💠 #رمان_آیه_های_جنون 🍂
💠 #قسمت_۱۱۰
لبم را بہ دندان میگیرم و با استرس بہ پدرم نگاہ میڪنم،با حرص بیشترے شهاب را بہ دیوار میڪوبد و میگوید:خفہ شو! اسم دختر منو بہ زبونت نیار!
شهاب لبخند میزند:بهتر نیست انتخابو بہ عهدہ ے خودش بذاریم؟!
پدرم سر برمیگرداند،صورتش از شدت عصبانیت سرخ شدہ،بیشتر از آن رگِ برآمدہ ے گردنش خودنمایے میڪند.
فریاد میزند:ڪے گفت تو بیاے؟! برو تو خونہ!
بغضم میگیرد،آرام میگویم:بابا...
محڪم تر فریاد میزند:گفتم گمشو تو خونہ!
مادرم با نگرانے روے صورتش میڪوبد و میگوید:مصطفے! زشتہ الان همسایہ ها میریزن اینجا!
دندان هایش را روے هم میفشارد:پَس دست دخترتو بگیر برو تو خونہ!
مادرم ناچار بہ سمت من مے آید و میگوید:برو تو خونہ تا آبرومون بیشتر از این نرفتہ!
بے حرڪت بہ پدرم و شهاب نگاہ میڪنم،با حرص بازویم را میڪشد و در را میبندد.
نورا ڪنجڪاو مے پرسد:چے شدہ؟!
مادرم نفسش را با شدت بیرون میدهد:نمیدونم بہ خدا! یہ آب قند برام بیار!
نورا با عجلہ بہ سمت آشپزخانہ میرود،تازہ متوجہ حالِ مادرم میشوم.
رنگش پریدہ و نفس هایش ڪشدار است!
ڪمڪ میڪنم روے مبل بنشیند،همانطور ڪہ چادرش را از روے سرش برمیدارم میگویم:خوبے مامان؟!
سرش را بہ نشانہ ے منفے تڪان میدهد،زمزمہ میڪند:چقدر از دست این مرد بِڪِشَم؟!
یاسین ڪنار مادرم مے نشیند،ساڪت شروع میڪند بہ ماساژ دادن ڪتف هایش.
نورا همانطور ڪہ با قاشق شربت خورے محتویات داخل لیوان را هم میزند نزدیڪمان میشود.
لیوان را بہ سمت مادرم میگیرد:بیا مامان جون!
مادرم لیوان را از دستش میگیرد و یڪ نفس سر میڪشد.
نگاهے بہ جمع و سپس سمت حیاط مے اندازم،ڪنجڪاو پشت پنجرہ مے ایستم.
پدرم عصبے انگشت اشارہ اش را بہ نشانہ ے تهدید تڪان میدهد و آرام چیزهایے میگوید،برعڪس او شهاب خونسرد است!
انگار نہ انگار پدرم رفتار بدے داشتہ!
ڪت مشڪے رنگش را درمے آورد،با دقت خاڪ هایے ڪہ رویش نشستہ مے تڪاند.
از آن لبخندهاے عجیبش نثارِ پدرم میڪند،میخواهد دهان باز ڪند ڪہ نگاهش بہ من مے افتد.
لبانش را نزدیڪ صورت پدرم مے برد و چیزے زمزمہ میڪند و هم زمان دوبارہ ڪتش را مے پوشد.
حتے اجازہ نداد حرڪات لبانش را بخوانم!
نورا مے پرسد:چے شد؟! اصلا این ڪیہ؟!
لب میزنم:نمیدونم!
شهاب میخواهد بہ سمت در برود ڪہ پدرم سریع دستہ گل و جعبہ ے شیرینے را بہ سمتش پرت میڪند!
چہ ڪینہ ایست میانِ این دو نفر؟!
لبخند بہ لب دستہ گل و جعبہ را برمیدارد،رو بہ پدرم بلند میگوید:بہ امید دیدار!
پدرم پیشانے اش را بہ دیوار مے چسباند و درماندہ میگوید:از خونہ ے من برو بیرون!
