eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
28هزار ویدیو
156 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
A0030.mp3
15.43M
اذان 📝طنین دلنشین اذان 🎤 حاج سلیم موذن_زاده_اردبیلی حی علی الصلاه🕌 هدیه به چهارده معصوم 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸اذان ظهر به افق دلهای بیقرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می ترسم از بعضی آدم ها... ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭند؛ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ! ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ! ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ، ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻗﻬﺮ و نامهربانیﺷﺎﻥ را! ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻣﺤﺒﺘﺖ! ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ؛ ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺨﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻨﺖ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ!
. این شعر بسلامتے دوستان مجازیم ❤️نازنینا … لایک یعنے انتخاب یعنی: از بنده سلام از تو جواب لایک یعنے دل به ما بستے رفیق؟! لایک یعنے یاد ما هستے رفیق؟! لایک یعنی: مطلبت را دیده‌ام یعنی: احوال تو را پرسیده‌ام لایک یعنی:در رفاقت، ڪاملی... لایک یعنی: نیستے و... در دلی لایک یعنی:دوستے را لایقم؟… تو: حقیقت... من،"مجازن عاشق"م لایک یعنی:ڪار و بارم خوب نیست... تو نباشے، روزگارم خوب نیست لایک یعنی:بغض لبخندم شڪست... دورے و جاے تو گلدانے نشست لایک یعنی:مثل جان و در تنی... لایک یعنی:خوب شد تو با منی لایک یعنی:حسرت و لبخند و آه... مے شوم دلتنگ رویت گاه گاه لایک یعنی:جاے پایت بر دل است... دورے از تو جان شیرین … مشڪل است لایک یعنی: نڪته هاے پیچ پیچ... لایک یعنی:جز محبت، هیچ... هیچ لایک یعنی:از سڪوت من بخوان… لایک یعنی:در ڪنار من بمان لایک یعنی: خنده هاے ریزریز... لایک یعنی: دوستت دارم .
🦋✨ خدایا به ما بیاموز که حرمت دلهارا از بین نبریم به ما بیاموز که دوست داشتن را فراموش نکنیم و انان که‌ دوستمان دارند را از خاطر نبریم...
"🌸🍃🌸🍃🌸 پنج شنبه،شاخه گلی با ذکر فاتحه وصلوات بفرستیم برای تموم آنهایی که دربین ما نیستند ولی دعاهاشون،هنوزکارگشاست یادشون همیشه در دل ماست" °•کپی با ذکر آزاد است•° «» 📗
🎙محمد_اصفهانی 🎼 خیال آشنا
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انسانها زود پشیمان می شوند گاه از گفته هایشان گاه از نگفته هایشان اما سراغ ندارم کسی را که از مهربانی پشیمان شده باشد خوشا به حال آنانکه خوب می‌دانند مهربانی منطقی ترین گفتگوی دنیاست پگاهتان مملو از شادی 🌸🕊
📝 اصطلاح "Empty nest syndrome" یا سندرم آشیانه خالی نوعی حس اندوه و تنهاییه که پس از این‌ که فرزندان به قصد زندگی جدا یا رفتن به دانشگاه برای اولین بار خونه رو ترک می‌کنن، پدر و مادر یا سرپرست ممکنه بهش دچار بشن. از اونجا که ترک خونه‌ی پدر و مادر توسط جوان به طور کلی رویدادی طبیعی و سالمه، اغلب به نشانه‌های سندرم آشیانه خالی توجه نمی‌شه. این مسئله می‌تونه برای پدر و مادر به حالت افسردگی و حس بی‌هدفی منجر بشه، چرا که ترک «آشیانه» توسط فرزند باعث ایجاد تغییراتی در جریان زندگی پدر و مادر می‌‌شه. سندرم آشیانه خالی به‌ویژه در میان مادران خانه‌دار شایع هست.
📝 قدرتی که در بخشش وجود داره این اتفاق چند سال پیش و توی یک روز خیلی گرم تابستونی برام افتاد. داشتم میرفتم چند تا چیز بخرم. اون روزها زیاد پیش میاومد که به سوپرمارکت برم چون اون قدر پول نداشتم که بتونم مواد غذایی رو که در طول هفته مصرف میکردیم یک دفعه ای بخرم. زن جوونم چند ماه پیش و بعد از مدتها مبارزه با سرطان مرده بود. هیچ بیمه ای هم نداشتیم. خرجمون زیاد بود و خیلی هم بدهی داشتم. فقط یک شغل نیمه وقت داشتم که ازش به قدری در میآوردم که بتونم شکم دو تا بچه کوچیکم رو سیر کنم. اوضاع بد بود خیلی بد. اون روز در حالی که دلم حسابی گرفته بود و فقط چهار دلاری توی جیبم بود داشتم میرفتم سوپرمارکت تا چند لیتر شیر و یک بسته نون بخرم. وقتی به چراغ قرمز رسیدم یک زن و مرد جوون رو با بچه اشون دیدم که توی چمنهای کنار خیابون نشسته بودن. آفتاب سرظهر هم حسابی اذیتشون میکرد. مرد روی یک تکه مقوا نوشته بود "اگه بهم غذا بدین براتون کار میکنم". زنش هم کنارش بود و به ماشینهایی که پشت چراغ قرمز وایمیستادن نگاه میکرد. بچه شون هم که حدود دو سالش بود عروسکی رو که فقط یک دست داشت بغل کرده بود. همه این چیزها رو توی همون سی ثانیه ای که پشت چراغ بودم دیدم. خیلی دلم میخواست چند دلار بهشون بدم. ولی اگه این کار رو میکردم دیگه پولی برای خرید شیر و نون برام باقی نمیموند. چراغ که سبز شد یک دفعه دیگه بهشون نگاه کردم. هم احساس گناه کردم که بهشون کمک نمیکنم و هم ناراحت شدم چون پول کافی نداشتم که به اونا هم بدم موقع رانندگی نتونستم از فکر اونا بیرون بیام. تا یکی دو کیلومتر فقط چشمهای غمگین و بی روح اون مرد جوون و خونوادهاش رو میدیدم. دیگه نتونستم تحمل کنم. دردی رو که داشتن حس کردم و دیدم باید کاری براشون بکنم. این بود که دور زدم و برگشتم به همون جایی که اونا رو دیده بودم. کنار خیابون نگه داشتم و دو دلار از چهار دلاری رو که داشتم به اونا دادم. وقتی ازم تشکر میکرد اشک توی چشمهاش جمع شده بود. لبخندی زدم و به سمت سوپرمارکت رفتم. امیدوار بودم که شاید هم شیر و هم نون رو به قیمت حراجی بفروشن. شاید هم میشد که فقط شیر یا فقط نون بخرم. وقتی به پارکینگ رسیدم هنوز هم اون واقعه توی ذهنم بود. ولی احساس خوبی نسبت به کاری که کرده بودم داشتم. از ماشین که پیاده شدم احساس کردم که یک چیزی زیر پامه. پام رو بلند کردم و دیدم یک بیست دلاری اونجاست. اصلا باورم نمیشد. اطراف رو نگاه کردم و هیچ کسی رو ندیدم. در حالی که از تعجب حیرون مونده بودم رفتم توی سوپرمارکت و عالوه بر شیر و نون چند تا چیز دیگه هم که خیلی لازم داشتم خریدم. اون واقعه رو هرگز فراموش نمیکنم چون بهم یاد داد که دنیا عجیب و مرموزه. یک بار دیگه این باورم رو که هرگز نمیشه به دنیا زیادی بخشید تقویت کرد. دو دلار داده بودم و بیست دلار گیرم اومده بود. توی مسیر برگشت هم دوباره به اون خونواده گرسنه رسیدم و پنج دلار دیگه هم بهشون دادم. اون اتفاق فقط یکی از اتفاقهای این جوری بود که توی زندگیم افتادن. به نظر میاد که هر چی بیشتر بدیم بیشتر گیرمون میاد. شاید هم این یکی از قوانین جهانی باشه که میگه "اگه میخواین بگیرین باید اول بدین". یک شعری رو به این مضمون یادمه: "یک آدم دیوونه ای بود که هر چی بیشتر پول میداد پولدارتر میشد". اغلب مواقع فکر میکنیم که چیزی نداریم که بدیم. ولی اگه به دقت نگاه کنیم میبینیم که چیزای کوچیکی داریم که میتونیم اونا رو به دیگران بدیم. برای یک دفعه هم که شده فکر نکنیم که اول باید خیلی داشته باشیم تا بعدش بتونیم بدیم. با بخشیدن از همون مقدار کمی هم که داریم در انبار دنیا رو روی خودمون باز میکنیم و اجازه میدیم که خیلی چیزها به طرفمون سرازیر بشن. لزومی هم نداره که اینو فقط به خاطر این که من دارم میگم باور کنین. فقط کافیه که صادقانه امتحانش کنین تا از نتایجی که میگیرین تعجب کنین. معمولا هم ازهمون کسانی که بهشون دادیم پس نمیگیریم بلکه از جاهایی میاد که ما حتی تصورش رو هم نمیتونیم بکنیم. این قانون جهانی رو خودتون امتحان کنین. قانون جهانی همیشه کار میکنه. 📗 بزرگترین راز پول 👤 جو ویتالی
📝 مادر شدن مادرم همیشه دلش می‌خواست فرزندی داشته باشد و بطور غریزی یک مادر بود. درست مثل فیلم قاتلین بالفطره، یک مادر بالفطره بود. عجیب هم‌ نیست، اون روزگار مادر بودن بخش تفکیک ناپذیر زنانگی محسوب می شد و فقط ده درصد زن ها با تصمیم خودشان مادر نمی شدند. امروزه طبق آمار چهل درصد زنهای بین پانزده تا چهل ساله مادر نیستند و یا به دلایل شخصی، اجتماعی و حتی زیست محیطی تصمیم می گیرند مادر نباشند. * - در میان شما برخی مادر هستید و من امروز را به شما تبریک میگم. شما چیزی را تجربه کردید که من ازش محروم بودم؛ تجربه ی دخیل بودن در آفرینش، تجربه ی غنا دادن و پرورش یک موجود دیگر، تجربه ی عشقی بیش تر از عشق به خود. - و اما شمایی که مادر نیستید، من به شما هم تبریک میگم چون تمام آن فرصت را داشته اید تا برای خودتان صرف کنید، زندگی حرفه ای و استعدادها و دوستی ها را غنا ببخشید، مسافرت بروید، آزادانه تصمیم بگیرید‌ و فشار کمتری را بر کره ی زمین و جمعیت آن وارد کنید. - اما اگر برای مادر شدن مردد هستید شما بهترین مادرهای دنیا خواهید بود چون شما می دانید که کجای این دنيا ایستاده اید و مادر شدن‌ چقدر وظیفه ی سنگینی ست. شما به دنبال جوابی هستید برای فرزندی که از شما خواهد پرسید چرا مرا به دنیا آوردی. خود من در نوجوانی چند بار از مادرم این سوال را پرسیدم و هربار جوابهای پرت و پلایی شنیدم که، "این به جای تشکر کردنته؟ برای این همه شبهای بی خوابی بر سر گهواره چون و چرا می کنی؟‌" ظاهرا من ناخواسته وارد قراردادی نانوشته شده بودم، مثل یک وام مادام العمر با بهره ی سنگین که تا پایان‌ عمر بازپرداختش طول می کشید. هیچ کس هم نبود نشانم بدهد با این وام چه کنم. والدینم تن سپرده بودند به یک زندگی ملال انگیز کارمندی و عدس پلوی ته گرفته با عطر تشویش عصرهای جمعه و زندگی کوله باری از ترس و افسردگی که در نهایت سخاوت بدون آنکه بخواهم روی دوش من گذاشته بودند که بابتش قدردان باشم. * مادر شدن‌ یک انتخاب است. امیدوارم هیچ زنی از روی ملال، از روی ترس از خاموشی ساعت بیولوژیکی، از روی حرف دیگران بچه ای به دنیا نیاورد. آرزو می کنم مادرانی از زندگی سرشار که حیات را موهبتی می دانند شایسته ی هدیه کردن. فرزندان چنین مادرانی نمی پرسند چرا به دنیا آمده اند، آنها می دانند هر انسان موجودی ست یگانه و بی نظیر و دنیا بدون آنها چیزی کم داشت.
📝 چرا برخی زنان به خودشون نمیرسن؟! آيا آنها راه را به اشتباه نرفته اند؟ ايا مفهوم واقعى زيبايى رو درست درك كرده اند؟ شايد بايد به انها متذكر شد كه به خود رسيدن به معنى هر ماه عوض كردن رنگ مو و كاشتن مژه و ناخن و اكستنشن نيست. به معنى تزريق ژل و بوتاكس و تاتو و كاشت گونه نيست.اينها نه تنها موجب زيبايى نميشوند چه بسا مصداق بارز نازيبايى هستند. به خود رسيدن يعنى ورزش كردن ، نوشيدن اب ، تغذيه صحيح . يعنى بعد از چهل سالگى و بعد از زايمان مراقب هيكلت باشى و لباس شيك و مد روز بپوشى. يعنى كتاب بخوانى ،موزيك گوش كنى ، فيلم ببينى و مسافرت برى .يعنى با بچه هات كارتون ببينى و سربه سرشون بذارى ، يعنى با شوهرت زير باران قدم بزنى حرف بزنى و از ته دل بخندى. مراقب سلامت پوست ، مو و دندانت باشى و هميشه اراسته و شكيل به نظر برسى. به خود رسيدن يعنى ارزش دادن به خود يعنى وقت صرف كردن براى خود .يعنى بالا بردن اطلاعات يعنى بالا بردن اعتماد به نفس. چرا اينقدر مفهوم زيبايى در ايران تغيير كرده ؟ ماهرانه زندگی کن... قدرتمند و پر انرژی... خودت را برای تغییر و تبدیل به هرآنچه بهترین تو میباشد آماده کن. تو یک تکه از پازل آفرینشی که اگر نبودی پازل هرچقدر هم بزرگ، اما کامل نبود.
📝 ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ! ﺑﺮﻭﻳﺪ ﻣﺜﻞ ﺁﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﻴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻴﺪ، ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺷﻌﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﮑﻨﻴﺪ. ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ می خواهید ﺳﺮ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﮐﻼﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ، ﭼﺮﺍ ﭘﺎی ﻣﻦ ﺭﺍ ﻭﺳﻂ ﻣﯽﮐﺸﻴﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻳﻢ ﭼﺮﺍ موسی ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺷﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﮐﻨﺪ، عیسی ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ یکﺷﻨﺒﻪ ﻭ به مسلمان ها ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ؟! ﭼﺮﺍ ﮐﺎﺭی ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻋﻴﺴﻮی ﺷﺮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻠﻴﺴﺎ، یعنی خانه ی خدا راحت ﺑﻨﻮﺷﺪ! ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺷﺮﺍﺏ، ﺷﻼﻕ ﺑﺨﻮﺭﺩ؟ ﭼﺮﺍ ﯾﮑﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﻮﺷﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍیی که شما می گوئید ﺑﻮﺩﻡ، ﭼﺮﺍ باید بگذارم به اسم من ﮐﻠﻴﺪ ﺑﻬﺸﺖ بفرﻭﺷﻨﺪ؟! ﻳﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﻣﻦ ﺟﻬﻨﻢ کنند؟ ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺟﻬﻨﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ! ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁنﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺣﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ، ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﯽﺩﻫﺪ..!! ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺘﻢ! ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ايد!! اگر به دنبال من می گردید مرا در عشق، مهربانی، بخشش، آگاهی، گذشت، راستگوئی و انسانیت پیدا کنید! «البته اگر... به دنبال من می گردید!»
📝 سنگدل نباشید اما .. به راحتی هم عاشق نشوید ... مراقب باشید که چه کسی را وارد زندگیتان می‌کنید ... احساس شوخی بردار نیست ... دل فراموشکار نیست ... آدمها از یک جایی به بعد دیگر قابل فراموش کردن نیستند ... می مانند میسوزانند بغض می‌نشانند برای یک عمر در میان قهقهه هایت تلخت می‌کنند ... این که ما اسمش را گذاشته ایم فراموشی فقط سرگرم کردن خودمان است تا به آدم‌هایی که شیرین ترین خاطراتمان را با آنها داریم فکر نکنیم ... همین که کمی سرت خلوت شود باز تمام فکر و خیال ها به سراغت می آیند ... ساده نباشید و خود فریبی نکنید ... آدمها از یک جایی به بعد دیگر قابل فراموش کردن نیستند ... مراقب باشید که چه کسی را وارد زندگیتان می‌کنید ... 👤
📝 "ما بچه های مراعات بودیم " بی‌مقدمه می‌پرسد«دختر خوبی برای مادرت هستی؟»لبخند به لب،جواب میدهم«باید از خودش بپرسید»با کف دست،سر زانو را مالش میدهد«خسته شدم،چند ساعتی هست از این پاساژ به آن پاساژ درحال خرید است،از این مغازه به آن مغازه؛دخترم را میگویم،از خریدکردن و پول خرج‌کردن سیر نمیشود.هروقت هم بپرسی:خُب، چی خریدی؟میگوید:هیچی!بعد نایلونها که باز میشود،شال میبینی و عینک و کیف و کفش و مانتو،آن هم مارکدارش.دیگر مارکها را خوب بلد شده‌ام»جای دستش را عوض میکند و آن را روی گردی زانوی پای دیگر میمالد«با جیوانجی از خواب بیدار میشود و با جوردانو به رختخواب میرود،صبح را با شانل سر میکند و ناهار را با ولنتینو.عینک گوچی به چشم میزند و ساعت رولکس به دست میکند.از کیف و کفش و جوراب و عطر مارکدارش نگویم بهتر است»دستش را بالا میبرد و نرمه‌ گوشش را بین دو انگشت میگیرد«باورت میشود این جینگیل وینگیل‌هایی که به خودش آویزان میکند،از گوشواره تا گردنبند،همه مارک‌دار است.بدل‌بودنش مهم نیستها،مهم بولگاری‌بودنش است که دوستانش آن را خوب میشناسند و چشمشان از حسادت درمی‌آید؛خودش این را میگوید.دخترم جنون برند دارد،برند باز است»دستش مدام جلوی صورتم بالا و پایین میرود«وقتی گله میکنم چرا باید لباست،ماشینت،عطر و بلوز و شلوارت،به این قصد خریداری شود که باعث حسادت دیگران شود،می‌گوید:تو مال ‌هزار‌سال پیشی و متوجه اینها نمیشوی.حق دارد،نمی‌فهمم،ما اینطور بزرگ نشده‌ایم.کف دستهایش را روی هم فشار میدهد«من اینطور تربیتش نکردم،جامعه اینطور بارش آورد.من با خوش‌پوشی،شیک‌پوشی،خوش‌بویی و زیبایی مخالفتی ندارم،دلم می‌سوزد،وقتی به بچه‌های این نسل نگاه میکنم،به این‌که بهترین ماشینها را سوار میشوند و از بهترین برندها لباس میخرند و آخرین مدل گوشی را توی دست میگیرند و باز راضی نیستند.بچه‌های این نسل آرام و قرار ندارند،سرگردانند.دیده‌ام بچه‌هایی که رو به پدر و مادر می‌ایستند و توی تخم چشمشان نگاه میکنند و با وقاحت می‌پرسند«شما مگر برای ما چه کرده‌اید؟می‌ترسم از روزی که دخترم از من و پدرش همین را بپرسد» آهی می‌کشد«من نسل خودمان را بیشتر دوست دارم.ما بچه‌های مراعات بودیم،دلمان میخواست بزرگ شویم و کاری برای پدر و مادرهایمان انجام بدهیم،توقع چندانی نداشتیم.میفهمیدیم نداری یعنی چه؟نیازی نبود پدر،کف دست نشانمان دهد و بگوید ببینید مو ندارد.میدانستیم زمان جنگ است،می‌فهمیدیم باید مشارکت کنیم»پاهایش را تکان میدهد،چشمم میافتد به کفش‌های ساده‌اش،به کفشهای خودم نگاه میکنم،راست میگوید. ما بچه‌های مراعات بودیم. 👤مریم سمیع زادگان
📝 من وجودتو دوست دارم، فرقی نمیکنه، تو هر حالتی دوسِت دارم ، چون دل‌بسته به حضورتم . معتقدم اگه کسی رو دوست داری، باید حضورش، باید وجودشو دوست داشته باشی، ایجوری تو هر حالتی و تو هر شرایطی زندگی باهاش شیرین و قشنگ میشه . آدما شاید بعد از یه مدت واسه هم تکراری بشن، ولی اگه به وجود هم دلخوش باشن، از همین تکرار هم لذت میبرن ، و این یعنی انتخابِ درست . فکر میکنم حقیقتِ عشق به هیچ چیز جز وجود بند نیست ، میخوام به بچه هام حقیقتِ عشقو یاد بدم ، بهشون یاد بدم که به لبخند یا چشمای قشنگ عشقشون دل نبندن ، که زندگی همیشه خنده نیست، چشما همیشه قشنگ نیستن، یادشون میدم به حضور عشقشون دلخوش باشن که همیشه قشنگه. میخوام دنیا باز هم عشق رو تجربه کنه، آخه حیفه از ما فقط یه جفت باشه .. 👤وحید عیسوی‌