موقع دعا کردن درگیر زمان میشيد!! درگیر اینکه میشه یا نه!!!
در صورتیکه وقتی دعا میکنی دعای تو از این جهان خارج میشه
میره به یه عالم دیگه
میره به جایی قبل از آغاز زمان و قبل از همه ی شدن ها و نشدن ها
اونجا که دارن تقدیرت رو مینویسن و خدای مهربان بر اساس دعایی که کردی تقدیرت رو رقم میزنه🦋
پس از ته قلبت دعا کن
و باور داشته باش که راهگشا خواهد بود
@Khoda
📝
مارتین سلیگمن، مطابق بر نظریهی اسناد عقیدهدارد افسردگی(درماندهگی+ناامیدی) بههنگام پیشآمدن رویدادهای منفی در زندگی ظاهر میشود. و در واقع، پس از این پیشآمد، ذهنِ فرد، بهطورمعمول، اتفاقات را اینطور تفسیر میکند:
۱.به عوامل درونی نسبت میدهد. یعنی بر این باور است که اتفاق پیشآمده(شکست) به صفات شخصیاش برمیگردد.
۲.فکر میکند احتمال تغییرْ در آینده وجود ندارد و دیگر بهطورثابت وضعیت همینطور باقی خواهد ماند.(دیگر شانس اینکه از این وضعیت شکست در بیایم وجود ندارد)
۳.جنبههای دیگر زندگیاش را هم در بر میگیرد.(من حالا که در این موقعیت شکست خوردهام، پس در موقعیتهای دیگر هم شکست خواهم خورد)
فرض کنید نویسندهای پس از نوشتن کتاب اولش سراغ یک انتشارات میرود و همان ب بسمالله ناشرْ آب پاکی را روی دست فرد میریزد، کتاب را رد میکند و میگوید کتابتان اصلن خوب نیست. ذهنِ فرد، مطابقبر اصل اول، اینطور تفسیر میکند که “من استعداد نوشتن ندارم” یا اینکه “من کمهوشام.”
دوم؛ اینطور نسبت داده که “دیگر شانس چاپشدن کتابام در آینده وجود ندارد و حتا اگر بخواهم کتاب دیگری هم بنویسم باز همین آش است و همین کاسه.”
و در آخر، بهاین نتیجه میرسد که “من هر کار دیگری هم که در زندگیام کردهام(و بخواهم انجام دهم) اینطور میشود: توی دیوار میخورد و «همیشه» با شکست مواجه میشود.”
راهحل سلیگمن این است که ما ناکامیهای پیشآمده را تلاش کنیم نه به عوامل درونی(صفات شخصی) بلکه به عوامل بیرونی ربط دهیم: [شاید آن ناشر سلیقهاش با کتاب من نمیخواند.]
دوم آنکه گمان نکنیم هر شکستی دائم، ثابت و همیشگیست: [شاید آنطور بایدوشاید تواناییام را در این کتاب نشان ندادهام. پس میتوانم در کتاب بعدی بهتر ظاهر شوم.]
سوم؛ ناکامی در موقعیت الف ربطی به موقعیتهای دیگر ندارد: [ممکن است هنوز در نوشتن به پختگی لازم نرسیدهام اما در روابطام و در شغلِ درحالحاضرم عملکرد رضایتبخش و مطلوبی دارم.]
بهطورخلاصه؛ شکستهای پیشآمدهمان دائم، ثابت، کُلی و درونی نیستند.
👤عماد رضایی نیک
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
*دارم به خانه سالمندان ميروم*
این متن توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه سالمندان به نگارش در آورده است:
*دارم به خانه سالمندان میروم،مجبورم.*
وقتی زندگی به نقطه ای میرسد که دیگر قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هایت به نگهداری از فرزندان خودشان مشغول اند و نمی توانند ازتو نگهداری کنند،
این تنها راه باقیمانده است.
خانه سالمندان شرایط خوبی دارد: اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی، غذای خوشمزه، خدمات هم خوب است.
فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست.
حقوق بازنشستگی من به سختی می تواند این هزینه را پوشش دهد.
البته اگر خانه ی خودم را بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمی آیم.
می توانم در بازنشستگی خرجش کنم؛ تازه ارث خوبی هم برای پسرم بگذارم.
پسرم میگوید : «پول ها و اموالت باید به خودت لذت بدهد. ناراحتِ ما نباش.»
حالا من باید برای رفتن به خانه سالمندان آماده شوم.
به هم ریختن خانه خیلی چیزها را دربرمی گیرد:
1⃣ جعبه ها، چمدان ها، کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگی است، لباس ها و لوازم خواب برای تمام فصول.
2⃣ از جمع کردن خوشم می آمد.
کلکسیون تمبر، ده ها نوع قوری دارم. کلکسیون های کوچک زیاد، مثل گردنبندهایی از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل.
3⃣ عاشق کتابم. کتابخانهام پر از کتاب است. انواع شیشه بطری مرغوب خارجی.
از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم.
4⃣ دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که می شود دریک آشپزخانه پر تصور کرد.
ده ها آلبوم پر از عکس و...
به خانه پر از لوازم نگاه میکنم و نگران می شوم.
