💞مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه
بابی انت و امی یا #ابـاعبدالله (ع)💞
🌹السَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللَّه
🌸🍃 سلام صبحتون بخیر
حلول ماه پر برکت ذی الحجه بر شما مبارک.
🌸💖🌸💖🌸💖
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مولودی سالروز #ازدواج آقا امیرالمومنین و خانوم زهرا سلام الله علیها
#بسیار_زیبا_و_مست_کننده
#حتما_ببینید و لذت ببرید
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
🖼 طرح ویژه | چرا عمل نمیکنیم؟
رهبر انقلاب: مگر نمیگوییم که جهیزیهی حضرت زهرا (س) چیزهایی بودکه انسان با شنیدن آنها اشکش جاری میشود؟مگر نمیگوییم که این زن والامقام،برای دنیاو زیور دنیا هیچ ارزشی قائل نبود؟مگر میشود که روزبهروز تجملگرایی و چیزهای پوچ زندگی را بیشتر کنیم و مهریهی دخترانمان را زیادتر نماییم؟!
🌸 سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا(س) مبارک🌸
@javanan_enghelabi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عاشقانه_شهدا
اولین چیزی که میاد تو ذهنت بهش بگی،چیه؟؟...
#همسرمعززشهیدمحرم_ترڪ (اولین #شهیدمدافع_حرم)
#مدیون_خانواده_شهداییم
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
😂طنز جبهه😂
#پستانک 😂😂😂
عملیات والفجر چهار، در گردان میثم به فرماندهی برادر کساییان، تک تیرانداز بودم. برادر ژولیده که فکر کنم #شهید شد، مسؤول دسته بود برای این که بچه ها توی اون شرایط سخت روحیه را حفظ کنند به شوخی پستانکی🍼 به گردنش انداخته بود. همین طور که به سوی منطقه پیش میرفتیم، گاهی با صدای شبیه بچه شیرخواره گریه 😭میکرد و یکی از برادران پستانک را در دهانش میگذاشت و او ساکت می شد.
بعد از #عملیات در قله کله قندی و کانی مانگا چند نفر از برادران مجروح شدند. زخمی ها را روی برانکارد گذاشتیم و دادیم دست اسرایی که در اختیار داشتیم تا آنها را پایین بیاورند... یکی از اسرا حاضر به کمک نبود. دوستی داشتیم که او را با اسلحه تهدید کرد. عراقی فکر کرد میخواهیم او را بکشیم، زد زیر گریه😭. ژولیده هم پستانکش🍼 را از جیبش در آورد و در دهان اسیر گذاشت. با دیدن این صحنه همه خندیدند😂 حتی خود اسیر!!! اسیر بعد از این موضوع آمد و زیر برانکارد را گرفت.😉
راوی: مسعودی کوله بار صفحه ۴۸
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_431
سرش را تڪان میدهد:وقتے از حال رفتے از اتاق اومدم بیرون،اون زنو دیدم! همون خانم باردار ڪہ همسرش شهید شدہ بود!
پرستار گفت رفتے پیششون و یهو از حال رفتے!
اگہ بخاطرہ اون حالت بد نشدہ تو چشمام نگاہ ڪن بگو!
لبم را با زبان تر میڪنم و سریع مے گویم:اشتباہ برداشت ڪردے عزیزم! من فقط...
اجازہ نمیدهد حرفم تمام بشود با تحڪم مے پرسد:با دیدن اون خانم حالت بد شد یا نہ؟!
سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم و لب میزنم:آرہ!
سرش را بہ نشانہ ے تاسف تڪان میدهد و پیشانے اش را بالا میدهد.
_انگار آدم دومیہ زندگیتم نیستم!
با قدم هاے بلند بہ سمتش مے روم،میخواهم دهان باز ڪنم ڪہ مظلوم نگاهم میڪند:هنوز بهش علاقہ مندے؟!
با حرص مے گویم:این چہ سوالیہ مے پرسے؟! متوجہ حرفات هستے؟!
نفس عمیقے میڪشد:اصلاح میڪنم! هنوز فراموشش نڪردے؟!
جا میخورم،چند ثانیہ سڪوت میڪنم.
دستے بہ صورتش میڪشد:پس حق با مامانم بود!
ابروهایم را بالا مے اندازم:چے حق با مامانت بود؟!
پوزخندے میزند:شایدم آدم دومیہ زندگیتم!
بے اختیار بلند مے گویم:متوجہ حرفات هستے؟! خب منم آدم دومیہ زندگیتم!
چشمانش را بہ چشمانم مے دوزد:نہ نیستے! تو آدم دومے زندگیہ من نیستے! تو همہ ے زندگے منے اینو هنوز نفهمیدے؟!
وقتے تو اومدے دیگہ تو ذهن من آوایے نموند! گذشتہ اے نموند! علاقہ اے بہ آدم دیگہ اے نموند! دردے نموند! غمے نموند! زندگے عادے اے نموند!
همہ چے شدے تو! همہ چے شد آیہ!
پوزخندے میزند:اما تو چے؟! انگار...
مڪث میڪند،چشمانم را ریز میڪنم:انگار چے؟!
_انگار فقط از میون ناراحتیات بہ من پناہ آوردے!
سرم را بہ نشانہ ے تاسف تڪان میدهم:برات متاسفم! عصبے اے متوجہ نیستے چے میگے! بهترہ بحث نڪنیم!
لبخند میزند! از آن لبخند هاے بدتر از گریہ!
عمیقش میڪند! خیلے عمیق!
چشمان مشڪے اش دوبارہ برق مے زنند! برقے عجیب!
_قبل از عقد مامانم گفت همہ ے شرایط آیہ رو میدونے،تو عاشقشے و اون فقط شفیتہ ے عشقت شدہ! بہ مروز زمان متوجہ میشے!
انقدر برات ڪمم ڪہ هنوز فراموشش نڪردے؟! ڪہ هنوز با یہ تلنگر تن و قلبت براش مے لرزہ؟!
رقیبِ من یہ آدم مُردہ ست؟!
بے اختیار میگویم:هادے نَمُردہ! شهید شدہ! شهید زندہ ست!
بہ وضوح دیدم جان از چشمانش رفت...
سوره ے یازدهم نازل شد،آغازِ فاصلہ...
✍نویسنده:لیلے سلطانے
🍃یادِ تو مے وزد ولے...
بے خبرم زِ جاے تو...🍃
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیہ_هاے_جنون
#قسمت_432
بے اختیار میگویم:هادے نَمُردہ! شهید شدہ! شهید زندہ ست!
بہ وضوح دیدم جان از چشمانش رفت...
سورہ ے یازدهم نازل شد،آغازِ فاصلہ...
مات و مبهوت نگاهم میڪند و سرش را تڪان میدهد:پس هنوز برات زندہ س!
چشمانم را میبندم و نفس عمیقے میڪشم،چند ثانیہ بعد چشمانم را باز میڪنم و میگویم:اشتباہ برداشت ڪردے! منظورم این بود طبق اعتقادات من بین مرگ و شهادت فرق هست! همین روزبہ! همین!
تڪانے بہ گردنش میدهد ڪہ صداے شڪستن استخوان هایش بلند میشود!
سیاهے چشمانش را بہ چشمانم مے دوزد.
_امیدوارم همینطورے باشہ!
دستے بہ صورتش میڪشد و ادامہ میدهد:بهترہ برم بخوابم بعدا حرف بزنیم! نمیخوام...
حرفش را ادامہ نمیدهد و بہ سمت اتاق خواب راہ مے افتد. آب دهانم را فرو میدهم و عقب گرد میڪنم،خودم را روے مبل تڪ نفرہ اے پرت میڪنم و چشمانم را مے بندم.
ذهنم آشفتہ شدہ،از دیدن آن صحنہ در بیمارستان تا رفتار روزبہ!
خودم را روے مبل جمع میڪنم،نمیدانم این بغض لعنتے چہ از جانم میخواهد؟!
دوبارہ صداے هق هق هاے آن دخترڪ در سرم مے پیچد،با هر دو دست سرم را مے گیرم و نالہ میڪنم:اے خدا! نہ!
