- روایت از ۲۸ آبان ماه ، روز بله برون -
• آئورتِ دونفرهی زینب و وحید🥹🫀 :
(داستانِ تخیلی)
از روز قبل بله برون خانوادهم بهم گفتن تو عروسی و نباید دست به سیاه و سفید بزنی؛ همهی کارا رو خودمون انجام میدیم. تو فقط ریلکس کن.
کل خونه رو تمیز کردن و یه میز فینگرفود و دسر چیدن. یه تیم برای گلآرایی آوردن و خونه رو با گل دیزاین کردن. عکاس ام که از قبل رزرو شده بود😍
تنها کاری که من انجام دادم رفتن به آرایشگاه برای میکاپ و شینیون بود. لباس مجلسی مو که پوشیدم، همه خانواده برام بغض کرده بودن🥺 مدام بغلم میکردن و قربون صدقهم میرفتن🥺
خانواده همسرم رسیدن؛ مراسم شروع شد، همسرم گفت به تعداد سال تولدم سکه تمام بهار بنویسن و ۱۴ تا سفر حج هم بهش اضافه کنن🥲 صیغه محرمیت جاری شد، بعد از یه جشن مفصل، کلی عکس دونفره انداختیم🥹❤️🩹
- ادامه پست بعد...
《 @Goll_Nesa 》
• گل نِسا •
- روایت از ۲۸ آبان ماه ، روز بله برون - • آئورتِ دونفرهی زینب و وحید🥹🫀 : (داستانِ تخیلی) از روز ق
• واقعیتِ ماجرا 😐 :
خانوادهم بهم گفتن فک نکنی بله برونته و عروس شدی خبریه. خودتم پا به پای همه تو کارا باید کمک کنی.
خلاصه از روز قبل بله برون داشتم مثل کوزت خونه رو میسابیدم. روز بله برون ام هشت صب بیدارم کردن که پاشو کارا مونده😐 گردگیری و جارو و خرید رو انجام دادم، رفتم دوش گرفتم که برم آرایشگاه. حالا چرا آرایشگاه؟ مگه نامحرم نداشتیم؟
چون تعداد مهمونا یکم زیاد شد، تصمیم گرفتیم زنونه مردونه جدا باشه و آقایون برن طبقه پایین که خونه پدربزرگم هست. و از اونجایی که ما صیغه محرمیت نمیخونیم و یه راست میریم سراغ عقد، اصلا قرار نبود داماد رو ببینم😂 دیدم مجلس زنونهس گفتم خوبه یه میکاپی داشته باشیم🦦
اومدم خونه شومیز پوشیدم و منتظر بودم بقیه بخاطر عروس شدنم ضجه بزنن؛ هرچی میگفتم من دارم عروس میشم یکم گریه کنید، مثل پروفایل کانال نگام میکردن.
خانواده همسرم رسیدن. چای و شیرینی خوردیم، نشون دستم کردن، شاید سر جمع دوبار کف زدیم و سه بار ام کل کشیدن😂
عکاس نگرفتم چون لزومی نداشت به نظرم. بقیه ام یادشون نبود عکس بگیرن کلا همین یه دونه عکسو دارم😐 گل آرایی و دیزاین میزاین ام نداشتیم.
آقایون تو مردونه بعد از صحبت درمورد سیاست و تحلیل اخبار خاورمیانه، ۱۴ تا سکه مکتوب کردن
و تمام
به همین شلی و سادگی🦦
باشد تا پند بگیرید...
《 @Goll_Nesa 》