
من چشمهای تو را ...
📝
یک روز باید باور کنی که هیچکس آنقدری به تو نزدیک نیست که خودت. قلبا قبول کنی که مهم ترین آدم زندگی هیچکسی «تو» نیستی. نه تنها تو، هیچکسی جز «خودش» نیست.
این تا تهش هستم و فدایت شوم و من بمیرم تو بمانی ها هم مشتی اباطیل است برای شیرین ماندن در مذاق آن که هنوز مانده، البته تا «وقتِ معلوم». بعد از آن و در کسری از ثانیه، توی لمحه ای ثابت خواهد کرد که تو، نه تنها حالا، همان وقت ها که آن شکرها را میخورد هم به هیچ جاش نبودی، حتی به پشت زیپِ خراب کفشش! رسما به هیچ جا.
یک روز باید بفهمیم و میفهمیم اما، درد خواهیم کشید، فریاد خواهیم زد، با کثافت خودمان دست به یقه خواهیم شد حتی و هیچکس، با غلظت، هیچکس نخواهد فهمید چه مرگمان است، حتی خودمان.
و خوش به حال آنها که میروند؟ خاک بر سرشان؟ هیچکدام!
آن که رفت هم یک روز میرسد به رفتنِ دیگری و به گریه کردن و «خدایا چرا من» گفتن های ما، که عشق تاوان دارد و همیشه، همیشه قسمتیش میماند برای فردا، که فراموش کردیم دیروز چه کرده بودیم...
👤#محمد_یغمائی
ترسناک ترین نقطه ی یک رابطه آخراشه، جایی که حس میکنی طرفت رو اصلا نمیشناسی.
#انگیزشی
•شش راه برای مثبت اندیشی:
مثبت اندیشی چیست و چگونه حاصل میشود؟
مثبت اندیشی هم مثل هر کار ذهنی دیگه ای یک کار تمرینی است و با تمرین مداوم و مرور زمان حاصل میشه. راهکارهای ساده ای هم داره:
1- هر فکری که حس بد به شما منتقل میکنه رو از خودتون دور کنید.
2- همیشه سعی کنید نیمه پر لیوان رو ببینید.
3- به جاهایی که از اونجا خاطره خوبی دارید بريد و به اهداف شیرین زندگی فکر کنید.
4- خاطرات بد ذهن خودتون رو بیرون بریزید.
5- هنگامی که عصبی هستید یا نگران به چیز های مهم زندگیتون فکر نکنید.
6- وقتی در کاری شکست ميخوريد بیشتر به جای این که خودتون رو سرزنش کنید به علت شکست فکر کنید و اون نقطه ضعف رو از بین ببرید این کار حس خوبی به شما ميدهد.
📝
کاش حوصله داشتم بیشتر و بهتر بنویسم درباره این که تلخی ماجراهای موسوم به "علاقه مجازی" برای من، کدر شدن معنای دقیق و دلربای "دوست داشتن" است. این عشقهای اشتراکی، این "برایت می میرم" ها که گاهی مطلقا بی معنا و پوک و حتا کودکانه اند، ما را غافل می کند از مفهومی که می توانست نجاتمان بدهد در مهلکه هولناکی که نامش را گذاشته ایم روزمرگی.
نه که بگویم در مجازستان نمی توان دل بست. من خودم دلگرم کننده ترین رابطه عاطفی زندگیم را مدیون همین صفحه آبی هستم. دارم درباره ادعایی حرف می زنم که بوی گند بی عملی شان را از دور هم می توان حس کرد.
خلاصه که من با سپیدشدن ریشم تازه آموخته ام تمام حرمت علاقه از مداراست. این که به کسی توهین کنی و بعد بگویی دوستش داری، رفتار روان پریشانه ای است که باید مداوا شود. و این که کسی به تو بگوید دوستت دارد و بعد فکر کنی خبری شده و حق داری خراشی به دلش بیندازی، رفتار روان پریشانه دیگری است که به همان میزان نیاز به مداوا دارد.
چقدر حرف می زنم. از بس که ذهنم آشفته است این روزها. از من پیرمرد به شما دوسه نصیحت:
نخست این که شهامت گفتن و شرافت شنیدن "نه" را داشته باشیم. مخصوصا شنیدنش را. بالغیم اگر به نخواسته شدن تن بدهیم، و به کسی که ما را نخواسته احترام بگذاریم.
دوم این که از یاد نبریم گاهی نقاب هایی می زنیم که از دردهای بزرگتری فرار کنیم. مثلا نقاب "من عاشقی دلباخته ام" را می زنیم، که از تنهایی خود یا ترسمان از نزدیک شدن به آدم ها فرار کنیم. وقتی خودمان هم نقابی را که برای فریفتن بقیه زده ایم باور کنیم، کلاهمان بدطور پس معرکه می ماند.
سوم این که درک کنیم کسی که ما را نمی خواهد یا علاقه ما را پس می زند، هزار دلیل برای کارش دارد. دشمنش نشویم. بپذیریم، فراموش کنیم، و زندگی کنیم. به همین سادگی.
.
من که نفهمیدم چه نوشتم، مادیان سمج کلافگی نگذاشت تمرکز کنم. شما روی دوست داشتن کسانی که دوست دارید تمرکز کنید، و دلخوری و نفرت را به کفتارها واگذار کنید. حتی همین کفتارهای خوش صحبت خوش بوی اطراف...
👤#حمیدسلیمی
📝
"من تمام زندگی را به دنبالش گشتم... به دنبال کسی که بشود با او درد و دل کرد و پشیمان نشد... "
اولین باری که درد و دل کردم را خوب به خاطر دارم...از درگیری ها و مشکلاتم گفتم...از اتفاقاتی که آزارم می داد..وقتی حرف هایم تمام شد فقط سرزنش شدم... مدام می شنیدم مگر نگفته بودم آخرش این می شود؟مگر نگفته بودم اشتباه می کنی؟مگر نگفته بودم...
آنقدر سرزنش شدم که دیگر هیچوقت از دردهایم برایش نگفتم...
فکر می کردم نفر بعدی حتما برایم گوش خواهد شد...حتما سنگ صبورم می شود...اما اینبار نتیجه ی درد و دل کردنم شد قضاوت شدن... اینکه حتما خودت مسیری را اشتباه رفته ای... خودت نمی توانی... خودت نمی خواهی...خودت مقصری... قضاوت شدم بدون اینکه لحظه ای خودش را جای من بگذارد...
مدتی بعد وقتی کاسه ی صبرم از حرف های نگفته لبریز شد؛ وقتی درد و دل کردم فقط شعار شنیدم... شروع کرد به کوچک کردن مشکلاتم...به اینکه مهم نیست... فراموشش کن... ارزشش را ندارد...حالا که اتفاقی نیفتاده... اگر بدترش پیش می آمد...
آدم های بعدی هم همین بودند...یکی می گفت: این ها که چیزی نیست من بدترش را گذرانده ام... مشکلات تو جلوی مشکلات من صفر است....
یکی دیگر اصلا حواسش به حرف هایم نبود...
همان جا بود که فهمیدم کسی که پای درد و دل هایت می نشید فقط باید گوش باشد برای حرف هایت و سکوت کند...
سکوت کند تا سبک شوی... نه اینکه با قضاوت و سرزنش و شعار دردهایت را بیشتر کند....
"من تمام زندگی را به دنبالش گشتم... به دنبال کسی که بشود با او درد و دل کرد و پشیمان نشد... "
👤 #حسین_حائریان
📝
دوری، چهار حرف دارد.
آدم نمی داند این واژه ساده کوچک این وزن هولناک را چگونه دارد. آدم می ماند که این چهارحرفی کوفتی از کجا یاد گرفته تازیانه به دست در کوچه های تاریک ذهنت بگردد و در بزنگاه های تیغدار هجوم بیاورد به پشت پلکهات و سردرد شود و مقیم گوشه های پیشانی چین خورده ات بماند و عذابت بدهد و مدام به ساعت نگاه کنی و شب نگذرد و نفسهایت بوی نا بدهد از بس که در سردابه های ساکت دلتنگی گم و گور شده ای. آدم می ماند که این مصیبت و این ابتلاء از کجا به جانش نشست که حالا به این روز بلاخیز نشسته و شده کشتی پیر غرق شده در مجاورت ساحل، همه سهمش تماشاست و ناتوانی.
دوری، دوری لعنتی فقط چهار حرف دارد. اما آدم مبتلا به دوری، خیلی حرفها دارد. حرفهایی که شنیدنش از عهده اغیار خارج است و گفتنش جز با همان که دور است، پریشانی. ناچار پنهانشان می کند در گوشه های خلوت جانش، تا به وقتش هیزم آتش مهیب اندوه باشند در ثانیه های گزنده اندوه.
به روی ماه آن بیخبران از ما، در دورها، باد عزیز، بوسه ما را برسان...
👤 #حميد_سليمى
📝
عاشقی راه دارد، عشق فقط اين نيست كه صبح و شب ، خبر از بودنت را بدهی و با جمله های دلبرانه، فلانی را خام كنی كه حواست هست چقدر هستم!!! اينها، هم هست .
عشق، خيال مدام است، ماشين نيست كه سندش را به نام فلانی كنی و تا وقتی سلامت است از آن كيف كنی و تا به خرج افتاد به نام ديگری بزني .
عشق خانه است، امنيت است، گرمت می كند، در آن خلوتها داری...
عشق، يك خيالِ مدامِ سيال است، اصلا اگر واقعی بشود، شبيه همه چيز شده، مثل تمامِ واقعي هاي جهان، پر از ترس و دلهره و تكراری ...
عشق گاهی تو را به جنون ميرساند و گاهی بی حوصله ات می كند...
ايرادی هم ندارد، بايد يك وقت هايی بفهمس يك جای كار می لنگد.
تمام سخت بودن نگهداريش همين است كه آزادش بگذاری، آنوقت است كه تازه چكه كردن سقفش لو ميرود، چاهش پس ميزند و اگر حواست نباشد و دل ندهی می شود كلنگی!
سقفش روی سرت ميريزد و زير آوارش ميمانی...
من مردها و زن هايی را مي شناسم كه بابت عشقشان صبرها كرده اند، با جان و دل خانه كلنگی را بدون تخريب بازسازی كرده اند و تمامش را از نو چيده اند، آن هايی كه زندگی بلدند، دوست داشتن هايشان را بيهوده خرج نمی كنند، مبادا عادت شود.
اگر دچار عادت شده ايد، مقصر اصلی خود شمایيد، به كسی مربوط نيست كه زيادتر عاشقيد، بيشتر حواستان هست، او اصلا متوجه نيست يا از اين جمله های تكراری...
اندازه باشيد و از بودنتان و بودنش لذت ببريد.
خوابيدن روی تختی كه سقف بالای سرش با راه رفتن های بيهوده ديگران ترك ميخورد، خواب نيست، كابوس است.
كاري كنيد كه لَم بدهيد در عشق
فرشته ها بی دليل بال ندارند، آزادند!
ببوسيد طَرَف را...
👤 #صابر_ابر
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
دوست داشتنِ آدمها از توجه کردنهاشون پیداست،
دنبال کلمات نگرد .
📝
اسمش را که گفت، میتوانستم واکنشهای زیادی نشان بدهم. مثلا خودم را بزنم به نشناختن، یا مثلا شمارهاش را بگیرم و داد بزنم
«حالا اومدی که چی؟ برو همون گورستونی که تا الان بودی!»
یا بزنم زیر گریه که یعنی خیلی در نبودنش زجر کشیدهام،
یا ذوق کنم و چند بار پشت تلفن بگویم «وااااای وااااای باورم نمیشه تویی!».
اما فقط پرسیدم «خوبی؟» و حتی به جوابی که میخواست بدهد فکر نکردم.
این مهمترین قانون طبیعت است. یکهویی رفتن آدمها را میگویم.
آدمهایی که میتوانند خوب باشند یا بد، میتوانند برایت کلی خاطرات خندهدار یا گریهدار بسازند، میتوانند در زندگیات مهم باشند یا نباشند، میتوانند تو را دوست داشته باشند یا نداشته باشند.
تمام این آدمها وقتی یکهویی از زندگیات میروند همه چیزشان را با خودشان میبرند.
خوبیهایشان را، خاطراتشان را، مهم بودنشان را و حتی دوستداشتنشان را.
آنوقت در صورت برگشتن، تو فقط میتوانی حالشان را بپرسی و یادت برود منتظر جواب بمانی و آدمی که به زندگیات برگشته را با قانون طبیعت تنها بگذاری...
👤 #نیلوفر_نیکبنیاد
📝
دیگر نه دل میبندم، نه امیدوار میشوم، نه توقع دارم همه چیز خوب پیش برود. دیگر جهان و اتفاقاتش را به حال خود رها کردهام و بدون هیچ احتمال و پیشفرضی فقط اقدام میکنم، کنار میایستم و منتظر میمانم و آمادگیِ این را دارم که نتیجه، کاملا خلاف آنچه انتظار داشتهام پیش برود!
حس میکنم نهایت تلاشهایم را کردهام و بیش از این تقلا نمیکنم و بیش از این امید ندارم با اصرار کردن و جنگیدن چیزی درست بشود.
شدهام شبیه به مادری که ۱۰۰۰ فرزند سقط کرده و هیچ اشتیاق و امیدی به تولد فرزندی که در شکم دارد، ندارد و احتمال این را میدهد که هر لحظه اتفاق ناخوشایندی بیفتد و عادت دارد از آرزوهایش دست بردارد و به ناملایمتیهای تکراری روزگار، اعتراضی نکند.
آدمها از یک جایی به بعد خسته میشوند و ترجیح میدهند عقبنشینی کنند، گوشهای دست به سینه بایستند و فقط نگاه کنند.
👤#نرگس_صرافیان_طوفان
♦️فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: «اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.» فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چارهای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید: «کیستی؟» ناگهان دید که شیطان وارد شد و گفت: «خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.» سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: «من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم، آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی میکنی؟» پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: «چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده نشوی؟» شیطان پاسخ داد: «زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود میآید!»
"""عشـق
در قلب ڪسانیست ڪه
لابلای شلوغـیها
تنها شما را میبینند
شما را مـیشنوند...√
🙏🌹🙏
شاخه گلی بانیروی عشق درقشنگ ترین
کادوی آرزو پیچیده وبا برچسب سلامت
به آدرس زیباترین گلهاتقدیم شماخوبان
میکنم خوبیهای دنیـا تقدیمتان❤️❤️❤️❤️❤️
آدمهایی که نیت خوبی دارن
قول های خوبی میدن
اما آدم هایی که شخصیت خوبی دارن
پای قولی که دادن میمونن
🙏🌹🙏
چقدر نزار قبانی قشنگ میگه:
«مرا جوری در آغوش بگیر
که انگار فردا میمیرم؛
و فردا چطور؟
جوری در آغوشم بگیر
که انگار از مرگ بازگشتهام»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥و هر کجا باشید او با شماست..