3.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طنز_جبهه
#لبیک_یا_خامنه_ای
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❌در نشر لینک حذف نشود❌
#طنز_جبهہ
#خنــــدهباشهــدا🌸🍃
خيلي از شبها آدم تو منطقه خوابش نميبرد...
وقتي هم خودمون خوابمون نميبرد دلمون نمي يومد ديگران بخوابن...
يكي از همين شبها يكي از بچه ها سردرد عجيبي داشت و خوابيده بود.😴
تو همين اوضاع يكي از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چي شده؟؟😨
گفت: هيچي...محمد مي خواست بيدارت كنه من نذاشتم!😜😂
رسول و مي بيني داغ كرد افتاد دنبال اون بسيجي و دور پادگان اون رو مي دواند😂😂
#یهجوریبخندخداخوششبیاد😊♥️
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❌در نشر لینک حذف نشود❌
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طنز_جبهه 😍
حرکت بسیار جالب یک رزمنده 😂
ای شهدا خنده هایتان حتی یهودی را هدایت میکنند ❣
#شادی_روح_شهیدان_صلوات🌸
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❌در نشر لینک حذف نشود❌
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طنز_جبهه🌿
سرفــــــــــه عربـــــے🤭😅
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❌در نشر لینک حذف نشود❌
#طنز_جبهه🌱
بچـہها رو با شوخے بیـدار مےڪرد
تا #نمازشب بخونن . .😄🌱
مثلا یڪی رو بیـدار مےڪرد و مےگفت:
« بابا پاشو من میخوام نمازشب بخونم، هیچڪس نیس نگامڪنہ! »😂😅👀
یا مےگفت : پاشو جونمن، اسم سہ
چھار تا مؤمنو بگو ،تو قنوت نمازشـبم
ڪم آوردم! »😅:))
#شھیدمسعوداحمدیان🌿
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#طنز_جبهه
🏕🏡🏕
🏡روزی یکی از برادران اسیر در اردوگاه موصل ۴ مورد هجوم وحشیانه سرباز عراقی به نام محمد قرار گرفت.😓
🏕برادر کتک خورده ناخودآگاه از روی درد، و با لحنی تند به سرباز عراقی گفت:
مگه گاوی؟!😖😫
🏡سرباز عراقی که معنی گاوی رو نفهمیده بود، با تعجب پرسید:
گاوی یعنی چی؟🤨
🏕برادر اسیر هم با زرنگی در جواب این پرسش غیر منتظره سرباز عراقی گفت:
سَیِدی( آقای من)... یعنی سَیِدی...
در ایران آدم با شخصیت و قدرتمند رو با این لقب میشناسند.😎😉
🏡سرباز عراقی بدون اینکه به چیزی مشکوک بشه، با خوشحالی و تکبّر، بادی به غبغب انداخت و سرخوش اونو رها کرد.🤩😆
🏕فردای اون روز وقتی یکی دیگه از برادران، سرباز عراقی رو به نام سید محمد صدا زد، عراقی عصبانی شد و با خشونت گفت:
سید محمد گاوی فهمیدی؟....
سید محمد گاوی...😠😄
🏡اون بنده خدا هم که از کل ماجرا بی خبر بود، با تعجب گفته اش رو تأیید و تکرار کرد.😟
🏕و از اون وقت به بعد لقب «محمد گاوی» رسماً بین برادران در مورد سرباز عراقی رواج یافت و مایه خنده اسرا شد.😂
🏡🏕🏡
#باهم_بخندیم😂
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#طنز_جبهه
فرمانده گردانمون شهیدحاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :🤫
برادرا هیچ صدایی نباید از شما شنیده بشه !سکوت،🤫سکوت،🤫سکوت🤫
کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه.☝️
باید سکوت رو تمرین کنیم🤗👍
گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود.🙂
که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد.😰
آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:🧔😍
در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست📿😄
همه بچه ها مانده بودند صلوات بفرستند؟!🤔
بخندند؟!😁
بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند.☺️
و بعضی ها هم آرام🤫
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید😲بابا سکوت، سکوت، سکوت🤫
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،🙂
این بار با صدایی به مراتب بلندتر فریاد کشید:😲
لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست.🤣
وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...😅
حاج علی باقری دوباره عصبانی تر ...😡
هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد:😲😁
سلامتی فرماندهان اسلام سومین صلوات رو بلندتر ...🤣
خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه.😂
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💐🍀🌺🌴🌺🍀💐
#طنز_جبهه
اسیر شده بودیم!
