13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 باید از دوستان ترسید ⁉️
🔹 #حامد_زمانی برگشت و طوفان کرد 😍
#پایان_مماشات
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
🌸✨ #داستان حضرت نوح 9🌸✨
قسمت نهم👇👇
📢هلاك شدن كنعان پسر نوح
يكى از پسران حضرت نوح كنعان نام داشت كه به زبان عربى به او يام مى گفتند. حضرت نوح با روش و گفتار گوناگون او را به سوى توحيد دعوت كرد، ولى او با كمال گستاخى و لجاجت به دعوت پدر اعتنا ننمود و مثل ساير مردم به بت پرستى ادامه داد.
هنگامى كه بلاى جهان گير طوفان فرا رسيد، نوح ديد پسرش كنعان در خطر غرق شدن است، دلش به حال او سوخت، از ميان كشتى او را صدا زد و گفت:
✨يا بُنَىّ اِركَب مَعَنا وَ لا تَكُن مَع الكافِرِينَ؛ ✨
پسرم! با ما به كشتى سوار شو و از گروه كافران مباش!
ولى كنعان به جاى اين كه به دعوت دلسوزانه پدر پاسخ دهد و خود را كه در پرتگاه هلاكت بود نجات بخشد، با كمال غرور و گستاخى تقاضاى پدر را رد كرد و در پاسخ او گفت:
✨سَآوى الى جبَلٍ يَعصِمُنى مِن الماءِ؛✨
به زودى به كوهى پناه مى برم تا مرا از آب حفظ كند.
نوح گفت: اى پسر! امروز هيچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كس كه خدا به او رحم كند. هنگامى كه طوفان از هر سو وارد زمين شد، كنعان در خطر شديد قرار گرفت و ديگر چيزى نمانده بود كه هلاك گردد. نوح فرياد زد:
✨رَبّ اءِنَّبنی مِن اَهلى وَ اءنَّ وَعدَكَ الحَقُّ؛✨
پروردگارا! پسرم از خاندان من است، و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است.
خداوند در پاسخ نوح فرمود:
✨اءِنَّهُ لَيسَ مِن اهلِكَ اءِنَّه عَمل غيرُ صالِحٍ... ؛ ✨
اى نوح! او از هل تو نيست، او عملش ناصالح است و فرد ناشايسته اى مى باشد، بنابراين آن چه را از آن آگاه نيستى از من مخواه، به تو اندرز مى دهم تا از جاهلان نباشى.
نوح عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مى برم كه از درگاهت چيزى بخواهم كه آگاهى به آن ندارم، و اگر مرا نبخشى و به من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود. به اين ترتيب عذاب الهى، حتى فرزند ناخلف نوح را نيز شامل شد و حتی شفاعت نوح به درگاه خداوند فایده نداشت، چرا كه او با نوح و مكتب نوح مخالف بود و بر اثر انحراف و گناه، رشته خانوادگيش با نوح قطع شده بود، چنان كه سعدى مى گويد:
ادامه دارد ۰۰۰
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب كهف روزى چند
پى نيكان گرفت و مردم شد
_______________
💠در سوره هود آیات 40 تا 47 داستان پسر نوح ذکر شده است.
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
🔴 از هیتلر پرسیدند پست ترین انسانها کیستند؟
🔹 گفت کسانی که در تصرف کشورهاشون با من که بیگانه بودم همکاری کردند چون وطن مادره و اونها با من همکاری کردند تا حتی به مادرشون مسلط بشم/ امینی آزاده
#پایان_مماشات
╔═─┅─═ঊঈ✍ঊ═╗
ʝ@golmaryam1399
╚═─┅─═ঊঈ✍ঊ═╝
به کانال ما بپیوندید👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🎥ندای حیدر حیدر
🔰 مراسم بزرگداشت #شهید_آرمان_علی_وردی
📌حوزه علمیه آیت الله مجتهدی (ره)
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@golmaryam1399
╚══••⚬🌍⚬••═╝
بسم الله الرحمن الرحیم
"انگشتر"
تقدیم به روح بلندِ آرمان عزیز...
طاقت بیاور، الان تمام میشود. الان پیدایت میکنند و میرویم بیمارستان. چشم بهم بزنی، حالت خوب شده و از روی تخت بلند میشوی. من را برمیداری، خونهای خشکیده روی رکاب و نگینم را میشویی و میبری تعمیر. زود تعمیر میشوم و دوباره روی دستت مینشینم. بعد دوباره با هم میایستیم به نماز، و من دوباره میشوم همراز دعاهای قنوتت. دوباره با هم میرویم اردوی جهادی و خاک و گل مینشیند روی نگینم؛ و تو موقع وضو، گل و خاکم را پاک میکنی. دوباره با هم...
من هم شکستهام؛ ولی نه به اندازه تو. شاید باور نکنی ولی خیلی خوشحالم که شبیهت شدهام. خوشحالم که تا رمق داشتم، کنارت ایستادم. خوشحالم که قبل از این که سرِ تو بشکند زیر ضربههای بیرحمِ آجر، من شکستم. آن لحظه که دستانت را سپرِ سرت کردی تا آجرها و سنگهاشان سرت را نشکافد، من حس کلاهخودِ آهنین داشتم. اصلا حس کردم برای آن لحظه آفریده شدهام، تا خطر را از تو دفع کنم.
ببخش مرا آرمان عزیز... من همه تلاشم را کردم، ولی خیلی محکم زد آن نامرد. انگار تمام خشم و کینهاش را ریخته بود در دستش و منتقل کرده بود به آجر. ضربهاش پخش شد در تمام ذراتم. تاب نیاوردم. بریدم. شکستم. نزدیک بود تمام وجودم متلاشی شود. خدا میداند که اگر آن ضربه بجای تن فلزی من، به جمجمه تو میخورد، چطور خردش میکرد. و بعد، ضربه از من گذشت و رسید به انگشتان و سر تو. طوری شکسته بودم که نزدیک بود از دور انگشتت رها شوم؛ به سختی خودم را نگه داشتم. محکم دور انگشتت را گرفتم.
چه شب ترسناکی بود آرمان! چندنفر بودند؟ فکر کنم بیست نفر. همه انگار مست بودند؛ دهانها کفآلود، چشمها سرخ. مثل یک گله گرگ گرسنه در کوهستان برفی، که شکاری زخمی را محاصره کرده، حلقه زده بودند دور تویی که دیگر اگر میخواستی هم رمق نداشتی که مقابلشان بایستی. و تو، آرام بودی. انگارنهانگار که در چند قدمی مرگ ایستادهای.
من تو را خوب میشناسم آرمان. یکی از رگهای دستت دقیقا از زیر رکاب من رد میشود، و من از نبضت میتوانم بفهمم هیجانزدهای یا آرام، خوشحالی یا غمگین. آن لحظه منتظر بودم نبضت تند بزند. منتظر بودم بترسی. نترسیدی. نبضت هیچ تغییری نکرده بود. هرچه زدند، هرچه تهدید کردند، هرچه ناسزا گفتند... نبض تو همان بود که بود. آرام.
تو درس دین خوانده بودی خودت؛ میدانستی تقیه برای حفظ جان اشکال ندارد. منتظر بودم بعد از آنهمه درد، بالاخره زبان به توهین باز کنی. نگرانت بودم. اگر به ولیّ خدا توهین میکردی، روحت سیاه میشد و اگر سکوت میکردی، جسمت بیش از این در هم میشکست.
شما انسانها به اختیار مبتلایید؛ و من تازه امشب فهمیدم چه بلای عظیمی ست اختیار و انتخاب. داشتی دست و پا میزدی، نه در خون که در انتخاب میان زنده ماندن و زندگی کردن. تو از معدود کسانی بودی که ثابت کردی تفاوت این دو را میفهمی. مردانه زندگی کردن را بر نامردانه زنده ماندن ترجیح دادی؛ حتی به قیمت به شماره افتادن نفسهایت زیر ضربههای بیامانشان، به قیمت چاکچاک شدن تنت با حملات چاقویشان، به قیمت شکافتن جمجمهات، به قیمت جان شیرینت...
طاقت بیاور آرمان. چرا دستت از من هم سردتر شده؟ نبضت... چرا فاصله میان ضربههای نبضت، انقدر طولانی شده؟ چرا تکان خوردن رگت را به سختی از زیر رکابم حس میکنم؟ نه... حتما بخاطر این حرکتش را درست نمیفهمم که انگشتت ورم کرده. انگار بین هربار دم و بازدمت، یک قرن فاصله افتاده و من جان به لب میشوم تا هوایی که به ریه کشیدهای را بازگردانی. خواهش میکنم کمی بیشتر طاقت بیاور. دیگر تمام شد، امتحانت را خوب گذراندی. حالا باید با افتخار، سرت را بالا بگیری و زندگی کنی. حالا بچهها و نوهها و نوادگانت میتوانند افتخار کنند به تو و انتخابت، به شجاعتت.
ببین... رسیدند. پیدایت کردند. الان میرویم بیمارستان. چقدر خوب است که من همراهت ماندم. صورت تو درهم ریختهتر از آن است که دوستانت بشناسندت. اشکال ندارد. من خودم، با رکابِ خونرنگم، با خونی که میان نقشِ «رفع الله رایت العباس» خشکیده، فریاد میزنم که: خودش است... این آرمان عزیز شماست...
💠 به قلم: خانم فاطمه شکیبا
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
بسیجی مردم نیستن!
سپاهی مردم نیستن!
ارتشی مردم نیستن!
اونی که میاد راهپیمایی مردم نیستن!
بازاری که مغازش بازه مردم نیستن!
آنلاین شاپی که در حال کاره مردم نیستن!
ورزشکاری که خوشحالی میکنه مردم نیستن!
اسنپ و تپسی و راننده هاش مردم نیستن!
میهن،کاله،طبیعت و.... مردم نیستن!
مجری تلویزیونی که داره برنامه اجرا میکنه مردم نیستن!
هیاتی و مذهبی ،محجبه و چادری مردم نیستن!
هرکی که مخالف باشه مردم نیستن!
سوال:این مردم کیا هستن دقیقا؟
سوال:دیکتاتوری رو معنا کنید دقیقا؟
سوال:زن،زندگی و آزادی رو معنا کنید دقیقا؟
سید کاظم:
❌ گفت: شما چطور ادعای امام حسینی تون میشه ولی از حکومتی که به دختر مظلوم کف خیابون سیلی میزنه حمایت می کنین؟؟!!
با احترام به همه، پاسخ این سوال رو فقط کسانی ببینند که تعصب ندارن🙏
#سیدکاظم_روحبخش