حب حسین عاقبتم را به خیر کرد
خیرش تویی اگر که بیایی امامِ من...💔
#سلام_امام_زمانم 💞
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@golestan_tanhamasir
🌹امامحسین علیهالسلام می فرمایند :
🌿بار خدایا! تو میدانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانههای دینت را به جای خود برگردانیم.
🖋️تحف العقول، ص٢۴٣
@golestan_tanhamasir
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
صبح ما گر شود آغاز به دستان خدا
دست پر مهر خدا روزی و سرمایه شود
سلام روزتون بخیر 🤚
الهی که نگاه خدای مهربون همراه لحظاتتون ✨
روزتون سرشار از برکت و آرامش 👌
به امروزخوش اومدید 🌹
@golestan_tanhamasir
تحول ماندگار استان گلستان
قرائتـــ #زیارت_عــاشـورا با نوای استاد محسن فرهمند، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🔸
قرائتـــ #زیارت_عــاشـورا با نوای استاد محسن فرهمند، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
🔸 روز هفدهم
@golestan_tanhamasir
تحول ماندگار استان گلستان
. 💢 بگو بهترین عمل چیه تا توجیه را شروع کنیم! ▪️ یکی از سنتهای خدا، امتحان و ابتلاء (آزمودن) اس
.
💢 فتوکپیِ اشتباهات دیگران یعنی...
▪️ این که کار اشتباهَت را گردن جامعه بیندازی و بگویی «رسم جامعه اینطوره؛ سنّت خانوادگیه؛ الان اینطوری مُد شده و...»، خودش اشتباهی دیگر است.
حتی اگر مانند حادثه کربلا ۳۰ هزار نفر کار اشتباهی انجام دهند، دلیل نمیشود که تو هم فقط به این خاطر که بی اراده هستی، آنها را همراهی کنی.✔️
▫️ اگر با توجیهاتی همانند خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت باش!
یا چون همه رفتند و هیچ کس نمانده، من هم میروم، کارها به تایید میرسید، ما هم امروز باید دست از یاری امام زمان برمیداشتیم.
▪️ یکی از مهمترین کارها برای تعجیل در ظهور، گناه نکردن است، اما این روزها خوب و بدِ خیلی از کارها در جامعه جور دیگری اِلقا و تعیین شده و در واقع به سنّت و عُرف جامعه تبدیل شده است (درحالیکه آن کار از نظر اسلام شایسته نیست)؛ مانند سنّتهای غلط در مورد ازدواج، مهریه و...
▫️ اگر دیگران کار بدی میکنند، تو مانند فردی بی اراده تقلید نکن!
✅ تو حقِ انتخاب داری؛ باور کن متفاوت بودن، بهتر از گناهکار بودن است.
اگر نمیتوانی شرایط را تغییر بدهی، لااقل برای اشتباه دیگران کف نزن❗️
▪️ ذغال سنگ و الماس هر دو از جنس کربن هستند، ولی الماس چون فشار بیشتری را تحمل کرده، تبدیل به سنگی با ارزش شده است.
#توجیه_المسائل_کربلا ۳
@golestan_tanhamasir
📸 نمونهای روشن از تفاوت نوع پوشش خبری مغرضانه شبکههای ماهوارهای در مورد ایران و سایر کشورها!
⭕️ سیل در ایران میشود نتیجه ناکارآمدی حکومت اما در عربستان میشود سرازیر شدن آب و ایجاد آبشار همراه با القای زیبایی به ذهن مخاطب!
🔶️ همانطور که میبینید نوع اتفاق و حتی نوع صحنه یکی است اما در عربستان همراه با القای زیبایی و آرامش و به وجود آمدن آبشار است اما در خبر مربوط به ایران میشود سیل و آب گرفتگی که کل ایران را درگیر کرده است!
🔷️ این رسانهها در این مواقع دستور دارند تا با القای گسترش بحران و تشویش ذهن، ناکارآمدی حکومت را به مخاطب القاء کند!
@golestan_tanhamasir
تحول ماندگار استان گلستان
#چهارشنبه_های #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سی_ام یکدفعه پرید تو بغلم گفت: نازنین ... ناززززی... اشکهاش
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_ویکم
بساط عروسی من و پسر عمه ام اجباری بر پا شد و من رسما بدبخت شدم!!!
گفتم: امید چی شد؟؟؟
گفت: دقیق نمی دونم ولی فهمیدم اون راننده ماشین فوت کرد احتمالا امید به خاطر مردن راننده حبس ابد خورده باشه یا شایدم...
باورم نمی شد این همه اتفاق برای لیلا افتاده باشه با این شدت!!!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: لیلا چرا جواب تلفن امید رو دادی؟اصلا چرا سوار ماشین امید شدی؟
گفت: نازنین من دوست خوبی برات نبودم...
اون روز که پیام های امید رو بهت نشون دادم... واقعی بودن ولی... ولی من جوابهای خودم رو پاک کرده بودم...
امید ذهن من رو شست شو داده بود! بدون اینکه فکر کنم این پسر تا دیروز عاشق یکی دیگه بوده، چه طور میتونه امروز اینقدر عاشق من باشه! به سادگی گول خوردم و افتادم تو زمین بازی امید!