قصد میڪند براے رفتن ڪہ بہ چشمانم خیرہ میشود،حرڪات لبانش را میخوانم "مراقب خودت باش!"
سپس مے رود!
پردہ را مے اندازم،در با صداے بدے باز میشود.
پدرم با حرص رو بہ من میگوید:این چے میگہ؟!
چادرم را از روے سرم برمیدارم:با شما صحبت ڪرد،من باید بدونم چے میگہ؟!
مادرم مانند آتشفشان فوران میڪند،با حرص لیوان را روے میز میڪوبد:این چہ آبروریزیہ راہ انداختے؟ اصلا این پسرہ ڪے بود؟
پدرم فریاد میزند:صداتو براے من بالا نبر! خواستگارِ دخترت بود! بے اصل و نصب و خانوادہ اومدہ بود دخترتو بگیرہ میخواستے براش قوربونے بدم؟!
نورا ڪنجڪاو مے پرسد:پس خانوادہ ش...
مادرم اجازہ نمیدهد جملہ اش را ڪامل ڪند رو بہ روے پدرم مے ایستد:مصطفے! راستشو بگو باهاش چہ مشڪلے دارے ڪہ عین بختڪ افتادہ رو زندگیمون؟!
پدرم اخم میڪند:با ڪے؟!
_با همین پسرہ!
دستانش را در هوا تڪان میدهد و حق بہ جانب میگوید:من اینو میشناسم ڪہ باهاش مشڪلے ام داشتہ باشم؟!
با بهت نگاهش میڪنم،شهاب را نمے شناسد؟!
مادرم سریع میگوید:آیہ میگہ همونیہ ڪہ اومدہ بودہ خونہ،همون جلوے مدرسہ ش دیدہ بودے،یہ بارم خودم دیدم اومدہ بود جلوے در برات نامہ آوردہ بود!
پدرم چپ چپ مرا نگاہ میڪند:پس آیہ مے شناستش!
فرو میریزد،
غرور و روحم...
پدرم بہ اندازہ ے سر سوزن شهامت گفتن حقیقت را ندارد!
بے اختیار میخندم،همہ با تعجب نگاهم میڪنند.
تمام خشم و دلخورے ام را در چشمانم میریزم،رو بہ پدرم میگویم:آرہ اصلا من مے شناسمش،دوستش دارم اونم منو دوست دارہ!
پدرم با دهان نیمہ باز بہ چشمانم خیرہ میشود،با حرص ادامہ میدهم:اونم ڪہ اومدہ خواستگارے! دیگہ مشڪلت چیہ بابا؟!
چند ثانیہ بیشتر نمیگذرد ڪہ دستش روے صورتم مے نشیند.
اما قلبم نمے رنجد،تغییر ڪردن این مرد غیر عادے بود!
یقہ سارافونم را میڪشد،دندان هایش را روے هم میفشارد:بہ خودم قول دادہ بودم دیگہ روت دست بلند نڪنم اما نمیذارے! بہ ولاے علے آیہ! بہ ولاے علے قسم بخواے حتے بهش فڪر ڪنے تیڪہ تیڪہ ت میڪنم! نمیذارم یہ روز خوش ببینے!
تڪانم میدهد:فهمیدے؟
نگاهم را از صورتش میگیرم،دوبارہ تڪانم میدهد:با توام! فهمیدے یا نہ؟!
#ادامہ_دارد...