جوابے ڪہ مے شنوم باز صداے هق هق است!صداے هق هق هاے چهار سال و نیم قبل خودم!
با هر دو دست سرم را مے فشارم،نمیدانم چہ مرگم شدہ!
چشمانم را ڪہ از هم باز میڪنم،هادے را مقابلم مے بینم!
مات و مبهوت نگاهش میڪنم! مقابلم ایستادہ با همان لباس نظامے!
بغضم راہ پیدا میڪند و بہ چشمانم سرایت میڪند،تصویرش تار میشود،چشمانم مے سوزند.
قطرات اشڪ بارش مے گیرند،تصویرش محو میشود!
مے ترسم،از حرف هاے روزبہ مے ترسم! از این ڪہ حق با او باشد! از این ڪہ ندانستہ روحم در گذشتہ ماندگار شدہ باشد و حالا با یڪ تلنگر از هم پاشیدہ!
نفس عمیقے میڪشم و آب دهانم را فرو میدهم،از روے مبل بلند میشوم و بہ سمت سرویس بهداشتے میروم.
صداے باز و بستہ شدن در اتاق خواب مے آید،براے این ڪہ چشمان اشڪ آلودم را نبیند خودم را داخل سرویس پرت و در را قفل میڪنم!
مقابل روشویے مے ایستم و آب سرد را باز میڪنم،همانطور ڪہ بہ خودم در آینہ زل زدہ ام مشتے آب برمیدارم و روے صورتم مے پاشم.
حالم ڪمے جا مے آید،صداهاے نامفهومے از پذیرایے بہ گوش مے رسد.
بے توجہ سرم را زیر آب میبرم و چشمانم را مے بندم،قطرات سرد آب روے صورتم مے لغزند و خودشان را بہ زیر گردنم مے رسانند.
چند تقہ بہ در میخورد و سپس صداے روزبہ مے آید:آیہ!
جوابے نمیدهم،ناے حرف زدن ندارم!
سڪوتم را ڪہ مے بیند مے گوید:یڪم زیادہ روے ڪردم میدونم! معذرت میخوام عزیزم الڪے حساس شدم!
نمیدانم چرا با این جملہ اش دوبارہ بغضم پر رنگ میشود و اشڪ بہ چشمانم هجوم مے آورد!
دو تقہ بہ در میزند و مردد مے پرسد:قهرے؟!
باز جوابے نمیدهم،چند ثانیہ بعد دستگیرہ ے در را بالا و پایین میڪند.
چند بار این ڪار تڪرار میڪند،وقتے مے بیند در قفل است دوبارہ چند تقہ بہ در میزند و صدایش رنگ نگرانے مے گیرد:صدامو میشنوے؟! چرا درو قفل ڪردے؟!
سرم را از زیر آب بیرون مے آورم و نفس عمیقے میڪشم،روزبہ همچنان مشغول ڪلنجار رفتن با در و صدا زدن من است!
شیر آب را ڪہ مے بندم مڪث میڪند،حولہ ے ڪوچڪ سفید رنگے ڪہ گل هاے برجستہ ے شیرے و ڪرم رنگ دارد را برمیدارم و روے صورتم میڪشم.
آرام مے گویم:الان میام!
نفسش را بیرون میدهد:چرا درو قفل ڪردے؟!
موهایم ڪمے خیس شدہ،بے توجہ حولہ را سر جایش برمیگردانم و مقابل در مے ایستم.
مردد در را باز میڪنم،روزبہ با چهرہ اے درهم مقابلم ایستادہ.
دستے بہ صورت نم دارم میڪشم و سرفہ اے میڪنم،سیاهے چشمانش آزارم میدهند!
خبرے از آن دو جفت سیاهے سرد و ترسناڪے ڪہ روز اول دیدم نیست!
جایشان را بہ دو چشم عاشق دادہ اند!
یڪ لحظہ دلم تنگ میشود،براے آن روزبہ مغرور و سرد و نچسب!
براے روزبهے ڪہ درگیر آیہ نشدہ بود!