و چون تو دوست صمیمی من بودی نمی شد! یعنی امید می گفت: نمیشه نازی رو همین جور پیچوند! پس نیاز به نقشه بود که امید پیشنهاد داد پیامکهاش رو که به من فرستاده بود نشونت بدم تا تو ازش بدت بیاد! قرار گذاشته بودیم تو رو حذف کنیم به هر قیمتی متاسفانه!
ابرهام بهم گره خورده بود و گفتم: پس چرا بهم پیامک زدی که من اون کار احمقانه رو نکنم مگه نمی خواستین من حذف بشم من که خودم داشتم این کار رو میکردم!
آب دهنش رو فرو داد و گفت: نازنین من دوست داشتم نمی خواستم از دستت بدم! اما از یه طرف هم نمی خواستم امید را هم از دست بدم! به همین خاطر گفتم از طریق سعید انتقام بگیری که اینطوری راحت تر امید بی خیالت می شد!
همینطور که من داشتم حرص میخوردم لیلا ادامه داد: وقتی به امید گفتم: برنامه ی سعید رو نمایشی قراره بازی کنیم و اصلا حرف رابطه و دوستی در کار نیست فقط برای اینکه تو متوجه بشی چکار کردی! خوشحال شد و گفت: بهتر حالا هر دو تاشون رو از سر راهمون بر می داریم چون من ازسعید بدم میاد و چی بهتر از این موقعیت!
سرم رو مستأصل تکون دادم و گفتم: لیلا باور نمی کنم تو تمام اون مدت نقش بازی میکردی!
سرش رو انداخت پایین گفت: نازنین به خاطر همین چیزها بود که وجدانم نمی خواست تو رو ببینه! جواب تلفنهات رو نمی دادم چون نمی تونستم!
من تاوان کارهای بدم رو هنوز دارم میدم... شوهری دارم که هر روز صبحش با دعوا و کتک من شروع میشه! بهم بدبینه، شکاکه! من رو ببخش! من بد کردم... من دیگه به ته خط رسیدم و دوباره هق هق گریه اش بلند شد...
تاثیر چند سال هم نشینی با بچه های چهار شنبه های زهرایی بود که دستم رو گذاشتم روی شونش گفتم: من بخشیدم لیلا! خیلی وقته که بخشیدم من با اینکه نمی دونستم چه اتفاقاتی افتاده ولی برای من همش خیر بود هرچند اون زمان خیلی تلخ گذشت...
الان داستانی که خانم حسینی روز اول بهمون گفت رو بهتر میفهمم! لیلا نگاهی به من کرد و گفت: خیرش برای تو چی بود! برای من چی بود؟؟؟
گفتم: بعد از رفتن تو من ارتباطم با خانم حسینی بیشتر شد تا جایی که همسرم را بهم معرفی کرد نگاهی بهش کردم گفتم لیلا می دونی شوهرم کیه! بعد خودم ادامه دادم: سعید باورت میشه! شما خواستید ما دو تا رو حذف کنید ولی الان ما دو نفر پیش همیم و اینها همش از لطف خداست!
متعجب گفت: نه! سعید! چطوری قبول کرد! بعد از ماجراهای دانشگاه؟!
لبخندی زدم و گفتم: یادته روزی سعید رو دیدیم گفتم این پسر چقدر با امید فرق داره! اینکه سرش پایینه و مثل امید تا انتهای شبکیه ی چشممون رو بررسی نمی کنه! شاید باورت نشه ولی وقتی اومد خواستگاریم خودم هم خیلی نگران بودم اما وقتی گفت: من اولین بار شما رو می بینم و تنها شناختم از شما گفته های خانم حسینی هست احساس آرامش کردم! چون خانم حسینی همه چیز رو کامل می دونست و مطمئنن به درستی گفته بود، احساس امنیت بهم دست داد اینکه دیگه نیاز نیست نگران باشم گذشتم چه جوری گذشت! و مهم تر از اون آرامش اینکه با این حجب و حیای سعید نگران آینده ام هم نبودم که دختر دیگه ای دل شوهرم رو ببره و ماجرای تلخ دوباره تکرار بشه... و این تنها با رعایت قوانین به دست میاد لیلا چه مرد و چه زن! یادته!
سرش رو تکون داد و گفت: درست میگی ولی خیرش برای من چی بود؟! قاطع گفتم: اینکه الان اینجایی و گیر امید نیفتادی که معلوم نبود باهات چکار کنه! اینکه هنوز فرصت داری!
اتفاقاتی که افتاده درس بزرگی بهت داد که بهتر از هر کسی خودت متوجه اشتباهاتت شدی!
ولی اینکه امروز همدیگه رو دیدیم این یعنی هنوز فرصت هست...
هنوز می تونی تغییر کنی فقط کافیه اراده کنی... لیلا نفس عمیقی کشید و گفت: نه نازی از من گذشته دیگه نمی تونم کاری کنم!
گفتم: تنها کسایی نمی تونن کاریی کنن که دیگه نفس نمی کشن!
لیلا تو هنوز فرصت داری...
سری تکون داد و گفت: نمی دونم...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
تحول ماندگار استان گلستان
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سر
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سربلندی ایران قوی به زعامت آقاجانمون "امام خامنه ای" ✅🌺
@golestan_tanhamasir
♥🌹
سلامتی عشقـترین رهبر دنیا صلوات یادتون نره!
"اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم♡"
🔰💢🔆🌀