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp
هدایت شده از ستارگان آسمانی ولایت⭐️
1_12507949.mp3
1.65M
مهدی رسولی - محرم 95
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلا
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلا
آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی
باشد ای رأس حنا بسته تو بابا مثلا
@javanan_enghelabi313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🍃چند بار گفتیم "وای اگر خامنه ای حُکم جهادم دهد!!!"؟؟؟ چند بار گفتیم: "سید علی! از تو به یک اشاره ا
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
مهدی رسولی - محرم 95
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلا
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلا
آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی
باشد ای رأس حنا بسته تو بابا مثلا
مثلا خانۀ مان شهرِ مدینه است هنوز
و تو برگشتهای از مسجد و حالا مثلا
کار من چیست نشستن به روی زانوی تو
کار تو چیست بگو شانه به موها مثلا
یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من اُم اَبیها مثلا
جسمِ نیلی مرا حال تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی فاطمهاش را مثلا
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#مخصوص_مجردها
⁉️ سوال : آیا با ازدواج میتونم
رفتار های طرف مقابلم رو اصلاح کنم؟
✅ پاسخ : ازدواج نه #دانشگاه
هست و نه کانون اصلاح و تربیت
که فرصت برای اصلاح و یا
ساختن نفر دیگه باشه...
👈 شما باید فردی رو انتخاب
کنین که در کنار او با سرعت
بیشتر به سمت پیشرفت حرکت
کنید نه اینکه زمان بزارید تا اون
هم به شما برسه...
💟 تغییری که از سر #هیجان
باشه بالاخره روزی به #شکل_اول
بر میگرده و اون روز ، روز شروع
اختلافات خواهد بود...
💟کلیک نکنی مجرد می مونیااا😉👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#مخصوص_متاهل_ها
✅ با #لحن_ملایم از همسرتون
درخواست داشته باشین و نه با
حالت #دستور...
💟 #عزیزم میشه یه لیوان آب بدی؟
💟 خانم خانما #قربون_دستت یه
چایی باهم بخوریم؟
💟 #محبت_معجزه_میکنه...
💥 کلیک کن تا معجزه رو ببینی...😍👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#مخصوص_والدین
🔴 اگر نوجوان احساس کند شما
به او اهمیت می دهید،
در همه مشکلاتش با شما مشورت می کند...
و شما به راحتی می توانید بر
رفتارهای او کنترل بیش تری
داشته باشید...
❣کلیک کن تا با نوجونت دوست شی☺️👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
🔴فوری
📣 بررسی لایحه مبارزه با تامین مالی تروریسم دو ماه به تعویق افتاد
🔺بعد از مذاکرات علی لاریجانی با عراقچی معاون وزیر خارجه، قرارشد بررسی و رای گیری درباره لایحه مبارزه با تامین مالی تروریسم دو ماه به تعویق بیفتد.
✍روشنگری شبکه های آتش به اختیار رسانه ای جبهه انقلاب از شب گذشته تا الان نقش بسزایی در این عقب نشینی آشکار داشته است.
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
بچهها؛
اگر شیطون از آخرِ خاکریزِ نفسِ ما بیاد تو،
#روضه ما رو نگه میداره،
#هیئت ما رو نگه میداره...
🎈| #حاج_حسین_یکتا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
#ازدواج_دانشجویی
دختر و پسری که تو #دانشگاه
همدیگرو پسندیدن،
فقط هویت دانشگاهی هم رو دیدن،
درحالی که ممکنه تو خیلی چیزها
با هم تفاوت داشته باشن...
بهمین دلیل بهتره، دانشجوها
#خواستگاری رو حتما تو خونه و
باحضور خانوادهها انجام بدن
تا خارج از فضای دانشگاه باشن...
حتی خواستگاری تو واحد مشاوره
دانشگاه هم تفاوتهای فرهنگی رو
نشون نمیده،و خوب نیست.
https://eitaa.com/javanan_eng
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌸🍃 وقتی تو رفته باشی ، کامل نمی شود عشق ... بعد از تو تا همیشه ، این قصه ناتمام است ... ✌️ پ.ن
سرنوشت #عبای اهدایی مقام معظم #رهبری به #شهیدسعیدبیاضےزاده از زبان #پدرشهید
#پدرشهیدبیاضےزاده با بیان اینکه #شهیدبیاضےزاده ارادت خصی به #رهبر معظم انقلاب داشت، خاطرنشان کرد: همیشه تاکید داشت باید به حرف های حضرت آقا عمل کنیم چرا که ایشان نایب #امام_زمان (عج) هستند و باید گوش به فرمانشان باشیم؛ از آنجا که سعید جزو #نخبگان بود، یک مرتبه به دیدار #رهبری رفت و از آنجا که عبای خود را نبرده بود، رهبری به او عبایی هدیه کردند؛ وقتی به خانه آمد از او خواستیم عبای اهدایی رهبر را نشان دهد که گفت من لیاقت آن عبا را نداشتم و آن را به استادم هدیه کردم.
