eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.6هزار دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
10.6هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
‏چه کسی گفته است که "یک دست" "صدا" ندارد ؟؟!! دستی را سراغ دارم که آوای "ضرب شستش" از "ایران" تا "لبنان"، "افغانستان" تا "آفریقا"،از "عراق" تا "یمن"، و از "سوریه و "فلسطین" تا " ..... " به گوش می رسد... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_پنجاه_و_دوم #منبع_کتاب_سرّسر پای تلفن می ل
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری در را که باز کردم پا روی پله کوتاه جلوی در گذاشت و آمد تو و پشت سرش در را روی هم گذاشت: "سلام حاج خانوم." "سلام خوبید؟ بفرمایید" "شما خوبی؟ از آقای اسکندری چه خبر؟" "نمی دونم" "مشکلی ندارید؟ چیزی لازم ندارید؟" "نمیدونم" "چی شده؟ ناراحتید؟" "نمیدونم" "پس چی؟ خبری شده؟" "نمیدونم" دستم را گرفت و چندقدم گیش تر آمدیم و نشستیم روی گله ورودی هال. اینقدر آرام حرف می‌زد که شش دانگ حواسم را به لب هایش دوخته بودم: " آقای البرزی گفته بیام یه حالی بپرسم. ببینم چیزی لازم نداری، ولی می بینم خیلی آشفته اید، کسی چیزی گفته؟ " " صبح یکی زنگ زد به علیرضا یه حرفهایی زد و بعدشم دیگه خبری نشد. دو سه روزه هرکی به ما میرسه حال حاجی رو می پرسه. منم ازش بی خبرم. این تماس ها هم که.. " " به علیرضا چی گفتن؟ " " گفتن شنیدیم پدرت شهید شده. بمیرم الهی خبر رو که شنید مثل بید می لرزید. آرومش کردم گفتم شاید شایعه باشه" لب هایش را به هم می فشرد و چشم از چشم هایم بر نمی داشت. دل ول کرد و گفت :" من هم برای همین اینجام. خبر شهادت آقای اسکندری همه جا پخش شده. حتی رسانه ای شده ولی انگار تنها کسی که خبر نداره شما هستید. شایدم این چند روز هر کی زنگ زده خواسته همین رو بگه ولی دلش رو نداشته. من خواستم قبل از شلوغ شدن اینجا این آمادگی رو بدم که هول نکنی. ما خودمون یه چشممون اشکه.. " لرزه بر تنم افتاد. بقیه حرف هایش برایم نامفهوم بود. چه فرقی می کرد. همه آن هایی که این چند روز به نوعی خواستند به ما بفهمانند، چرا نتوانستند! این عکس هایی که خانم البرزی می گفت رسانه ای شده چه عکس هایی هستند! در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_پنجاه_و_سوم #منبع_کتاب_سرّسر در را که باز
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری صدای خانم البرزی که بلندتر شد به خودم آمدم. دخترها توی پاگرد ایستاده بودند و برایشان سوال پیش آمده بود که چرا این جا نشسته ایم و آرام صحبت می کنیم. خانم البرزی چند تا قرص مسکن را بهانه کرد و گفت:"میرم و بر میگردم برای دخترم قرص می خواستم.." روی پاهای بی رمقم به سختی ایستادم. دست روی شانه های فاطمه و زهرا گذاشتم و رفتیم داخل. آنجا هم بی آن که چهره به چهره شان شوم برگشتم سراغ ظرفها. انگشت هایم جان نداشتند. دلشوره ای که این چند روز آفت جانم شده بود بیشتر شد. حالا این خبر را چطور به بچه ها بگویم. تمام عصر در این فکر گذشت. رفت و آمدهای خانم البرزی ادامه داشت و نمی گذاشت در ماتم این واقعه تنهایی عزاداری کنم. بعد از غروب مادر آماده شد که برود. برخلاف همیشه برای ماندنش اصرار نکردم. گفتم هر طور صلاح می دانید. فقط صبر کنید همه مان آماده شویم می رسانیمتان بیمارستان. شاید بعد از چند روز خانه نشینی هوای بیرون آرام ترم می کرد و بهتر می توانستم با بچه ها حرف بزنم. رفتم توی اتاق علیرضا. کتابش توی دستش بود و روی تخت دراز کشیده بود. همین که وارد شدم پایش را جمع کرد و کتاب را بست. گفتم:"مادر آماده باش بریم مادربزرگ رو برسونیم" "چشم. می خواید خودم برم شما دیگه نیایید" "نه ما هم میایم. یه هوایی عوض کنیم" "الان میام" به دخترها هم گفتم آماده شوند که با هم برویم. مادر را تا سرکوچه رساندیم و ایستادیم تا به خانه برسد. بعد راه افتادیم سمت خانه. وقتی برگشتیم علیرضا گفت:" بهتر نبود مادربزرگ می ماند؟ امشب را هم کنارمان می ماند فردا می رساندیمش؟ " از تنهایی دو نفره مان استفاده کردم و آرام که دخترها نشنوند گفتم:"ممکنه باز هم تماس یا خبری از پدرتون بشه. نمیخوام استرس بهش وارد بشه" "مگر باز هم خبری شنیدید؟" "نه عزیزم. همین طوری میگم. می‌بینی که چند روزه تلفن بارون شدیم" باز هم نتوانستم بگویم. حتی به علیرضایی که بو برده بود و صبح تا حالا توی این دنیا نبود. تا صبح برای خودم عزاداری کردم. اشک ریختم و سوختم. چه دل بستن ها و دل کندن هایی که جنگ به سرم آورده بود. چه بی خبری هایی که به دلم انداخته بود و چه بازگشت هایی که جای گله نمی گذاشت و چشمم که به روی ماهش می افتاد غصه از دلم می رفت. همان وقت هم اگر مجروح می شد، نمی گذاشت چیزی بفهمم تا مرخص شود و برگردد خانه و من زخم های بخیه شده و شکستگی های گچ گرفته اش را ببینم. آن وقت هم می گفت :"حالا چرا ناراحتی؟ من که خوب شدم و کنارت هستم" تا همین امروز هم هروقت خواستم به شهادتش فکر کنم یک دل می گفتم اصلا شاید مجروح شده و نمی خواهد ما چیزی بفهمیم. مجروحیت سال ۶۵ را که یادم نرفته! به مادر گفته بود چیزی به اعظم نگویید فقط تا خانه همراهی لش کنید. مادرم لباس های زهرا و فاطمه را تنشان کرد و زیر پایمان را روفت و گفت :"پاشید برید خونه تون یه دستی به سر و روی خونه زندگیت بکش. شوهرت اگه برگشت خونه ات تمیز باشه" گفتم:"مادر ما می خوایم بمونیم. حالا کو تا حاج عبدالله برگرده" "باشه مادر قدمتون روی چشم. ولی یک چند روز برگرد به کارهای خونه ات هم برس" دو تا کوچه و یک خیابان را رد کردیم تا به خانه برسیم. در این فاصله مادر فقط نصیحت می کرد که اگر مهمان آمد و خانه شلوغ شد، هوش و حواست از بچه ها برنگردد. در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 معرفی 🌸 🌺بسم رب الشهداء و الصدیقین🌺  ‌<<ياد بايد هميشه در فضاى جامعه زنده باشد.>> ❤️ نام و نام خانوادگی: 🌹 تولد😍: ۶۷/۱۱/۱۳ – تهران 😇: ۹۳/۱۱/۲۶  –  مکیشفیه سامراء محل خاکسپاری : نجف ، وادی السلام ، سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی مزار یادمان : گلـ🌷ــزار شهدای تهران ، قطعه ی ۲۶ ، ردیف۱، شماره ۲۵ 😍🎂 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌸 معرفی #شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری 🌸 🌺بسم رب الشهداء و الصدیقین🌺  ‌<<ياد #شهدا بايد هميشه
سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد؛هر حرفی را که می‌خواهید بزنید فکر کنید که آیا دارد یا نه؟! هیچوقت بی‌دلیل حرف نزنید 🍂 @golestanekhaterat
📸سفر رهبر انقلاب به کرمان در سال ۱۳۸۴همراه با شهید حضور انقلاب برسر مزار شهید مغفوری در گلزار شهدا🌷 کرمان http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و نمـ📿ـازی و بوســــه‌ای و آغـوشــی 💞 ➕دیدار آخر اینگونه بود.... 💔 🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🏴پیچش شمیم جانفزای ... 🏴و در .... همه شما دعوتی خاص این شهیدان خواهید بود... 〽پنجشنبه ۲۴ بهمن ماه 🕌حسینیه 🎙با روایتگری 🎤به نفس گرم همراه با غرفه کودک جهت بازی کودکان شما... ایستگاه صلواتی... 🥡و جمع آوری به مردم سیل زده سیستان و بلوچستان منتظر قدوم مبارکتان هستیم... *لطفا با خانواده و دوستان قدم رنجه فرمایید😊* . *🔗لینک واتساپ:* https://chat.whatsapp.com/D5QgQzecRhZ0dRYrAZDjZ0 *🔗لینک ایتا:* https://eitaa.com/shahidhadi_shiraz 🖤🍃🍂🌺🌸
10.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽تیزر سالگرد 📿و اربعین فراق 📌در ... همه ی شما دعوت خاص شهید هستید... منتظر قدوم مبارکتان هستیم . 🔗لینک واتساپ: https://chat.whatsapp.com/D5QgQzecRhZ0dRYrAZDjZ0 🔗لینک ایتا: https://eitaa.com/shahidhadi_shiraz 🖤🍃🍂🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا