eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ ▫️فقط شبیه خودت هستی ▫️فقط شبیه خودت زهرا ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ویژه برنامه عصر امروز اجرای گروه سرود فرزندان مقدم و سخنرانی خانم هدی مقلد از لبنان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه شهید تهرانی‌مقدم به سردار حاجی‌زاده برای توسل به حضرت زهرا(س) ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ایستگاه صلواتی رنگ امیزی ماشین به مناسبت ایام فاطمیه در مسیر منتهی به گلزار شهدای کرمان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
📸تصاویری از ستاد جمع آوری کمک های مردم شریف ایران به جبهه مقاومت در گلزار شهدای کرمان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
📸گزارش تصویری از ویژه برنامه عصر امروز گلزار شهدای کرمان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت « عزیز زیبای من » 📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. 🔹فصل سوم 🔸صفحه:۱٠٠،۱٠۱ ✍راوی خانواده محترم شهید سلیمانی این دارم به سمت قتلگاهم حرکت می کنم ! من دارم می رم. می دونی که یه بار هم نشده تصمیم به اتمام کاری گرفته باشم و توی اون قضیه شک و تردیدی داشته باشم! من دارم به سمت عراق می رم!» این حرف آن قدر برای فاطمه سنگین بود که ترجیح داد وانمود کند آن را نشنیده. بعد از آنکه تلفن را قطع کرد چشمانش را بست و سعی کرد ذهنش را از حرف او خالی کند؛ اما دلش را نمی توانست از نگرانی پاک کند. *** دو روز قبل از آمدن حاجی به بیروت، سید حسن نصر الله از یکی از برادران استعلام گرفته بود که ببیند حاجی می خواهد به دیدارشان برود یا نه که جواب منفی بود. گفته بود: «فعلاً مطلب جدیدی نیست. برای همین قصد سفر به بیروت رو هم ندارم.» صبح چهارشنبه که به سید حسن خبر دادند حاجی در بیروت است، هم تعجب کرد و هم از اینکه حاجی را می دید، خوش حال شد. بعد از ظهر چهارشنبه بود که حاجی به دیدار سید حسن رفت. طبق عادت همیشگی، سید، حاجی را گرم در آغوش کشید و گفت: « حسابی من رو غافل گیر کردین. از برادران شنیدم که فعلاً قصدسفر به بیروت رو نداشتین!» «بله. مسئله جدیدی برای گفتن ندارم. راستش قصد سفر هم نداشتم. قرار بود برم عراق. اما یه انگیزه قوی من رو کشوند به بیروت تا بیام و شما رو ببینم. بعد از اینجا برم عراق.» سید حسن خوش حال شد و گفت: «سرزدن شما به من مصادف شده با اولین روز سال میلادی ۲۰۲۰این رو به فال نیک می گیرم و برام جای خوش حالی داره. این رو هدیه الهی و به بشارت عظیم برای خودم در نظر میگیرم.» حاج قاسم و سید حسن حدود سه ساعت درباره موضوعات مختلف صحبت کردند. معمولاً هر بار که همدیگر را می دیدند، در خصوص اوضاع منطقه و اتفاقات روز صحبت می کردند. آن روز هم درباره اسرائیل و پروژه آمریکایی ها و راه های مواجهه با آن حرف زدند. آخر سر هم حاج قاسم پرسید: « مشکل و چالشی دارین که من بتونم اون رو برای شما حل و فصل کنم؟» «چند مورد هست.» سید حسن این را گفت و شروع کرد به توضیح دادن. حاجی هم تمام موضوعاتی را که سید گفت، نوشت و چند توصیه و تصمیم را با او درمیان گذاشت. بعد هم گفت: « ان شاء الله در سایه این تصمیمات، شما در طول چهار ماه آینده باهیچ مشکلی مواجه نمی شین.» سید حسن نظرش به رفتار حاجی جلب شده بود. به نظرش آمد او خیلی سرحال تر از همیشه است. آسودگی خاطری داشت که تا به آن روز مانندش را کمتر دیده بود. هر بار حاجی به لبنان سفر می کرد، به خاطر حجم زیاد کار و دغدغه های فکری و بار مسئولیت مشکلات منطقه روی دوشش، بیشتر اوقات آثار خستگی در چهره اش دیده می شد. اما آن روز هیچ نشانه ای از خستگی و گرفتاری در صورتش نبود. انگار تمام خستگیهای دنیا جایش را با نشاط روحی و معنوی خاصی عوض کرده بود. دائم می خندید و شوخی می کرد و چهره اش بیشتر از همیشه میدرخشید. ادامه دارد..... ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman