‌ بابام تو اینستاگرام شبیه ابوالقاسم فردوسی کامنت میذاره. مثلا دیروز زیر عکس پسرعموم نوشته بود: "جانانِ من! امید دارم به نیکروزی و بهروزی ایامتان سپری شود". @golimation

بیمارستان دامپزشکی اینطوریه که داری راه میری یهو یه خرِ خسته از جلوت رد میشه @golimation

‌ یه بار با یه اقای دکتری بیرون بودم، موقع تماس چشمی ‌و سکوت سنگییین یهو برگشت بهم گفت کم خونی داری، آزمایش دادی؟؟؟:)))) @golimation

‌ داداشم دیشب بعد از یک هفته اومد خونه‌ام و موهای سوخته‌ام رو که دید گفت “ببین بلوند قرار نیست به همه بیاد که. تو الان شبیه کارگرهای خشکشویی اشتوتگارت آلمان که بازمانده‌‌ی جنگ جهانی دوم بودن، شدی” @golimation

اینا اگه بفهمن ما شیرازیا به ساعت ۵ دقیقه مانده به ۵ میگیم پنج پنج کم چه حالی میشن؟ @golimation

‌ مادرم داشت نماز میخوند هی میگفت الله اکبر عین مرغ گیج دور خودم میچرخیدم درو باز کنم؟ سماورو خاموش کنم؟ نون بگیرم؟ نفت بیارم؟ نماز تموم شد گفت: نمیفهمی میگم از اون شیر پاکتیه یه لیوان بریز برام بیار گلوم خشک شده!! @golimation

ما هم داریم در دهاتمون و ترسناک تر @golimation

‌ بابام اومد داروخونه کلید خونه رو بگیره ازم برداشت به خانوم دکتر موسس گفت اذیتتون نمیکنه که؟ آخه پدرِمن، ۳۰ سالم شده فقط مونده بود بهش بگه سلام میکنه؟ @golimation

وکیل‌ها وقتی صدای دعوای زن و شوهری میاد: @golimation

‌ فک کن زنتو بردی بیمارستان اعصابت خرابه، بعد یه اسکلیم میاد اون وسط ازت عکس میگیره توییت میکنه @golimation

‌ بابام هرگز طاقت دیدن اینو نداره که سر صبح داره میره بیرون ما خوابیده باشیم اول کلی تو آشپزخونه سروصدا میکنه بعد میاد یه لگد بهم میزنه میگه پاشو میره تو اتاق خواهرم ازش میپرسه جورابم کو بعد میاد وسط خونه بلند داد میزنه چیزی لازم نداریییین؟ آخرشم در رو باز میذاره میره @golimation

تو خونه هر ایرانی یه قاشق بی‌گناه وجود داره که بی‌دلیل ازش متنفری @golimation