eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
28.7هزار ویدیو
161 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 روابط به ندرت به این دلیل به پایان می‌رسند که دو طرف دیگر عاشق یکدیگر نیستند. روابط به پایان می‌رسند زیرا احساس می‌کنند که توسط یکدیگر دیده نمی‌شوند و درک نادرستی از هم دارند. روابط به گرما نیاز دارند. گرما به صورت حرکات شیرین، لبخندهای محبت‌آمیز، مهربانی و ستایش. روابط نیاز به بازی دارد. به خنده نیاز دارد و لحظات شادی‌آوری که شاید احمقانه به نظر برسند. بازیگوشی به شدت دست کم گرفته شده است اما دقیقاً چیزی است که به ما احساس انرژی و سرزندگی می‌دهد. این چیزی است که بسیاری از روابط به آن نیاز دارند، سرزندگی. روابط به امنیت نیاز دارد. ما با صداقت، سازگاری، ارتباط و همراهی، امنیت را برای یکدیگر ایجاد می‌کنیم. وقتی شریک امنی هستیم که دیگری بتواند با ما خود واقعی‌اش باشد. روابط نیاز دارند که آسیب‌پذیر باشند. ما با یکدیگر به گشودگی رفتار می‌کنیم تا روابطمان عمیق‌تر شود. ما باید به یکدیگر اجازه بدهیم که در قلب‌ها، عمیق‌ترین آرزوها و رویاهایمان وارد شویم با بتوانیم با یکدیگر در ارتباط بمانیم. روابط نیاز به رفاقت دارد. ما باید یک تیم متحد باشیم زیرا در زندگی با موانعی روبرو هستیم و باید بزرگترین پشتیبان یکدیگر باشیم. روابط به کنجکاوی نیاز دارد. حتی وقتی فکر می‌کنیم که همه‌چیز را درمورد کسی می‌دانیم، تقریبا چیزی نمی‌دانیم. ما پیچیده هستیم و همیشه چیزهای بیشتری برای یادگیری و درک یکدیگر وجود دارد. ما باید درمورد یکدیگر کنجکاو باشیم.
📝 غمگینم؛ برای مرد یا زنی که تا پایان عمر کنارِ آدمِ اشتباه زیست، در حالی‌که می‌توانست معشوقه‌ی آدمِ درستی باشد. من غمگینم؛ برای تمامِ لبخندهای نزده و دوستت دارم‌های نشنیده و سفرهای نرفته و چشم‌های از برق اشتیاق ندرخشیده و یک عمر انتظار و حسرت و آرزوی نزیسته... 👤
📝 تندیس بهترین آدم روی زمین هم تعلق میگیره به: اونی که می‌فهمه خیلی دوستش داری و آدم میمونه
📝 «بعضُ الأشخاص رِزْق و بعضُ الأشخاص کَفارة ذُنُوب…! «بعضی از آدم‌ها رزق‌اند و بعضی‌ها کفاره‌ی گناهان…!»
🌱 ولی من یکیو میخوام که هرموقع شکست خوردم و ناامید شدم این متن نادر ابراهیمی رو برام بخونه : عزیز من! زندگی، بدون روزهای بد نمیشود؛ بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم. اما، روزهای بد، همچون برگهای پائیزی، باورکن که شتابان فرو میریزند، و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان میشکنند، و درخت، استوار و مقاوم بر جای میماند. عزیز من! برگهای پائیزی، بی شک، در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند...
📝 لطفاً شعور اتمام رابطه رو داشته باشیم، مثلا میتونیم بگیم... : 1-من واقعا دوست داشتم که بیشتر باهات آشنا بشم ولی هیچ ارتباطی بینمون حس نمیکنم، ممنون که وقتت رو به من اختصاص دادی. 2- در حال حاضر انقدر سرم شلوغه و درگیر زندگیمم که توانایی اولویت بندی رابطمون رو ندارم. 3- این رابطه به درد من نمیخوره، امیدوارم که درکم کنی. 4- دیگه نمیتونم سر ..... باهات باشم، لطفاً به تصمیمم احترام بزار. 5- احساس میکنم تو این رابطه به خط قرمز هام احترام گذاشته نمیشه، ترجیح میدم تموم کنم. و ...
📝 پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت… این ترانه‌ی محبوب یک خط مرزی میان عوام و خواص بود.ترانه‌ای که از تریبون‌های رسمی اجازه‌ی پخش نداشت اما منبطق بر آنچه «هست» بود… ترانه از جوان و جوانانی می‌گفت که هنوز برای تفریح و فراغت به همراه خانواده به زیارت جمعی می‌رفتند اما آنقدرها هم سنتی و جمع‌گرا نبودند که با مقوله‌ی عشق آشنا نباشند و انتخاب زوجه را به خانواده و خانم والده و همشیره واگذارند… البته که دختر هم با اینکه عاشق خود را زنهار می دهد و «زوّار» بودنش را یادآوری می‌کند اما به تمامی دست از عشوه پردازی برنمی‌دارد و به شیوه‌ی پست مدرن‌ها پایان داستان باز باقی می‌ماند… البته که زوّار در این شعر نه تنها به معنای یکی از زیارت کنندگان بلکه به مفهوم بسیار زیارت کننده‌ است و اشاره به تکرار این عمل در زائر عاشق اما با مراسم کاملا شرعی و عرفی دارد… تریبون رسمی اما مفهوم دیگری از زیارت را ترویج می‌داد: زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن سر خورده بودم از عشق در انتظار مردن با قامتی شکسته از کوله بار غربت در جست‌و‌جوی مرهم راهی شدم زیارت رفتم برای گریه رفتم برای فریاد مرهم مراد من بود کعبه تورو به من داد… گوگوش هم از زیارت می خواند.. زیارتی که این بار نه دسته جمعی بود نه از سوی معشوق تقبیح و تکفیر می‌شد… جست‌و‌جویی فردی برای خوشبختی و آرامش، آن هم بر روی زمین و به شیوه‌ی خود نه بر سَبیل مناسک تکراری و پیشینی… هر چند که ارتباط با آسمان و خدایش هنوز هم به تمامی حذف نشده بود اما واسطه‌ای در میان نبود… زوّار بود و خدایش که تمام اختیارات و توانمندی‌هایش را یکجا در قالب معشوقی که تکیه‌گاه گریه و همصدای فریاد و شکل تازه‌ای از عشق بود، به عاشق هبه کرده بود و پا پس کشیده بود و خیال خودش را راحت کرده بود… اینجا دیگر زوّار نه به معنای جمع زائران و بسیار زیارت کننده، بلکه به مفهوم شخص دارای پرسش و خواست بود(این را در دهخدا دیده‌ام) … تفاوت دو نوع زیارت در دو تریبون رسمی و مردمی بسیار بود… زمان اما ثابت کرد که برداشت مردمی قوتمندتر است و سرانجام یک روز گوگوش،که روزگاری در برابر پادشاه می خواند:تو اون کوه بلندی که سر تا پا غروره… هم با تریبون مردمی همراه شد و با بغض صیحه کشید: آقا خوبه آقا جونه آقای گل آقا جون این کمینه رو همیشه زیر دست خود بدون… …من کنیز زنگی‌ام که دستامو به سینه بستم…* *به گفته‌ی شاعر، این ترانه از روی نامه‌ای که مادر شاعر برای پدرش نوشته سروده شده است… اما همزمانی پخش ترانه با انقلاب ۵۷ شایعات خاصی رابر سر زبان‌ها انداخت… 👤 امید مرجمکی
📝 یادت اگرچه خاموش، کی می‌شود فراموش هرکداممان، به فراخور درس و کار و زندگی، چیزهایی می‌دانیم و چیزهای بسیاری هم هست که دلمان می‌خواهد بدانیم. سعدی هم وقتی می‌گوید: «بپرس هرچه ندانی که ذل پرسیدن / دلیل راه تو باشد به عز دانایی»، بر این تأکید می‌کند که بپرسیم و چیزی یاد بگیریم. اما در ذهن، چیزهایی هم هستند که نفعی برای ما ندارند. مثل این‌که من می‌دانم پدربزرگ از جدی‌ترین طرفداران سیگار بدبوی بهمن بود. یا صمیمی‌ترین دوست دوران دبستانم، عاشق فرانک لمپارد، کاپیتان و مربی اسبق چلسی بود. تلاش می‌کنیم که آدم‌ها را یاد بگیریم. این‌که برای شاد کردن آن‌ها، کدام خیابانشان را باید چراغانی کنیم. وقتی اندوهگین هستند و از دنیا کناره گرفته‌اند، کدام کوچه‌پس‌کوچه‌ها و دالان‌ها را پشت‌سر بگذاریم تا به آن‌ها برسیم و دستشان را بگیریم. چه چیزی دوست دارند و چه چیزی آن‌ها را به ستوه می‌آورد. شاید این تلاش برای یادگرفتن آدم‌ها، از مهم‌ترین کارهایی باشد که می‌توانیم انجام دهیم. مثل وقتی که به شهر جدیدی نقل‌مکان می‌کنیم و می‌خواهیم خیابان‌ها و کوچه‌پس‌کوچه‌هایش را بشناسیم. بعد از آن آدم هم آن‌چه می‌ماند، شهری‌ست که همچون کف دستمان می‌شناسیم و می‌دانیم دیگر در خیابان‌هایش قدم نخواهیم زد و اطلاعات بی‌استفاده‌ای که همیشه در گوشه‌ای از ذهنمان باقی خواهند ماند؛ «علمٍ لا یَنفع».
📝 لطفاً شعور اتمام رابطه رو داشته باشیم، مثلا میتونیم بگیم... : 1-من واقعا دوست داشتم که بیشتر باهات آشنا بشم ولی هیچ ارتباطی بینمون حس نمیکنم، ممنون که وقتت رو به من اختصاص دادی. 2- در حال حاضر انقدر سرم شلوغه و درگیر زندگیمم که توانایی اولویت بندی رابطمون رو ندارم. 3- این رابطه به درد من نمیخوره، امیدوارم که درکم کنی. 4- دیگه نمیتونم سر ..... باهات باشم، لطفاً به تصمیمم احترام بزار. 5- احساس میکنم تو این رابطه به خط قرمز هام احترام گذاشته نمیشه، ترجیح میدم تموم کنم. و ...
چقدر زیباست کسـی را دوسـت بـداریـم نه از رویِ “نیاز” نـه از رویِ “اجبار" و نه از رویِ “تنهایی” فقط برای اینکه … ارزشِ “دوست داشتن” دارد