براے آیہ اے ڪہ از عالم و آدم بریدہ بود و ڪارے بہ ڪار ڪسے نداشت!
نفس عمیقے میڪشد:خوبے؟
✍نویسنده:لیلے سلطانے
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم عروسی شهید مدافع حرم!👏
حضور شهیدان محمدتقی سالخورده، عبدالرحیم فیروزآبادی و سیدرضا طاهر
در مراسم ازدواج شهید #میثم_علیجانی
#پیوند_شهدایی
🌸 سالروز #ازدواج حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (س)
http://eitaa.com/golestanekhaterat
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
🔴تو دولت #روحانی تقسیم کار شده.. نصفشون #دزد هستن، نصفشون #خائن ☝️
یک خائن درجه یک این شخصه☝️ #کلانتری رئیس #محیط_زیست.. کسیکه رسما اعلام کرده بدنبال نابودی #کشاورزی #ایران است!
➖➖➖➖➖
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
📝 #فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
#شهیدمدافع_حرم حسن رجائی فر
🌸 وقتی که می خواهید من رابه خاک بسپارید چشمانم را باز نگهدارید تا#دشمنان بدانند با چشمان باز شهید شدم.
🌸 مشت هایم را گره کرده نگه دارید تا این #ضدانقلابها بدانند که من هنوز نیز بر علیه آنها آماده جنگم .
🌸 دهانم را باز نگه دارید تتا بدانند هنوز ندای #حسین ع بر لبان من است
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
خطای بزرگ دولت در توزیع سکه و ارز از دید رهبر انقلاب
...نمیگوییم خیانت، اما خطای بزرگی کرده است
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
♦️رهبر انقلاب(امروز): مردم زیر فشار مشکلات معیشتی هستند/ آن کارمند روزمزد در این شرایط برایش چیزی نمیماند/مشکل ارز و سکه بخاطر بیتدبیریها و بیتوجهیها بود
رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار اقشار مختلف مردم:
🔷️آحاد مردم مشکلات معیشتی امروز را احساس میکنند. یک بخشی از مردم واقعاً زیر فشارند و این گرانی مواد غذایی و مسکن و... روی مردم فشار میآورد.
🔷️کاهش ارزش پول ملی از مشکلات کنونی اقتصاد کشور است.
🔷️وقتی قیمت ریال اینجور پایین میآید، آن کارمند روزمزد است که برایش چیزی نمیماند.
کارشناسان اقتصادی و بسیاری از مسئولین بر این مسئله متفقند که عامل این مسئله خارجی نیست، درونی است. نه اینکه تحریمها اثر نداشته باشد اما عمدهی تأثیر مربوط به عملکردهاست. اگر عملکردها بهتر و باتدبیرتر و بهنگامتر و قویتر باشد، تحریمها اثر زیادی نمیگذارد و میشود ایستاد.
🔺️ مثلاً در همین قضیهی ارز و سکه بر اثر برخی بیتدبیریها و بیتوجهیها ارز کشور رفت دست کسانی که از آن سوءاستفاده کردند. این مشکل، مربوط به نحوهی مدیریت و سیاستگذاری اجرایی است. وقتی ارز و سکه را بهصورت غلط توزیع میکنند، این توزیع دو طرف دارد: یکی که آن را میگیرد و یکی که آن را میدهد. ما همهاش داریم دنبال آن کسی میگردیم که میگیرد، درحالیکه تقصیر عمده متوجه کسی است که آن را داد؛ نمیگوییم خیانت، اما خطای بزرگی کرده است. ۹۷/۵/۲۲🔻
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#شهید_مدافع_حرم
#روحانی_شهید
#شهید_مصطفی_خلیلی_بلوطکی
راوی:همسر بزرگوار شهید
زمانی که جنگ سوریه پیش آمد مصطفی مرتب تعلیم نظامی می دید و اواخر سال 92 بود که می خواست به سوریه برود و تحقیق کرده بود. برخی با رفتن وی مخالفت کرده بودند ولی تصمیم خودش را گرفته بود و به من گفت «چگونه مردم پای منبر را ارشاد کنم ولی خودم عمل نکنم. چگونه به مردمی که پای منبر نشسته اند، درس ایثار و شهادت بدهم وقتی خودم عمل نکرده ام. وظیقه ام در این مقطع حکم می کند به عنوان فردی پیرو ولایت، رهبری و محب اهل بیت (ع) در جبهه مقاومت حضور پیدا کنم
✨🌷✨🌷✨🌷✨
📈جهت عضویت در کانال
گلستان خاطرات شهدا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
http://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷
شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست !
شجــاعت یعنـی
همین ڪه
بتونـی
ڪار درستـی رو ڪه
خــلاف رسـم و رسومــاتــه ،
انجام بــدی ✌️
مثل جشــن ازدواج 💍
در جـوار شهــدا 💚
#زوج_مذهبـی
#ازدواج_آسان
📈جهت عضویت در کانال
گلستان خاطرات شهدا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
http://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
ﯾﻪ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍينقدر ﭘﯿﺮﻩ ﮐﻪ
ﯾﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺳﺖ ﺟﻤﻌﯽ ﺭﯾﺶ
گذﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﺸﮑﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﯾﻢ
ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻮ ﺭﻭﺩﺭﻭﺍﯾﺴﯽ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﻭ ﺑﻤﯿﺮﻩ
ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ...!!😂😂
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیہ_هاے_جنون
#قسمت_433
سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم،در را مے بندم و مقابل روزبہ مے ایستم.
لبم را بہ دندان میگیرم و مے پرسم:نخوابیدے؟!
سرش را بہ نشانہ ے منفے تڪان میدهد،همانطور ڪہ دڪمہ هاے مانتویم را باز میڪنم بہ سمت اتاق خواب میروم.
صداے قدم هاے روزبہ را پشت سرم مے شنوم،بدون توجہ در را باز میڪنم و وارد اتاق میشوم.
بے حوصلہ مانتو را از تنم در مے آورم و روے تخت پرت میڪنم.
روزبہ از ڪنارم رد میشود و ابروهایش را بالا مے اندازد!
بہ سمت ڪمد قدم برمیدارم و زمزمہ وار مے گویم:امروز یڪم بے حوصلہ ام! یعنے...حالم گرفتہ س!
روے تخت مے نشیند و سعے میڪند چهرہ اش در هم نباشد!
سریع لباس هایم را تعویض میڪنم و نگاهے بہ ساعت مے اندازم،ساعت هفت شب را نشان میدهد.
بدون توجہ بہ ضعف و گرسنگے بہ سمت تخت قدم برمیدارم.
گوشہ ے ملحفہ را بلند میڪنم و بہ روزبہ چشم مے دوزم:اگہ میشہ امشبو با یہ غذاے حاضرے و سادہ سر ڪن!
بدون هیچ واڪنشے تنها عمیق بہ چشمانم خیرہ میشود!
ڪلافہ پوفے میڪنم و روے تخت مے نشینم.
لبانم را از هم باز میڪنم:یہ وقتایے سڪوتت اذیتم میڪنہ! اون لحظہ حرف بزنے و داد و بیداد ڪنے شاید زیاد ناراحت نشم ولے سڪوتت آدمو دیونہ میڪنہ!
لبخند ڪم رنگے میزند و جوابے نمیدهد،از روے تخت بلند میشود و بہ سمت در مے رود.
اخمے میڪنم و روے تخت دراز میڪشم،میخواهد دستگیرہ ے در را بفشارد ڪہ پشیمان میشود!
بہ پهلو مے چرخم و چشمانم را مے بندم،چند ثانیہ بعد تخت تڪان خفیفے میخورد!
متعجب چشم باز میڪنم،روزبہ را مے بینم ڪہ ڪنارم دراز ڪشیدہ!
میخواهم دهان باز ڪنم ڪہ انگشت اشارہ اش را روے لب و بینے اش میگذارد و آرام مے گوید:هیس!
سپس خودش را نزدیڪتر میڪند و دستش را بلند میڪند و روے سرم فرود مے آورد!
چند ثانیہ بعد انگشتانش میان موهایم مے لغزند و نوازششان مے ڪنند!
بے اختیار چشمانم را مے بندم و زمزمہ وار مے گویم:میدونے روزبہ؟! هیچوقت...
حرفم را مے خورم!
_هیچوقت چے؟!
نوازش انگشتانش ڪمے آرامم میڪند،براے غرورم بد است این حرف!
جوابے نمیدهم و بہ پیراهنش چنگ میزنم،سرم را میان سینہ اش پنهان میڪنم.
بدون هیچ حرفے موهایم را نوازش میڪند!
آب دهانم را فرو میدهم و در دل مے گویم:هیچوقت طعم نوازش و آغوش پدرم را نچشیدم! هیچوقت نفهمیدم بابایے بودن یعنے چہ؟!
صداے گرمش گوشم را نوازش میدهد:لالایے دوست دارے؟!
بے اختیار سرم را بلند میڪنم و بہ چشمانش خیرہ میشوم.
پیشانے اش را بالا میدهد:حرف بدے زدم؟!
نچے میگویم و سرم را تڪان میدهم،دست آزادش را دور تنم حلقہ میڪند و لبخند پر رنگے میزند:تا هشت سالگے مامانم هرشب برام لالایے میخوند! منم شاڪے میشدم چرا بابام این ڪارو نمیڪنہ!
منم خیلے چیزا رو با بابام تجربہ نڪردم!
میدانم این حرف ها را براے دل من میزند،براے این ڪہ راحت درد و دل ڪنم!
لبانم را جمع میڪنم:فرق میڪنہ! بابا براے دختر یہ چیز دیگہ س! بین پدر و پسر شاید یہ خجالت و ملاحظاتے باشہ اما بین پدر و دختر نہ!
مے خندد:یعنے بین من و پسرمون باید یہ خجالت و ملاحظاتے باشہ؟! نمیشہ خجالت نباشہ؟!
✍نویسنده:لیلے سلطانے
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیہ_هاے_جنون
#قسمت_434
بے اختیار مے پرسم:پسر دوس دارے؟!
سرش را تڪان میددهد:تا حالا بهش فڪر نڪردم! بہ نظرم بچہ ها ڪلا دوست داشتنے ان!
_بهت نمیخورہ!
متعجب نگاهم میڪند:چے بهم نمیخورہ؟!
_نمیخورہ بچہ دوست باشے! بهت میخورہ از این باباهایے باشے ڪہ بچہ ش جرات ندارہ جلوش پاشو دراز ڪنہ و حسابے ازش حساب میبرہ! از این باباهاے خشڪ!
قهقهہ میزند:تو ڪلا راجع بہ من برعڪس فڪر میڪنے!
بے اختیار لبخند میزنم:ظاهرت غلط اندازہ!
میخواهد چیزے بگوید اما پشیمان میشود،ڪمے مڪث میڪند و سپس مے گوید:نگفتے لالایے دوست دارے یا نہ؟!
لبخند گرمے میزنم:آرہ!
بوسہ اے روے پیشانے ام مے ڪارد،چشمانم را میبندم و دوبارہ انگشتانش میان موهایم مے لغزد.
شروع بہ خواندن لالایے میڪند و من غرق آغوشے میشوم ڪہ تا بہ حال طعمش را نچشیدہ بودم!
آغوشے خالصانہ و پاڪ! پاڪ از هر نیاز و سودے براے طرف مقابل!
آغوشے ڪہ براے اولین بار باید از جانب پدرم مے چشیدم!
این آغوش طعم و بوے عشق هم نمیداد! تنها بوے محبت میداد و بس!
من اولین آغوش محبتانہ ے زندگے ام را در بیست و دو سالگے چشیدم! یڪ و سہ ماہ بعد از ازدواجم!
از جانب مردے ڪہ همسرم بود اما سعے میڪرد جاے همہ ے افراد جاماندہ در زندگے ام را پر ڪند!
جاے پدر،برادر،دوست،همدم و...
و چہ چیزے جز #عشق میتوانست یڪ انسان را تا این حد مهربان و فداڪار ڪند؟!
تا این حد خواستنے و دوست داشتنے؟!
اصلا خاصیت #عشق همین است! همہ چیز براے معشوق! حتے تمامِ جان و وجودِ عاشق!
دوست داشتنے بود این عشق! داشت وجود خالے ام را پر میڪرد!
اما بیشتر از ظرفیتم! بیشتر از حد تحمل روحم!
گاهے در برابر این همہ علاقہ ے روزبہ ڪم مے آوردم!
هرچہ بود حاضر نبودم قبولش بڪنم،فقط دلم میخواست از علاقہ و محبت همسرے ڪہ گاهے محبت هایش رنگ پدرانہ داشت پر بشوم!
چشمانم داشت بستہ میشد،از یڪ جایے بہ بعد ڪارهاے روزبہ شد عادت،شد وظیفہ...
مقصر هم من بودم هم خودش!
زندگے روال عادے اش را در پیش گرفتہ بود تا این ڪہ چند هفتہ بعد خبرے مرا دوبارہ بہ هم ریخت...
شاید از همان جا بود ڪہ روزبہ از علاقہ ے من بہ خودش ڪم ڪم قطع امید ڪرد...
در حالے ڪہ خودش نمے دانست،شده بود تمامِ من...
✍نویسنده:لیلے سلطانے
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#مهریه_با_مهر_قلبی 😍 شهید هسته ای مصطفی احمدی روشن 💕 📈جهت عضویت در کانال گلستان خاطرات شهدا http
📖 #خاطرات_شهدا
#مهــریـه_با_مهــــرقلبــی ❤️
🌸 سال سوم دانشگاه بود ڪه تصمیم به ازدواج گرفت و با مادرش در میان گذاشت.
در جلسه خواستگاری وقتی بحث به مهریه رسید
با اینڪه مصطفی بر روی ۱۴ سڪه تأڪید می ڪرد اما پدرش حرف دیگری داشت . 😲
نهایتا به اصرار پدر مصطفی به ۵۰۰ سڪه متفق شدند . 😐
🌸 همان جا مصطفی گفت:
فاطمه خانم این توافق بزرگترهاست . هر وقت پونصد تا سڪه رو خواستی ، بابام بهت میده . 😎
ولی هر وقت مهر منو خواستی ، چهارده تا سڪه موافقی ؟
و موافقت ڪردم 😌
✍ راوی: همسر شهید هسته ای مصطفی احمدی روشن 🌷
📸 #زندگی_به_سبڪ_شهدا 💕
📈جهت عضویت در کانال
گلستان خاطرات شهدا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
http://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷
🌹 #یـادشهـدابـاصلـوات
💠همسرشهید
🌺🍃همسرم در زندگی خیلی قناعت پیشه میکرد. همیشه مواظب این بود که ولخرجی و اسراف نکنیم.
زندگی عالی هم داشتیم.حسرت هیچ چیزی را ندارم و جز درد دلتنگی،چیز دیگری نیست...
آنقدر روی مسئله ی اسراف حساس بود که همیشه میگفت حیاط خانه🏚 را باید جارو زد. نباید با آب شست. آب مهریهی مادرمان ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)است.
#شهید_محمدجواد_قرباني
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
1_22014158.gif
1.12M
نتانیاهو یک عقبمانده ذهنی است...
امام خامنهای: یک عقب مانده ذهنی به ملت ایران می گوید دولت شما پول شما را در سوریه خرج می کند در حالیکه رئیس او اذعان کرده که امریکا هفت تریلیون دلار در منطقه خرج کرد
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
🔴چرا دولت پیمان های پولی را اجرایی نمیکند؟؟؟
یمانهای پولی، حمله به دلار و یورو و به نوعی تقابل با آمریکا و اروپا میباشد. ازطرفی سیاستهای دولت مبنیبر اعتماد و عادی سازی روابط با آمریکا سبب شده که علی رغم درخواست کشورهای ترکیه، روسیه و هند برای عملیاتی کردن این پیمانها با ایران، دولت ایران اعتنایی نکند
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