خانه سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال، یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی دارد.
دیگر جایی برای آن همه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام ندارد.
یک لحظه فکر می کنم مالی که جمع کرده ام، دیگر متعلق به من نیست.
در واقع این مال متعلق به دنیاست.
به این ها نگاه می کنم، با آن ها بازی می کنم، از آن ها استفاده می کنم، ولی نمی توانم آن ها را با خودم به خانه سالمندان ببرم.
می خواهم همه اموالم را ببخشم، ولی نمی توانم؛ هضمش برایم مشکل است.
از طرفی بچه ها و نوه هایم برای کارهایم و این همه چیز جمع آوری شده ارزش آنچنانی قائل نیستند.
به راحتی می توانم تصور کنم که آن ها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام، چطور برخورد می کنند:
همه لباس ها و پوشاک گران قیمت دور ریخته می شود. عکس های با ارزش نابود می شود، کتاب ها، فلهای فروخته می شود.
کلکسیون هایم چه ؟؟!!!!
مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته می شود.
از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم، چند تکه برداشتم، چند تا وسیله آشپزخانه، چند تا از کتاب های مورد علاقهام و چند تا قوری چای.
کارت شناسایی و شهروندی، بیمه، سند خانه و البته کارت بانکی، تمام.
این همه متعلقات من است. میروم و با همسایهها، خداحافظی میکنم....
سه بار سرم را به طرف درب خانه خم می کنم و آن را به دنیا می سپارم.
*بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازی است.*
بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند:
ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم.
1⃣ دور خودتان را برای خوشحال شدن، خیلی شلوغ نکنید.
2⃣ رقابت برای شهرت و ثروت خنده دار است.
3⃣ زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست.
4⃣ افسوس
که هر چه برده ایم، باختنی است.
5⃣ برداشته ها، تمام گذاشتنی است.
پس در لحظه و حال زندگی کنید.
زیاد در گیر تجملات، خانه، ماشین و.... نباشید.
*در یک کلام انبار دار نباشید.*
*سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید، با خودتان، با دیگران، با همه.*
« خوب بخورید ، خوب بپوشید ، خوب سفر کنید ، زندگی را زیاد سخت نگیرید
« این برای همه ما هست ، امروز پدر و مادران ما ، فردا نوبت خود ماست کمی تفکر زمان زود میگذرد فردا دیر است 🙏🙏🙏🙏🙏
درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی"
اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی.
کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده.
درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم .
آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم.
پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
#ازعذاب_قبر 🔥درامانی اگه این سوره
رو#قبل_خواب بخونی👇🏻👇🏻
🕊بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرحیم🕊
🌓اَلهَاکُمُ التَکاثُرُ.حَتَّی زُرتُمُ المَقابِرِ.کَلَّاسَوفَ
تَعلَمونَ.ثُمَّ کَلَّا سَوفَ تَعلَمونَ.کَلَّالَوتَعلَمونَ عِلمَ
الیَقینِ.لَتَرَونَ الجَحیمَ.ثُمَّ لَتَرونَّهاعَینَ الیَقینِ.ثُمَّ
لَتَساَلُنَّ یَومَئِذِِ عَنِ النَّعیمِ....
دوستان امروز برای جبران حق الناس
تسبیحات حضرت زهرا رو داریم
۳۴الله اکبر
۳۳الحمدالله
۳۳سبحان الله
ان شاءالله به برکت خانم فاطمه زهرا مورد شفاعت پسر بزرگوارشون قرار بگیریم.🤲
سلامتی آقا امام زمان صلوات💜💓
استاد فرهمند - دعای عهد.mp3
1.54M
دعای عهد🌱
استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا 💔
⚘ اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ⚘
آیدی کانال:
🌹سردار شهید حمید قبادی نیا🌹
معروف به (شهید مستجاب الدعوه)
@Shahid_Ghobadinia
💐هرکس به شهدا توسل کند به بن بست نمی خورد💐
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼
#اولين ها👇
✨اولين كسي كه زنده ميشود: رسول الله
✨اولين كسي كه بر صراط ميگذرد: رسول الله
✨اولین کسی که به بهشت میرود: رسول الله
✨اولین ملائکه ای که زنده میشود: اسرافیل
✨اولین حیوانی که زنده میشود: براق
✨اولین کسانی که وارد حوض میشوند: فقیران
✨اولین کسی که روز قیامت لباس میپوشد: حضرت ابراهیم خلیل
✨اولین کسی که محاسبه میشود: جبرئیل
✨اولین چیزی که انسان درموردآن محاسبه میشود: نماز
✨اولین چیزی که از زنان بعدازنماز پرسیده میشود: درمورد زندگی با شوهرانشان
✨اولین عملی که درترازوی اعمال وزن میشود: اخلاق نیکو
✨اولین کسانی که شفاعت میکنند:پیامبران،
✨اولین عضوهای بدن که به سخن میایند :دست ها و پاها
🖤به رسانه بصیرتی اخلاقی کاشانی ها بپیوندید ودرجهاد تبیین مشارکت کنید :
@msfkashan
آیدی مدیر کانال:
@sml1345