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
http://eitaa.com/golestanekhaterat
#خـاطرات_ناب
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود
و می رفت❗️
رسید به چراغ قرمز 📍
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب
اشهد ان لا اله الا الله ...👌
خلاصه چراغ سبز شد 🍃
و ماشینا راه افتادن 🚗 و رفتن
من رفتم سراغش
بهش گفتم: چطور شد یهو❓
حالتون خُب بود که❗️
یه نگاهی به من انداخت 👀 و گفت: 🗣
"مگه متوجه نشدی ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود
و آدمای دورش نگاهش میکردن
من دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌
به خودم گفتم چکار کنم❓
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه
دیدم این بهترین کاره !"👌
همین‼️✌️
•|شهید مجید زین الدین|•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
یه روز جمعه بود با هم رفتیم قم.
وقتی رسیدیم اونجا رفتیم جلو ضریح.
داشتیم زیارت میخوندیم، برگشت بهم گفت: " احمد آدم باید زرنگ باشه، ما از تهران اومدیم زیارت حضرت معصومه (س)؛ باید در عوضش از بی بی معصومه یه هدیه بخواییم و اونا هم میدن"
بهش گفتم هدیه ای که میخوای چیه؟
برگشت گفت: ✨شــــهادٺ...✨
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#سالروز_شهادٺ
#شهید_عباس_دانشگر
#مدافع_حرم
http://eitaa.com/golestanekhaterat
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
شهیدی که به میلیاردها دلار پول پشت پا زد
امروز سالروز تولد شهید ادواردو (مهدی) آنیلی تنها وارث ثروت خانواده آنیلی مالک باشگاه یوونتوس کارخانه های ماشین سازی فیات، فراری، لامبورگینی، اویکو، لانچیا، آلفارمو،چندین کارخانه صنعتی، بانک های خصوصی، شرکت های طراحی مد و لباس و... است
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
🍃در انجام #ڪار_خیر همیشه پیش قدم بودند. من افتخار داشتم ۲۲سال سربازشون بودم و توی همون اتاقی ڪه ایشون بودن من هم حضور داشتم، به جرات میشه گفت روزی نبود ڪه ایشون #مشکلچند نفر رو #حل نکنه یا با تلفن و یا با ملاقات حضوری حتی چند بار پیش اومد ڪه پیرمرد ها و پیر زن ها و افراد مختلف به ملاقاتشون میومدند و ایشون با تمام وجودش سعی میکرد مشکل افراد رو حل ڪنه، با اینکه از لحاظ سازمانی چنین وظیفه ای نداشت ولی برای حل مشکل مردم تمام تلاشش رو میکرد.از ڪارگری ڪردن برای خونه سازی افراد نیاز مند گرفته تا تحت تکفل گرفتن بچه های بی سرپرست
و پرداخت هزینه تحصیل. ڪمک برای شروع ڪار و هر ڪار خیری رو ڪه فکرش رو بکنید
به شدت از #غیبت #بیم داشت و از غیبت ڪردن دوری میکرد و جایی ڪه غیبت صورت میگرفت جای نداشت و در آنجا نمی ماند یا بگونه ای عمل میکرد تا فضای بحث تغییر ڪند و اصطلاحاً بحث را عوض میکرد
همیشه اصرار بر نماز #اول_وقت داشتند و همیشه از آنجایی ڪه خودشان عامل به نماز اول وقت بودند از نزدیکان تا آشنایان و دوستان را به نماز اول وقت #سفارش میکردند.
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
http://sapp.ir/golestanekhaterat
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