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن !
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود !
یه روز یکی از بچه های کم سواد
اومد و بهم گفت :
من نمی تونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه
امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم
روی این کاغذ
می خوام بفرستمش برا بابام
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم!
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود !
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#طنز_جبهه
طلبه های جوان آمده بودند برای بازدید از جبهه
۳۰ نفری بودند...
شب که خوابیده بودیم
دو سه نفر بیدارم کردند
و شروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!
مثلا میگفتند:
قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
عصبی شده بودم😤
گفتند: بابا بی خیال!
تو که بیدارشدی
حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😂
خلاصه همین طوری سی نفر را بیدار کردیم!
حالا نصف شبی جماعتی بیدار شدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😀
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!😃
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و قول گرفتیم تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد!
گذاشتیمش روی دوش بچه ها و راه افتادیم
گریه و زاری!😢
یکی میگفت:
ممدرضا!
نامرد چرا رفتیییی؟😭
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
شهیده دیگ چی میگی؟
مگه تو جبهه نمرده!
یکی عربده میکشید😫
یکی غش میکرد😑
در مسیر بقیه بچهها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق طلبهها
جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم:
برو خودت رو روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر😂
رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید
و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از بچهها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😂
خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#طنز_جبهه
بيچاره نيروهایِ تازه وارد گردان
تمام بلاهایی را كه قبلا قديمیترها سر ما آورده بودند ما رویِ آنها پياده میكرديم
دو كلمه كه میخواستند حرفی بزنند
و چيزی بگويند از هر طرف محاصره میشدند كه شما صحبت نكن،جزء آمار نيستی😅
هنوز اسمت را به آشپزخانه ندادهاند
و در واقع از سهميه ما استفاده میكنی
بندههایِ خدا تا بخواهند راه بيفتند
و در مقابل اين برخوردها ضد ضربه بشوند پوست میانداختند😁
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#طنز_جبهه
دستور بود هیچ کس بالای ۸۰ کیلومتر سرعت ،
حق ندارد رانندگی کند !
یک شب داشتم می آمدم که یکی کنار جاده ،دست تکان داد نگه داشتم سوار شد ،
گاز دادم و راه افتادم
من با سرعت می راندم و با هم حرف می زدیم !
گفت: شنیدم فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست میگن؟!
گفتم:فرمانده گفته !
زدم دنده چهار و ادامه دادم :
اینم به سلامتی فرمانده باحالمان !!
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما یکی بود؛
پیاده که شد ، دیدم خیلی تحویلش می گیرند !!
پرسیدم:کی هستی تو مگه؟!
گفت:همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...☺️
#شهید_مهدی_باکری🕊
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#طنز_جبهه
🤕اسرای سودانی🤕
🍇عملیات تمام شده بود.🔚
🍒 و از قرارگاه به قصد ترک منطقه سوار اتوبوس شدیم، هوای خیلی گرمی بود به همین خاطر یونیفرمم را بیرون آوردم و فقط زیرپوش سفیدی تنم بود.👕
🍇بعداز ساعتی اتوبوس به ایستگاه صلواتی رسید و همگی با دیدن لیوانهای شربت آبلیمو🧃خیلی خوشحال شدیم بخصوص من که در ردیف اول صندلی اتوبوس نشسته بودم. 🤩
🍓لحظاتی بعد یکی از افراد ایستگاه صلواتی وارد اتوبوس شد.🙃
🍇و با دیدن بچه ها که اغلب سیه چُرده یا سبزه بودند، فریاد زد:
🍓چرا این اسیرها محافظ ندارند !! به نظرم سودانی باشید، بعد هم رو به همکارانش کرد و فریاد زد؛ اسیران سودانی هستند، شربت نه! آب بیاورید، از سرتان هم زیاد است..😠🙁
🍇این را که بچه ها شنیدند، اتوبوس از خنده بچه ها منفجر شد....😂😂😅😅
📚راوی:
رزمنده باقر نوری زاده
┏━━🍃🌺🍃
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