گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
💠 قسمت دویست و چهل و هفتم
«روز اول اعتصاب»
ادامه...
فقط فکر کردن به اینکه ممکن است ابووقاص ما را به آن زندان ببرد کافی بود تا وحشت وجودم را پر کند. می دانستیم دست زدن به اعتصاب، آن هم در زندان استخبارات، کار خطرناکی است، اما نمی دانستیم در عراق مجازات این کار مرگ است.
برای مرگ هم آماده بودیم؛ اما، واقعیت، از شکنجه شدن با آب جوش خیلی ترسیدیم. پنج دقیقه از رفتن ابووقاص گذشت؛ پنج دقیقه سرشار از ترس و دلهره. بیست و پنج دقیقه دیگر وقت داشتیم که انتخاب کنیم.
شکستن اعتصاب یا رفتن زیر آب جوش. در باز شد. شاکر آمد داخل. می خواست بداند تهدیدها اثر گذاشته است یا نه. پرسید:«غذا می خورید؟»هم صدا گفتیم:«نه»شاکر فحش داد، در را بست ، و رفت. ثانیه ها به سختی می گذشت.
زندان شلوغ همیشگی شده بود ساکت؛ مثل قبرستان. صالح تند تند آه می کشید و ذکر می گفت. هرچه دعا حفظ بودیم زیر لب زمزمه کردیم. نگهبان ها دقیقه به دقیقه از دریچه داخل را می پاییدند که ببینند دست به غذا می بریم یا نمی بریم. نمی بردیم.
هرچه به پایان هشدار ابووقاص نزدیک تر می شدیم ضربان قلب هایمان بالاتر می رفت. نیم ساعت تمام شد. در باز شد. ابووقاص آمد داخل.
نگاهی کرد به ظرف دست نخورده صبحانه و به چهره یکایک ما. پک محکمی زد و سیگارش را انداخت روی پتو و با پا لهش کرد و گفت:«نمی خورید؟» گفتیم:«نه!»
بشکه باروت منفجر شد. ابووقاص دیوانه وار نعره ای زد و ده پانزده نفر را از میان جمع نشان کرد و گفت:«یاالله بیرون!»
من انتخاب نشده بودم. آخرین نفر که بیرون رفت و در زندان بسته شد، ناگهان انگار باران گرفت. ده ها سرباز کابل به دست، که از قبل بیرون به انتظار دستور ایستاده بودند و ما آن ها را ندیده بودیم، هجوم برده بودند به سمت بچه ها و با کابل می زدنشان؛ یک ریز و بی وقفه. ریختیم پشت در زندان. ایستادن و گوش دادن به فریاد دیگران سخت تر از کتک خوردن است.
مجید ضیغمی لگد محکمی کوبید به در. یکی از نگهبان ها وحشت زده آمد پشت در. مجید از دریچه فریاد زد:«ما رو هم ببرید بزنید!» نگهبان در را باز کرد، یقه مجید را گرفت، و کشیدش بیرون.
تا توانستند بچه ها را کوبیدند و بعد همه شان را ریختند داخل سلول. نوبت گروه بعدش شد. شاکر این بار فقط دو نفر را برای کتک خوردن انتخاب کرد؛ من و عباس پورخسروانی.
با اشاره کابل او، از زندان خارج شدیم. ریختند روی سرمان. به هرجا که فرار می کردیم سربازی کابل به دست جلویمان در می آمد.
فرار کردیم به سمت اتاق نگهبان ها، که دو سه تا تخت دو طبقه داخلش بود. اتاق کوچک بود و فقط دو تا از عراقی ها می توانستند کابل هایشان را در هوا بچرخانند و بکوبند بر سر و کله ما.
عباس از شدت درد خزید زیر یکی از تخت ها و کنار دیوار دراز به دراز خوابید. من، همان طور که کتک می خوردم و داد و فریادم به هوا بود، متوجه عباس هم بودم که سرباز عراقی تهدیدش می کرد از زیر تخت بیاید بیرون و او نمی آمد.
شاکر لحظه ای دست از سرم برداشت و نفس زنان گفت:«حالا غذا می خوری یا نمی خوری؟»طبق برنامه گفتم:«اگه بقیه بخورن، من هم می خورم!» دوباره شروع کردند به زدن.
آن ها بالاخره عباس را از زیر تخت بیرون کشیدند، زدند، و از او پرسیدند:«تو غذا می خوری یا نمی خوری؟»عباس هم گفت:«اگه بقیه بخورن، من هم می خورم!» دیوانه وار کتک زدن را از سر گرفتند.
از نفس که افتادند رهایمان کردند. من به سرعت دویدم به سمت سلول، که درش در آن لحظه باز بود...
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
📖 حکمت ۴۰۳ نهج البلاغه
🔸 مَنْ أَوْمَأَ إِلَى مُتَفَاوِتٍ، خَذَلَتْهُ الْحِيَلُ.
🔸 كسى كه به كارهاى گوناگون پردازد، خوار شده، پيروز نمى گردد.
#گذری_بر_نهج_البلاغه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
📷 تصویری دیده نشده از سپهبد قاسم سلیمانی طی دوران هشت سال دفاع مقدس
#حاج_قاسم
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
◼️ شهادت سرباز ناجا در نرماشیر
▫️ سرباز وظیفه امیرحسین دهقان که چندی پیش طی درگیری با سارقان مسلح در نرماشیر بر اثر اصابت گلوله مجروح شده بود ساعتی قبل و پس از ۸ روز به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آسمانی شد. او تک پسر خانواده بود.
روحش شاد؛ یادش گرامی
#اخبار_شهادت
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نگاهی کوتاه به زندگی مرحوم سرلشکر فیروزآبادی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداحافظی پدر شهید امیر حسین دهقان از پسرش
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد| رئيسعلیِ ملّتِ ایران
رهبرانقلاب: شهيد رئیسعلی دلواری از نامهايی است كه هميشه دلهای مؤمن را در سراسر كشور به خود جذب ميكرده است...
📍حضور رهبرانقلاب در منزل رئيسعلی دلواری
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
💠 سالروز ولادت
بر لوح دل از عهد ازل یار
نوشته است،
عشق است شهادت.
🇮🇷 شهید حمید شجاعی باغینی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔰 سخننگاشت | پایبند به ایمان و عمل انقلابی
🔻روح تعبد و تدین و صدق و ثبات در پایبندی به ایمان و عمل انقلابی، امتیاز بزرگ دیگری است که همواره با این برادر گرامی همراه بود. این خصوصیات برجسته مایهی رحمت و رضوان الهی برای ایشان خواهد بود انشاءالله. ۱۴۰۰/۶/۱۲
✍🏼 بخشی از پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت سرلشکر سیّد حسن فیروزآبادی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جوان معتادی كه امام حسين (علیهالسلام) خريدارش شد
🔹 ماجرای جوان معتادی که فیلم سینهزنیش از عصر عاشورا در فضای مجازی بسیار دیده شده و امروز ۱۵ روز است که پاک است و وارد مرحله جدیدی از زندگی خود شده.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔷 حضرت آیتالله خامنهای در پیامی درگذشت آیت الله آقای حاج سید محمد سعید حکیم از مراجع تقلید در نجف اشرف را تسلیت گفتند.
🔹 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت عالم محقّق مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمدسعید حکیم رحمةاللهعلیه را به حوزهی عظیمالشأن نجف و مراجع تقلید و علمای بزرگوار آن، و به بیت رفیع طباطبائی حکیم مخصوصاً فرزندان و بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم. ایشان از مراجع تقلید و دارای آثار با ارزش در فقه و اصول بودند و فقدان ایشان ضایعهی علمی برای آن حوزه مبارک محسوب میشود. رضوان الهی را برای آن مرحوم مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنه ای
۱۳ شهریور ۱۴۰۰
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم »
🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران
📖 رمان «آن بیست و سه نفر»
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۳۵۲_۳۵۰
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
💠 قسمت دویست و چهل و هشتم
«روز اول اعتصاب»
ادامه...
از نفس که افتادند رهایمان کردند. من به سرعت دویدم به سمت سلول، که درش در آن لحظه باز بود وقتی می خواستم پا بگذارم داخل ناخن شستم را، که در اثر ضربه کابل شکسته بود و خون از آن می چکید، میان مشت بسته ام پنهان کردم و فشردمش که خونش بند بیاید.
بعد، در کمتر از ثانیه ای، حالت صورتم را از گریه به خنده تغییر دادم و رفتم داخل سلول. نمی خواستم چهره گریان و دست و پای خونی ام را بچه ها ببینند و روحیه شان در هم بشکند.
خنده کنان نشستم کنار باباخانی و تازه آنجا، از خونی که دویده بود روی انگشت هایم، متوجه شدم ناخن پایم هم شکسته.
دست و پا و همه بدنم درد می کرد؛ اما در آن لحظه حس خوبی داشتم. راضی بودم از وضعی که برایم پیش آمده بود؛ از کابل هایی که خورده بودم، که اگر نمی خوردم ، از خودم بدم می آمد.
بدم می آمد هم درد دوستانم نباشم. همه باهم کتک خورده بودیم و همه باهم داشتیم دردش را می کشیدیم. این باهم بودن سختی ها را برایمان آسان می کرد. مشغول معاینه یک دیگر بودیم تا ببینیم چه به روزمان آورده اند که در زندان باز شد و ابووقاص آمد داخل.
ایستاد روی پتوی وسط سلول و گفت:«حالا غذا می خورین یا نمی خورین؟»کتک ها انگار جسارتمان را بیشتر کرده بود. این بار محکم تر از قبل، یک صدا، گفتیم:«نمی خوریم!»
برخلاف تصورمان، ابووقاص خیلی آتشی نشد. گفت:«پس شما می خواید قهرمان بازی در بیارید! شما می خواید، مثل بابی ساندز، مشهور بشید! ولی کور خوندید. همین جا از گرسنگی می میرید. صداتون از این دیوار هم اون طرف تر نمی ره.»
این را گفت و از زندان خارج شد. جمع شدیم دور هم. یک گام جلو رفته بودیم. احساس پیروزمندانه ای داشتیم. گذشته از این، تهدید شکنجه با آب جوش هم عملی نشده بود.
امیدوارم بودیم تا آخر راه پیش برویم. در زندان تا ظهر باز نشد. ظهر، یکی از نگهبان ها سینی ناهار را آورد و گذاشت کنار سینی صبحانه، که از صبح، دست نخورده، وسط زندان مانده بود.
سینی را که گذاشت مشتاقانه منتظر ماند تا واکنش ما را ببیند. هیچ کس به غذا نگاه نکرد. نگهبان، برای اطمینان، پرسید:«می خورید یا نمی خورید؟»گفتیم:«نمی خوریم!»همه این مدت، صالح سرجایش نشسته بود و غصه می خورد.
غروب حال و هوای ماه رمضان داشت. مثل لحظه های افطار، نه آن چنان تشنه، اما، حسابی گرسنه بودیم. نمازمان را خوانده بودیم و دور تا دور زندان تکیه زده بودیم به دیوار که شام هم رسید.
یک سینی پلوی چرب عربی با تکه های درشت گوشت داخلش. نگهبان سینی را گذاشت وسط زندان کنار دو ظرف دیگر، که از صبح و ظهر مانده بود. شدند سه تا سینی.
بوی مطبوع غذا زندان را پر کرد. صالح سهم شامش را برداشت و با اکراه خورد. همین طور تکیه زده بودیم به دیوار. شاکر و اسماعیل به نوبت آمدند پشت دریچه و داخل زندان را دید زدند.
هیچ کس به طرف سینی پلو و گوشت نرفت. دادن این نوع غذا در زندان سابقه نداشت. لابد ابووقاص فکر کرده بود با این غذای فریبنده ما وسوسه می شویم؛ که نشدیم.
یک ساعت مانده به نیمه شب، یکی از نگهبان های عراقی آمد و سینی های غذا را با خودش برد؛ هر سه تا را!
توی حیاط زندان، کنار در اتاق کوچک نگهبان ها، اجاق گازی بود که نگهبان ها همیشه یک کتری کوچک در حال جوشیدن روی آن داشتند.
کتری سنگین تر از ظاهرش نشان می داد. پیش تر معمای سنگینی غیر معمولش را حل کرده بودم. لایه قطوری از شکر ته کتری سنگ شده بود و به هیچ وجه از آن جدا نمی شد.
آخر شب صالح آن کتری را پر از چای از نگهبان شب گرفت و به اسم خودش آورد توی زندان و به هر یک از ما ته استکانی چای شیرین داد.
اول نمی خواستیم بخوریم؛ ولی او گفت:«چایی عیب نداره. روزه که نیستید باطل بشه. تازه گفتن اعتصاب غذا نه اعتصاب چای!»قانع شدیم. همان دو قلپ چای شیرین حالمان را جا آورد. با شکم گرسنه خوابیدیم.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
💠 امام علی علیه السلام:
🔸خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم
🔸با مردم آن گونه معاشرت کنید، که اگر مردید بر شما اشک ریزند، واگر زنده ماندید، با اشتیاق سوی شما آیند.
📚نهج البلاغه\حکمت۱٠
#گذری_بر_نهج_البلاغه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | دقایقی از استقبال مردم لبنان از طرح سهبعدی «ما ملت امام حسینیم » بر اساس لوح بنیاد مکتب حاج قاسم
▫️در حاشیه برگزاری مراسم عزاداری سیدالشهداء در ضاحیه بیروت.
#سردار_بی_مرز
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ تصویری | خاطره جالب علیرضا پناهیان از چگونگی آشنایی با مقام معظم رهبری، توسط یک معلم ریاضی!
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
📝پیام تسلیت فرمانده نیروی قدس در پی درگذشت سرلشکر فیروزآبادی
🔻این مرد مؤمن و صادق الهی از چهرههای درخشان عصر مبارزات علیه رژیم ستمشاهی در قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن خدمتگزاری صدیق در عرصههای مختلف خصوصاً دوران دفاع مقدّس و بعد از آن در دوره طولانی و پرافتخار ریاست ستاد کلّ نیروهای مسلّح، همواره حضوری مؤثر و انقلابی داشته و با مدیریت و فرماندهی مخلصانه خویش، مجاهدت و نقشآفرینی نمود.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
💠 آیت الله مجتهدی تهرانی:
کسانیکه به هردریمیزنند
ولیکارشاندرستنمیشود
برایایناستکه،
نمـازاولوقت نمیخوانند.
جوانهابهشماتوصیهمیکنم
اگرمیخواهیدهمدنیاداشتهباشیدهمآخرت،
نمازاولوقتبخوانید.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ | ۱۴ شهریور، سالروز شهادت شهید قدوسی و شهیددستجردی، بدست منافقین.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱استوری | زائری از اندونزی، در جادهی نجف به کربلا، از امام زمان میگوید.
🎬 برشی از مستند «به عشق حسین»
تولید #اربعین ۱۴۴۱ منتظران منجی عج
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم »
🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران
📖 رمان «آن بیست و سه نفر»
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۳۵۴_۳۵۳
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
💠 قسمت دویست و چهل و نهم
«روز دوم اعتصاب»
صبح با صدای اذان که از بلندگوی مسجدی در شهر بغداد پخش می شد برای نماز بلند شدیم. مثل همیشه روی پتوهای پر گرد و خاک تیمم کردیم. سلمان زاد خوش به شیوه همیشگی اش تیمم کرد.
او وقت نماز، همان طور خوابیده، بی آنکه از زیر پتو بیرون بیاید، دستانش را بالا می برد، پنجه های بازش را تا وقتی بخورند به دیوار به پشت خم می کرد، دو بار می زدشان به دیوار، می کشید روی صورتش و بعد ضربدری روی هم، و بلند می گفت: «الله اکبر!»
نماز را که خواندیم دیگر خوابمان نبرد. به روزی که در پیش داشتیم فکر می کردیم. آیا دوباره ابووقاص با کابل و کتک سعی در حل ماجرا خواهد کرد یا اینکه نه، می بردمان پیش ژنرال قدوری و ژنرال هم می فرستدمان اردوگاه؟
صدای موزیک نظامی می آمد؛ صدایی که هر روز ساعت ۷ صبح، بدون دقیقه ای تاخیر، به گوش می رسید، صدای شیپور و طبل و سنج.
از روز اول اسارت که در زندان استخبارات بودیم سر ساعت ۷ صدای آن موزیک، که لابد در مراسم صبحگاه وزارت دفاع نواخته می شد، به گوش می رسید.
صبحگاه که تمام شد، نگهبان های جدید پُست را تحویل می گرفتند و روز اداری به صورت رسمی آغاز می شد. ساعت۸، مثل همیشه، در زندان باز شد.
رفتیم دست شویی. برگشتیم و به انتظار حوادث جدید تکیه زدیم به دیوار. سرباز عراقی سینی صبحانه را آورد و گذاشت جای دیروزی.
شکم هایمان به قار و قور افتاده بود و دل هایمان به تاپ تاپ...
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
💠 امیرالمؤمنین علیه السلام:
🔸ما أكثَرَ العِبَرَ، و أقَلَّ الاعتِبارَ!
🔸چه بسيار است عبرتها و چه اندك است عبرت گرفتن!
📖 نهج البلاغه / حکمت۲۹۷
#گذری_بر_نهج_البلاغه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ابراز ارادت جوانان ترکیهای به سپهبد شهید قاسم سلیمانی
#سردار_بی_مرز
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔹گمان مبر که حسن بی ضریح و حرم است
کریم آل عبا هر چه هست، بخشیده
#دوشنبه_های_امام_حسنی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman