با مامان بزرگا نکنید از اینکارا @golimation

‌ حرفه و فن هم درس عجیبی بودااا، داشتی با ارّه چوب میبریدی یهو معلم میگفت جلسه بعد میخوایم الویه درست کنیم @golimation

‌ احمقا واسه یادگاری نوشتن اسمشونو با چاقو رو تنه درخت حک میکنن. در صورتیکه خیلی راحت میشه اسمو نوشت رو پلاستیک و انداخت تو طبیعت ک تا 250 سال دیگه بمونه. @golimation

اگه اینو یادته، الآن حداقل باید ۳۰ سالت باشه… #نوستالژی @golimation

‌ ده دوازده سالم بود رو دختر داییم کراش داشتم، مامانم یه روز ازم خواست باهاش برم خونشون، منم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم. رفتیم اونجا دختر داییم چایی اورد، زیر چشمی نگاش میکردم و خیلی ذوق داشتم تا اینکه مامانم بهش گفت پسرم شبا جاشو خیس میکنه چایی نمیخواد @golimation

‌ یه سنگ قبر دیدم روش “میذاره” رو نوشته بود “میزاره” من جای اون متوفی بودم پا میشدم درستش میکردم دوباره میمردم @golimation

وقتی کلی حرف برای گفتن داری ولی دوست صمیمیت آنلاین نمیشه که بهش بگی .. @golimation

‌ این اشعار در ستایش صبح رو هم نمی‌فهمم. صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی. بگیر بخواب مَرد، به ژاله چه‌کار داری سر صبحی. @golimation

‌ مادرم میگه وقتی یک سالت بود یه‌بار تو حیاط بودم دیدم داره صدای گریه میاد، سریع اومدم بالا دیدم پسرعموت با پیچ گوشتی کنارای چشمت رو زخم کرده، بلندش کردم، گفتم چیکار میکنی؟ گفت میخوام تیله هاشو در بیارم /: من تو همچین شرایطی جونِ سالم به در بردم... @golimation

شما هم سر این روانی میشدین؟ @golimation

‌ وقتایی که با بابام قهر می‌کنیم و تیپشو چک نمی‌کنیم، یهو می‌بینیم یه کت شلوار سبز با پیرهن صورتی و کفش قهوه‌ای و جوراب سفید پوشیده داره میره بیرون! واقعا به نفع چشمای بقیه‌س که ما باهاش قهر نکنیم. @golimation

‌ دوران دبستان مدرسه ما سالی چندتا بچه درس‌خون رو می‌فرستاد تست هوش برا مدرسه تیزهوشان، منم انتخاب شدم یه قوری بی‌دسته بهم نشون دادن گفتن چی کم داره؟ گفتم سماور @golimation