گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من »
✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت « عزیز زیبای من »
📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
🔹فصل اول :
🔸صفحه:۳۶،۳۷
✍راوی خانواده محترم شهید سلیمانی
همه جا پابه پای حاجی میرفت دلسوزانه مراقب او بود. در میدان جنگ همیشه هوای حاجی را داشت. چون می دانست حاجی خوب غذا نمی خورد، همیشه در جیبش توت خشک و کشمش داشت. دانه دانه آنها را در دهان حاجی می گذاشت تا از شدت ضعف و
خستگی از حال نرود.
هر وقت که حاج قاسم می خواست بیرون برود، یک ساعت قبل آقای پورجعفری پشت در منتظر او بود. از سر کار که بر می گشتندخانه، آن قدر پشت در می نشست تا چراغ اتاق حاجی خاموش شود و مطمئن شود که او خوابیده، بعد می رفت. صبح ها هم قبل از اینکه حاجی از خواب بیدار شود، او جلوی در خانه منتظرش بود. رابطه اش با فرزندان حاج قاسم هم خیلی خوب بود. با حسین و رضا گرم می گرفت. گاهی سر به سرشان می گذاشت؛ مثلاً
به ریش رضاگیر میداد و می گفت:
«تو چرا این قدر ریشت بلند شده؟ شبیه داعشی ها شدی ابرو کوتاه کن!»
رضا هم می خندید و می گفت:
«می خوام وقتی بابام میاد خونه، حوصله اش سر نره! یه داعشی داشته باشه دست گرمی توی خونه باهاش کار کنه!»
حضور حسین پورجعفری کنار حاجی برای خانواده دل گرمی بود. هر بار که حاجی قصد سفر می کرد، زینب کلی به آقای پورجعفری
سفارش می کرد که مراقب پدرش باشد.
وقتی در منطقه بودند خیلی مواقع دسترسی به تلفن نداشتند که به خانه زنگ بزنند زینب همیشه به آقای پورجعفری می گفت:
«شما یادتون نره هر جا تونستین زنگ بزنین. بابام یادش می ره. من خیلی نگران می شم.» آقای پورجعفری هم همیشه به او اطمینان میداد که تماس میگیرد و خیالش را راحت می کرد.
ادامه دارد.....
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
🍃 امیرالمومنین علیهالسلام:
🌸دنیا نوبتی است، پس بهره خود از دنیا را با آرامی طلب کن، تا آنکه نوبت تو فرا رسد.
📚نهج البلاغه خصال ۶۳۳
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
حاج قاسم از آنهایی است که شفاعت میکند. (امام خامنهای)
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنگم زد گفت داداش
برا حضرت معصومه(س) دست به قلم نشدی ؟
گفتمش :یه غزل و دارم مینویسم
گفت: آخرشو وصل کن به روضه ی مادر که حال و هوای دلم مادریه.....
رفیق عزیزم
دورت بگردم وقتی خوندیش ، با صدات برا خانوم گریه کردم
امروز هم برا خانوم و هم برا دلتنگی.....
تو آسمون ها رفیقاتو یاد کن....
مرتضی عابدینی
#شهید_عادل_رضایی
#وفات_حضرت_معصومه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
سلام خدای عزیز و مهربونم
خدایا در تاریخ ۹۱/۶/۱۶ ساعت ۱۱:۰۱ من قول میدم که دیگه آدم قبلی نباشم،
سعی نمیکنم یکباره خوب بشم چون سخته،
اما به مرور میشم همون آدمی که عَموم و خدام ازش راضی بودن.
خدایا بابت کار دیروز، توبه کردم
خواستارم که توبه ام رو بپذیری و کمکم کنی که به خوبی همه چی تموم بشه
فقط خدایا
یه چشم و گوشی هم به خواسته من داشته باش که خیلی سخت گرفتارم.
دوست دارم خدا
خدایا عشقم عَموم رو بهم نشون بده...
#دلنوشته_های_طلبه_شهیده_سیده_فاطمه_سادات_حسینی
شهدای حادثه ۱۳دی ۹۸
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید علی ماهانی : دل از این دنیا بر کنید تا هم صبحت خدا شوید، حُبّ دنیا را از دلتان بیرون کنید تا شوق به لقای خدا قلبتان را پر کند.
#شهید_علی_ماهانی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
قسمت این بود که قم صاحب دریا بشود
این حرم هم حرم حضرت زهرا بشود ...
#وفات_حضرت_معصومه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
شهیدی که دردنیا هیچکس را نداشت و برای آب نامه مینوشت
🔹در ۶ ماهگی پدر، در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادربزرگش و برادرش را در تصادف از دست داد؛
زمانی هم که شهید شد، غریبانه دفنش کردند
🔹چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسید: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داد: غواص یعنی مرغابی امام زمان (عج)
🔹 نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید: هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد!
با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
🔹یک روز گفتم یوسف جان برای کی نامه مینویسی؟ نامهات را پست نمیکنی؟
🔹دست مرا گرفت، قدمزنان کنار ساحل اروند بُرد، نامه را از جیبش درآورد، و داخل آب انداخت! چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم، کسی را ندارم که
🔻به یادش همین الان، در گروهها ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهر این شهید عزیز هدیه شود
🌍 #شهید_یوسف_قربانی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman