تنهامسیرعلوی
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سوم یک هفته ایی دانشگاه نرفتم، توان رفتن نداشتم... در ای
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_چهارم
گفتم: نمیدونم لیلا بخاطر همین از تو کمک می خوام... نگاهی بهم کرد و انگار چیزی یادش افتاده باشه گفت: فهمیدم نازی فهمیدم! سعید رو یادته؟
متعجبانه نگاهش کردم و گفتم: سعید!!
گفت: آره یادته چند ماه پیش توی دانشگاه باهم می رفتیم همون پسر که قدش بلند بود موهاشو رنگ کرده بود...
گفتم: آهان فرزاد و میگی! همون که زیر ابروهاش رو برمی داره پسریه چندش!
گفت: آره! آره یادته اون روز بهمون متلک گفت!
گفتم: لیلا حرفی می زنیا! مگه یادم میره! آخ ، آخ چه دعوایی شد اون روز!!!
خوب حالا فرزاد چه ربطی داره به این ماجرا؟
گفت: فرزاد هیچی! ولی اون پسریی که اومد از ما دفاع کرد همون که پیراهن آبی پوشیده بود...
گفتم: آهان همون که حسابی کتک خورد ولی بالاخره فرزاد رو نشوند سر جاش!
گفت: آره همون پسر اسمش سعید ...
گفتم: این همون پسریی که امید بارها و بارها بهم گفته بود خیلی ازش بدش میاد حتی یادمه یه بار می گفت تصمیم داشته افقیش کنه! البته هیچ وقت نفهمیدم چرا با سعید اینقد دشمنه!
بعد ابروهام رو کشیدم تو هم و گفتم: خوب لیلا حالا این سعید چه ربطی داره به ماجرای من و امید؟!
گفت: خوب بهترین وسیله ی نابودی امید همین سعید هست دیگه!
متحیر نگاهش کردم که نمی فهمم چی می گی؟!
گفت: نازی تو که اینقد خنگ نبودی!! معلومه دیگه میخوام با سعید رفیق بشیم...
مبهوت شده بودم! گفتم: چی؟! لیلا تو بهتر می دونی من نه تا حالا از این کارها کردم نه می کنم! بگرد یه راه حل دیگه پیدا کن...
کیفش را که تا اون موقع روی شونه اش بود رها کرد روی تخت و گفت: به نظر من تنها راهی که جواب بده و خوب حال امید را بگیره همینه!
مستأصل نگاهش کردم وگفتم: من یه بار ضربه خوردم اون هم از نامزدم! حالا داری میگی با سعید رفیق بشیم!
ببین لیلا یه بار بی عقلی اتفاقه ولی بار دوم حتما اشتباه!
نفس عمیقش رو رها کرد داخل فضای اتاق و گفت: حالا بر فرض که من بگم رفیق شیم! اون پسر همین سعید آقا با خودشم قهره! چه برسه به اینکه بخواد با یکی دوست بشه!
بعد هم اینکه نازنین من قول میدم این فقط یه نمایش اصلا قرار نیست تو با کسی رفیق بشی که از الان نگرانی!
این بهترین راه انتقام گرفتنه!
از من گفتن...
گفتم: یعنی فقط نقش بازی کنیم؟
لیلا لبخند خبیثانه ایی زد و گفت: آره رفیق! باید دنبال یه راه بگردیم که بشه با سعید صحبت کرد...
کیفش را انداخت روی شونه اش شالش رو رها کرد روی سرش و گفت: نازی فکرهات رو بکن منم هم فکر می کنم فعلا باید برم خداحافظی کردیم از در که خارج می شد گفت: فردا اول وقت دانشگاه می بینمت...
سری تکون دادم و گفتم:حتما!
بعد از رفتن لیلا ذهنم حسابی درگیر شده بود اینقدر داخل اتاق کوچکم قدم زدم تا یه راه حل معقول به ذهنم برسه که هم حال امید را بگیرم هم دوباره ضربه نخورم! من دیگه از حرف زدن با هر مردی حالم بهم می خورد ولی ظاهراً چاره ای نداشتم!
نفهمیدم کی شب شد!
سرم رو گذاشتم روی بالشت اصلا خوابم
نمی برد فکرهای مختلف توی ذهنم رژه
می رفت حس انتقام گرفتن از امید حس تسکین دهنده ای برای اون لحظات بود..
از اینکه باید بازیگر می شدم بدم میومد
ولی باید امید فکر میکرد سعید به من
علاقه داره واینطوری شاید کاری رو که
با من کرده بود رو می فهمید!
هر طوری بود شب صبح شد و اول وقت
دانشگاه بودم لیلا جلوی سردر دانشگاه
منتظرم ایستاده بود رسیدم بهش
سلامی پر انرژی کرد و گفت: سلام نازنین خانم چه خبر؟
لبخندی زدم و گفتم: از سلام کردنت معلومه خبرها پیش شماست...
چشمکی زد و گفت: بیا بریم تا برات
تعریف کنم...باهم راه افتادیم سمت
کلاس... لیلا شروع کرد و گفت: ببین
نازی اینطوری من فهمیدم ما قراره حال
امید رو بگیریم درسته؟ گفتم: خسته
نباشی نابغه! گفت: پس بریم به سمت افق های جدید رفاقت!
نگاهش کردم و با قاطعیت گفتم: ببین لیلا تاکید می کنم ما اصلا قرار نیست با سعید رفیق بشیم فقط قرار فیلم بازی کنیم دختر حله! لیلا گفت: آره دقیقا منظورم از افق های جدید رفاقت کارهایی که تا حالا از لیلا خانم رفیق جونت ندیدی!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خوب حالا چکار کنیم! مثل یک مهندس نقشه را گام به گام طراحی کرده بود! گفت: اولین قدم اینه که ما باید ساعتی امید کلاسش تموم میشه همون ساعت بریم سراغ سعید! که امید ببینه ما داریم با سعید حرف می زنیم...
گفتم: یعنی تقارن دیداری ایجاد کنیم!
گفت: یعنی همونی من گفتم!
گفتم: لیلا حالا چی به سعید بگیم؟؟؟
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
تنهامسیرعلوی
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سر
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سربلندی ایران قوی به زعامت آقاجانمون "امام خامنه ای" ✅🌺
@golestan_tanhamasir
♥🌹
سلامتی عشقـترین رهبر دنیا صلوات یادتون نره!
"اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم♡"
🔰💢🔆🌀
#سلام_امام_زمانم 💞
چه دلنشین است
صبح را با نام شما آغاز ڪردن
و با سلام بر شما جان گرفتن
و با یاد شما پرواز ڪردن...
چه روح انگیز است
با آفتاب محبت شما روییدن
و با عطر آشنای حضورتان
دل به دریا زدن
و در سایه سار لبخند زیبایتان
امید یافتن...
شڪر خدا ڪه در پناه شماییم🤲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@golestan_tanhamasir
🌸امام كاظم علیهالسلام می فرمایند :
🌿 ولايت على علیهالسلام در كتابهاى همه پيامبران ثبت شده است و هيچ پيامبرى مبعوث نشد، مگر با ميثاق نبوت محمد صلیالله علیهوآله و امامت على علیهالسلام.
🖋️الكافی_ط - الإسلامية_ج1_ص 437
@golestan_tanhamasir
تنهامسیرعلوی
#سلام_امام_زمانم 💞 چه دلنشین است صبح را با نام شما آغاز ڪردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد
شکر خدا که در پناه شماییم 😍
دیگه چی میخوایم⁉️
#صلی_الله_علیک_یا_اهل_بیت_نبوة
سلام صبحتون بخیر دوستان عزیز، همراهان گرامی🤚
ایام بر شما مبارک و میمون 🌷
الهی که دلتون همیشه شاد باشه🌼
الهی که حال خوب، اتفاقات خوب و سلامتی و عاقبت بخیری نصیب تک تکتون 🤲
هرچی حس خوبه تقدیم شما عزیزان😊
@golestan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 راه یکی بیشتر نیست، بقیش چاهه...
#عید_غدیر
@golestan_tanhamasir
#اطلاعیه
💥🌹 مجموعه تنهامسیرآرامش در نظر دارد در روز "عید غدیر" در سراسر کشور برنامه سفره های اطعام مومنین را برگزار نماید.
❇️ عزیزانی که تمایل به شرکت در این حرکت ارزشمند را دارند میتوانند مبالغ مورد نظر را به شماره کارت زیر واریز نمایند:
5892-1013-6167-8754
سید محمد باقر حسینی
🎁 هزینه هر پرس غذا حدود 30 هزار تومان میباشد.
آی دی جهت ارسال فیش واریزی:
@gomnamm14
🔶 کانال گزارشات مبالغ خیریه👇
http://eitaa.com/joinchat/3839098902Cb88bb981ba
Ali Ghelich - Iliya.mp3
10.77M
#فقط_به_عشق_علی از غم عبور باید کرد
🔥 به نام نامی او
مهدی ظهور خواهد کرد...
#عید_غدیر
#ایلیا شاهکار غدیر امسال باصدای #علی_قلیچ
@golestan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی ماه
علی راه
علی نصر من الله....
@golestan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان
عیدتون مبارک😍
📣یک پیشنهاد جذاب و خوب دارم براتون...
دعوت به انداختن #سفره_عیدانه_غدیر در منازل
انشاءلله ظهر عید غدیر...
همزمان با زمان شروع خطبه خوانی حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم
همه با هم دور سفره زانو بزنیم و عید بزرگ غدیر را بهم تبریک بگیم...
🎁به هم عیدی بدیم...
دعای فرج حضرت ولیعصر عجاللهتعالیفرجهالشریف رو زمزمه کنیم و از خدا فرج #وارث_غدیر رو بخواهیم. 🤲🏻
لطفا تصاویر سفره های عیدانه خودتون رو هم برای ما بفرستین. 🌱
#فقط_به_عشق_علی
#غدیر
@golestan_tanhamasir
تنهامسیرعلوی
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهارم گفتم: نمیدونم لیلا بخاطر همین از تو کمک می خوام..
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_پنجم
لیلا دوباره از اون لبخندهای خبیثانه زد و گفت: اون دیگه با من! اینقدر سوال دارم از این جماعت بپرسم که مجبور بشه تا صبح وایسه جواب بده!
کلاس تموم شد دل تو دلم نبود ...
از طرفی یک هفته ایی بود امید را ندیده
بودم، از این طرفم نمی دونستم چه
واکنشی نشون میده؟
لیلا سریع دستم رو کشید و گفت: بدو تا دیر نشده...
مثل دوتا جن سر راه سعید قرار گرفتیم
بیچاره سکته کرد! لیلا شروع کرد به حرف زدن من حواسم به امید بود که
داشت از کلاس می اومد بیرون...
نگاهش که به من افتاد طوری وانمود کردم که انگار اصلا ندیدمش چقدر سخت بود هنوز باورم نمی شد ...
یک لحظه متوجه حرفهای لیلا شدم! ببخشید آقاسعید من یک سری سوال دارم در رابطه با رشته ی تخصصیتون!
سعید که انگارجاخورده باشه! گفت: صالحی هستم بفرمایید! کاری از دستم بر بیاد در خدمتم...
امید بهمون نزدیک شده بود دلم نمی خواست بفهمه چی میگیم جلو اومد و گفت: نازنین جان مشکلی پیش اومده؟
بعد یه نگاهی به لیلا کرد...
دلم می خواست با دو تا دستم خفش کنم! صدام رو بلند کردم و گفتم....
گفتم: به شما مربوط نیست!
نگذاشت ادامه بدم و صداش رو بلند تر کرد و گفت: آخه چرا نازنین؟؟؟
پریدم وسط حرفش گفتم: ببین همه چی رو لیلا برام تعریف کرده! چراش را هم خودت بهتر می دونی...
حالا هم لطفا برید مزاحم نشید!
انگار آب یخ ریخته باشند روی سرش!
رفت همینطوری که داشت می رفت
بلند بلند می گفت: لیلا یک دروغگو! تو
خیلی زود باوری...
عصبی شدم داد زدم پیام ها تو خوندم! خیلی عاشقانه و زیبا بود!
وقتی دید ماجرا کاملا بر علیه اش هست سریع دور شد...
بیچاره سعید که متحیر و متعجب ایستاده بود با صداش یکدفعه صورتم رو بر گردوندم سمتش...
گفت: ببخشید خانم ها سوالهاتون را بپرسید چون من خیلی کار دارم...
من و لیلا که برای روز اول، به هدفمون رسیده بودیم عذرخواهی کردیم!
لیلا گفت: حقیقتا ما چند تا کتاب می خواستیم معرفی کنید برای یه تحقیق کلاسی، که حالا شما عجله دارید باشه برای یه بار دیگه مزاحمتون میشیم...
سعید هم به سرعت از ما دور شد....
لیلا زد به شونم گفت: خوب حالشو
گرفتیم!
نگاهی به لیلا انداختم چشم هام قرمز
شده بود...
لیلا که حالم رو دید گفت: نازنین قرارمون این نبود! گریه نداریم!
اشکهام رو از روی صورتم پاک کردم ...
سرم را به نشونه تایید تکان دادم و با هم
رفتیم سمت کافی شاپ...
بوی قهوه ی تلخ فضای کافه رو پر کرده بود...
حالم بهم ریخته بود!
سکوت سنگینی بر تمام فضای کافی شاپ حاکم بود! که صدای پیامک گوشی لیلا نگاهم را متمرکز چشمهاش کرد...
گفتم: میشه گوشیت را بدی به من!
متعجب نگاهم کرد و گفت: چی؟
سریع فضا رو عوض کرد و گفت: اینها را ولش کن نازی! دیدی چه جوری سعید رو گیر آوردیم بعد هم زد زیر خنده...
شاید راست می گفت: باید بی خیال می شدم! گیرم که صدای پیامک امید بود چه اهمیتی داره وقتی لیلا هم اهمیتی بهش نمیده!
نمیدونم لیلا چی با خودش فکر کرد که چند لحظه ای بیشتر نگذشت از داخل کیفش گوشی را آورد بیرون بدون اینکه نگاه کنه داد دستم...
گفت نازنین: به من اعتماد نداری!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
هدایت شده از تنهامسیرعلوی
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سربلندی ایران قوی به زعامت آقاجانمون "امام خامنه ای" ✅🌺
@golestan_tanhamasir
♥🌹
سلامتی عشقـترین رهبر دنیا صلوات یادتون نره!
"اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم♡"
🔰💢🔆🌀
*همگی دعوتید:* 🎊 *(جشن بزرگ غدیر)*
💚 به مناسبت فرا رسیدن *عید سعید غدیر خم،* خیریه نگین افلاکیان خاکی جشن با شکوهی، *با حضور سادات بزرگوار بیت آیتالله میبدی،* برگزار مینماید.
🌀 در سالن اجتماعات خیریه فضای کافی برای رعایت *فاصلهگذاری اجتماعی* وجود دارد، بنابراین شما عزیزان میتوانید بدون نگرانی و با رعایت *پروتکلهای بهداشتی،* در این مراسم حضور پیدا کنید.
🌹 با حضور گرم خود و *اطلاعرسانی* به دیگران سهمی در *بزرگداشت مقام مولیالموحدین علی (ع)* داشته باشیم.
✅ در این مراسم، *نمایشگاه محصولات خانگی* نیز برپا میباشد که *سود* حاصل از فروش آنها صرف امور *نیازمندان* میگردد.
📆 *زمان:* روز دوشنبه، ۲۷ تیر ماه، ساعت ۱۰ الی ۱۲ صبح
🏘 *مکان:* خ بهشتی، بهشت ۲۰، سمت راست اولین فرعی، انتهای کوچه، خیریه نگین افلاکیان خاکی
در *باز نشر* این پیام کوشا باشیم. 🙏
https://chat.whatsapp.com/Dm1agtZXyVlCxoqKt14lLq
#سلام_امام_زمانم 💞
🌱ای صبحدم همیشه جاوید بیا
عطر خوش بوستان توحید بیا...
🌱دلها همه بیتاب شد از غیبت عشق
باران شکوفـه های امیـد بیا...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@golestan_tanhamasir
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند :
🌿بهشت مشتاق دوستان علی علیه السّلام است و از این شوق نورش بیشتر میشود، در حالی که آنها هنوز در دنیا هستند و وارد آن نشدهاند.
و جهنّم بر دشمنان علی علیهالسّلام به خشم آمده و نعرهاش بلند شده در حالی که آنها هنوز در دنیا هستند و وارد آن نشدهاند.
🖋️ثواب الاعمال، ص۲۰۷
@golestan_tanhamasir
#صلی_الله_علیک_یا_اهل_بیت_نبوة
🍃الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ🍃
سلام و نور🤚
صبح زیباتون بخیر🌼
عید الله الاکبر، عید سعید غدیر، بر همتون مبارک، مخصوصا سادات عزیز❤️
ان شاءالله که به برکت این روز عزیز، بهترین عیدیها رو از مولامون بگيريد 🤲
عیدتون خییییلی مبارک🌸🌷🌸🌷🌸
@golestan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امروز به هر کوچه اذان باید گفت
🌺در وصف علی ز آسمان باید گفت
🌺چون عید امیرالمؤمنین است امروز
🌺تبریک به صاحبالزمان باید گفت
🎊عید غدیر خم مبارک باد.🎊
#مهدی_رسولی
@golestan_tanhamasir