eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
9.2هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
°⏳| #منبر_مجازے |⌛️° #بہ_وقت_انتظار °🍃 #تکلیف را حضرت هادی(علیه‌السلام)مشخص کرده‌اند!!! (ـ😍😍😍ـ) پرسیده بود :) وظیفه‌ ما شیعه‌ها در #عصر #غیبت چیست ؟! (ــ) کوتاه و گویا ... مفید و مختصر ؛ فرموده بودند :) #دعا و #انتظار فرج (ـ😌😌😌ـ) پرسید :) چه‌دعایی ؟! (ــ) فرمودند :) این #دعا : (ـ👇👇👇ـ) 《...ای#خدایی که خودت ، رسول و فرشتگان و صاحبان امر را به من شناساندی ، ❤️💛❤️ مرا #هدایت کن به‌سوی ولایت کسی ‌که اطاعتش را واجب فرموده ای !!! 》 (ـ😇😇😇ـ) 📚مهج الدعوات، صفحه۳۲۲ . #انتظار #امام_زمان #اللهم_عجل_لولیک_الفرج .°🙏🍃 ‌🔻کانال گلزار شهــღــدای کرمان @golzar_shohaday_kerman
دعاء اللهم رب شهر رمضان.mp3
1.51M
🔹 دعای اللهم رب شهر رمضان ‌🔻کانال گلزار شهــღــدای کرمان @golzar_shohaday_kerman
همیشه مرکز دنیا مکان خاصی نیست گاهی شخصی خاص مرکز دنیاست... قلب جغرافیای ما آنجاست که #تو هستی #جانم_فدای_اقا #شهدا#برای#رهبرمون #دعا#کنید 🔻کانال رسمی گلزار مطهر @Golzar_Shohaday_Kerman
فرازی از ❇️پدر اول از شما می خواهم که مرا مثل همیشه کنید، اگر چه من فرزند خوبے برای شما نبودم، شما بزرگواری کنید و مرا ببخشیــد. ❇️ از مادر عزیزم می خواهم مرا ببخشد. برایم دعا کند که شهیــد شوم . اگر شهید شدم هرگـز برایم گریہ نـکنید و اگر خواستید گریه کنید برای هجده ساله ،علی اکبر گریه کنید که من از او عزیزتر نیستم. 🔆 مادرجان من به دستور رهبرم خمینے کبیـــر بہ جبهه می روم تا امام تنهـا نباشد. ❇️در پایان از همه دوستان و آشنایان می خواهم مرا حلال کنند . از خواهرانم و برادرانم می خواهم که مرا ببخشند و همیشه در راه اسلام و امامِ عزیز باشند. به امید دیدار محمد حسین نمازیان 🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
👤 : بچہ ها هممون یه روز میمیریـم!!! و بخاطر به غلط کردن میفتیـم!!... پس بیاین قبل اینـڪه بہ غلط کردن بیفتیم یه غلطی بکنیم!!! باید ڪنید ڪه نمیرید! و سعی ڪنید نمیرید؛ تمومِ تلاشتون رو ڪنید ڪه نمیرید! بچه باید مثل ِ بی ڪفنش بشه... دعا‌ڪنید باشیم.‌ نه‌اینڪه‌فقط‌شهـــید‌شویم...! اصلا‌ تا شهــــید‌ نباشیم شهــــید نمۍ‌شویم!!!! رفقا!!! اصرار بر امر داشته باشید... یه چیزی فهمیدی خوبه، ولش نکن... سخته اولش، ولی بعدش میشه... بچه‌ها هزارَم بشی خوشمزه نیست لحظه‌ای که باید تو باشی، باید باشی .‌.. اینه رمز شدن اینه رمز گرفتی چی میگم؟؟؟ ‌🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman  
کلمه خودمونی!!! رفقا!!!! مگه ما از جنس نیستیم؟! مگه مون از خاک نیست؟! میتونستیم آجُر باشیم تو دیوار!!!! میتونستیم غبار باشیم رو طاقچه اتاق!!! میتونستیم گِل باشیم زیر چمن پارک... اما... اما خواست باشیم و مثلا ..... حالا حکایت این بتن و فولاد این گنبد هم همینه‼️ میتونست یه آهن معمولی باشه!!! میتونست یه تیکه فلز به درد نخور باشه! اما قسمت بود بشه👇 🌹قطعه ای از 🌹 👌شنیدی که میگن زیر قبه ارباب مستجابه⁉️ ✅خب این گنبد هم یک ماه دیگه قراره بره همون جایی که دعا ‼️ پس قدر بدون کجا ایستادی👌 قدر خودتو بدون که دعوتت کردند!!! که برای آخرین بار بیای،مکانی رو بوسه بزنی که👇 قراره سالیان سال محل عروج باشه😭 شاید من و تو زنده نباشیم اما امروز👇 ✅چهار محرم ✅۱۳ شهریور برا من و تو ثبت شد بابت این 👌 یعنی همین.... ⬅️گوشه هایی از صحبت های آقای اسماعیلی در دیدار خادمین گلزار شهدای کرمان از گنبد مطهر حضرت سیدالشهدا.... ‌🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman  
#دلنوشته صحرای #کربلای غربت توست و عرصه ی ابتلای مردمان و این تویی که هر صبح و شام آوای «هل من ناصر ینصرنی» سر می دهی و یار و مددکار می طلبی. دردا که هلهله ای ایادی شیطان و امواج سپاه کفر و نفاق، شنیدن صدای #استغاثه تو را مشکل ساخته است!افسوس که پرده های غفلت و #معصیت، گوش جانمان را سنگین و ناشنوا ساخته است! ای کاش «هل من معین» ات را می شنیدیم و تو را #لبیک می گفتیم. تازه در این میدان از ما سر و جان نخواسته ای. سخن از شمشیر و نیزه و خنجر نیست. فقط فرموده ای برای #ظهورم #دعا کنید. وای بر ما ! و ای بَدا بحال ما که از انجام همین وظیفه ی ساده نیز طفره رفتیم ......... 🔻کانال رسمی گلزارمطهرشهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🔻حاج حسین یڪتا می‌گفت: 💫درعالم رویا به #شهید گفتم چرا برای ما دعا نمی‌ڪنید ڪه شهید بشیم؟! میگفت: ما #دعا می‌ڪنیم؛ براتون #شهادت مینویسن؛ ولی #گناه می‌ڪنید پاڪ میشه... #حاج_حسین_یکتا #گلزار_شهدای_کرمان 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🌛شب بود و قرارگاه اهواز در سڪوت فرو رفته بود! بعد از آنڪه همه بچه ها خوابیدند، به طرف سرویس هاے بهدا
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی⚜ 👈ای مردم بدانید تا وقتی که از #رهبری اطاعت کنید، مسلمان مومن و پیروزید💫 👈وگرنه هرکدام راهی به غیر از این دارید، آب را به آسیاب دشمن میریزید !!! همچنان که تاکنون بوده اید،باشید تا مانند گذشته #پیروز باشید . 💠و این میسر نیست به جز #یاری خواستن از خدا و #دعا کردن ..📿.. #عارف‌جبهه‌ها💎 #رفیق‌ِ‌سردار‌القلوب🍃 #سپهبد_پاسدار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸دوران دبیرستان(به روایت مادر) صفحات ۴۲_۴۰ 🦋 《 مسجد جامع 》 از این ماجرا دو، سه هفته ای گذشت! فعالیت های ادامه داشت؛ یک بعد از ظهر شنیدم قرار است فردای آن روز، یعنی بیست و چهارم مهر ۱۳۵۷، به مناسبت اربعین شهدای میدان ژاله و هم چنین سالگرد آیت اللّه حاج سیّد مصطفی خمینی(ره) ، جمع کثیری از مردم به دعوت روحانیون در مسجد کرمان تجمّع کنند. هم چنین در جریان بودم که قرار است محمّدحسین همراه با برادرانش و تعدادی از دوستانش👬 در این تجمّع شرکت نمایند. شب که بچّه ها آمدند، آنچه از رادیو در مورد سرکوبی ✊ و تجمّعات شنیده بودم، گفتم. بعد سفارش های لازم را کردم؛ آن ها قول دادند که مراقب باشند. صبح که از خانه بیرون رفتند، با و قرآن حصارشان کردم و به خدا سپردمشان. 🕐تقریباً ساعت یک بعداز ظهر بود که محمّدهادی به خانه برگشت. از او سوال کردم:"برادرت کجاست؟" گفت:"مسجد" گفتم:"چه خبر؟؟ اتفاقی نیفتاد؟!" او همینطور که به سمت زیر زمین می رفت، گفت:"سلامتی! خبر خاصی نیست.😊" معلوم بود که دمغ است، از سوال و جواب فرار می کند..؛ چون وقتی دنبالش رفتم تا بیشتر کنجکاوی کنم،خودش را به خواب زد. توی دلم آشوب شده بود. احساس می کردم باید اتفّاقی افتاده باشد.😓 واقعاً ترسیده بودم،زمان برایم به سختی می گذشت،دلم هزار راه می رفت! نگرانی و چشم به راهی، امانم را بریده بود. دیگر مثل قدیم به محمّدحسین نگاه نمی کردم، چون مطمئن بودم او آدم بی تفاوتی نیست و برای خطر کردن آماده است.✌️ کنار غلامحسین نشستم؛ به خاطر دیر آمدن محمّدحسین بی تابی می کردم: _"مرد!...نمی خواهی سراغی از این بچّه بگیری؟" +"محمّدحسین بچّه نیست، هرجا رفته باشد،حالا دیگر پیدایش می شود، بیخود و بی جهت به دلت بد راه نده." ساعت سه یا چهار بعد از ظهر بود که... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((توسل به ائمه "ع" )) با اینکه از لحاظ سنی جوان بود، اما مانند یک پدر برای بچه های زحمت می کشید. به آب و غذایشان رسیدگی می کرد، مراقب و عباداتشان بود. 📿 مأموریت هایشان را زیر نظر می گرفت و خلاصه مانند یک پدر دلسوز، احساس مسئولیت داشت و از آن ها مراقبت می کرد. وقتی قرار بود بچه ها برای بروند، خودش قبل از همه می رفت و محور را بررسی می کرد. بعد بچه ها را تا اواسط راه، همراهی می کرد و محور را تحویلشان می داد. تازه بعد از اینکه گروه به طرف دشمن حرکت می کرد، می آمد و اول محور منتظرشان می نشست. گاهی کنار آب، گاهی کنار تپه یا هر جای دیگری، فرقی نمی کرد؛ ساعت ها منتظر می ماند تا برگردند. وقتی کارِ شناسایی طول می کشید و یا اتفاقی برای بچه ها می افتاد که با تأخیر برمی گشتند؛ مثلا به سنگر کمین بر می خوردند، عراقی ها می دیدنشان یا راه را گم می کردند و یا هر اتفاق دیگر، در همه این احوال، محمد حسین از جایش تکان نمی خورد ؛ و با توجه به سختی کشیدن، مدت ها با دلشوره و نگرانی 😥 می نشست و چشم به راه می دوخت. بارها شنیدم که می گفت: «وقتی بچه ها به شناسایی می روند، برای سلامتی و موفقیتشان به ائمه(علیه السلام) متوسل می شوم؛ تا برگردند به 🤲 و ذکر می نشینم و منتظرشان می شوم.» اگر زمانی حادثه ای برای یکی از بچه ها رخ می داد، محمد حسین مثل مرغ سرکنده می شد! خودش را به آب وآتش می زد تا او را نجات دهد. هر کاری از دستش بر می آمد، انجام می داد؛ و تا زمانیکه موفق نمی شد، آرام نداشت. نیروهای هم به او خیلی علاقه داشتند. 🤗 شاید یکی از انگیزه های قوی بچه ها برای ماندن در اطلاعات با آن وظایف سخت و دشوار، حضور محمّدحسین بود. همه از صمیم قلب به او می ورزیدند. طوری بود که حاضر می شدند جانشان را برای محمد حسین بدهند؛ یعنی حاضر بودند خودشان بشوند،اما او حتی زخمی هم نشود! و یا شب تا صبح توی محور ها بیداری بکشند و به خطر بیفتند؛ اما برای محمّدحسین اتفاقی نیفتد. خیلی وقت ها می شد که محمّدحسین می آمد محوری را راه اندازی کند و با بچه ها تا اواسط مسیر برود، جلویش را می گرفتند و می گفتند : «تو جلو نیا!»، اما محمّدحسین گوش نمی کرد. یک بار توفیقی حاصل شد و من خودم دو شب مهمان بچه های اطلاعات شدم؛ آنجا از نزدیک دیدم که محّمدحسین چطور به نیروهایش رسیدگی می کرد. سرِ شب، وقتی بچه ها می خواستند شناسایی بروند، او نیز همراهشان رفت. وقتی به سنگر برگشت، بیدار نشست و مشغول و دعا🤲 شد. قبل از آمدن بچه ها بلند شد و برایشان چای درست کرد؛ غذا را آماده کرد وسنگر را از هر لحاظ برای ورود آنها مهیا کرد؛ چون می دانست بچّه ها چه ساعتی بر می گردند. خودش زودتر برای استقبال آن ها به اول محور رفت و منتظرشان نشست. و بعد همگی به داخل سنگر آمدند. نیروها خسته بودند و زود خوابیدند؛ اما محمّدحسین همچنان بیدار بود. روی بچه ها پتو می کشید و مواظب بود تا سرما نخورند. می گفت: «اینها آن قدر خسته اند که نصف شب اگر سردشان بشود، بلند نمی شوند خودشان را بپوشانند، آن وقت سرما می خورند.» خلاصه در یک کلام، محمّدحسین نسبت به همه چیز و همه کس احساس مسئولیت می کرد، چه در مورد نیروهایش و چه در مورد وظیفه ای که به دوشش گذاشته بودند. 💠گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنی است فکـر مشـاطه چه با حسن داد کنـد 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
•• برادران و خواهرانم؛ شما را وصیت می‌کنم به "سه" چیز: 🔸۱_ را سرِوقت و تا حدممکن به جماعت برپا ڪنید، مبادا نماز را سبڪ بشمارید ڪه عرش از این عمل می‌لرزد. 🔸۲_شرکت در مراسم ، ڪه انسان ساز است، ڪه دعا حجاب میان شما و خدای شما را برمےدارد. "برادرانم جای مرا در دعای کمیل و توسل خالے بگذارید ڪه خودم می‌آیم.." 🔸۳_ پیروی بی چون و چرا از فرمان و پیروی از خط امام؛ ڪه ما هر چه داریم از تصدق امام است و اگر آبرویی داریم، بخاطر آبروی امام است ✨ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((اینها آدم شده اند!)) قبل از بود، اطراف ساختمان نیروهای ، کنار نهر علی شیر قدم می زدم که را بیرون مقر دیدم. سلام و احوالپرسی کردیم و او دست مرا گرفت و داخل ساختمان برد؛ در همان اتاقی که بعدها مورد اصابت راکت شیمیایی قرار گرفت. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم گویا بچّه ها مشغول خواندن دعای توسّل یا کمیل بوده اند و تازه دعا تمام شده بود. هر کسی مشغول کاری بود، بعضی هنوز در حال و هوای 🤲بودند. گوشه ای نشسته بودم در حالی که با محمّد حسین صحبت می کردم، بچّه ها را هم زیر نظر داشتم، دو نفر از آنها خیلی توجّه مرا جلب کرده بودند. و که با هم مشغول صحبت بودند، حالت عجیبی داشتند، انگار اصلاً توی این عالم نبودند؛ در حال و هوای دیگری سیر می کردند. با آنکه فاصلهٔ زیادی با آن ها نداشتم، امّا آن قدر آهسته و آرام صحبت می کردند که اصلاً توی این عالم نبودند، در حال و هوای دیگری سیر می کردند. محمّد حسین متوجّه شد من به آن ها خیره شده ام. به همین خاطر سعی کرد حرفی به میان بیاورد و ذهن مرا از توجّه به آن ها منحرف کند. ابتدا حواسم پرت شد، امّا طولی نکشید که دوباره به آن ها خیره شدم. صورت های هر دو مثل زغال سیاه شده بود، انگار که قیر مالیده باشند. سعی کردم با دقّت بیشتری به حرف هایشان گوش کنم شاید بفهمم که چه می گویند، بی فایده بود. فقط پراکنده چیزهایی می شنیدم. حمید رضا سلطانی سؤال می کرد و محمّد رضا کاظمی برایش توضیح می داد. صحبت هایشان به طور کلّی به حرف های عادی و دنیوی نمی خورد. خوب که دقت کردم، دیدم مثل اینکه دارند از برزخ و حرف می زنند.. اماّ با حالتی آن قدر عجیب که گویی حرف نمی زنند، بلکه دارند صحنه ای را پیش رویشان تماشا می کنند. سایر افرادی که داخل اتاق بودند، بی توجّه به آن دو همچنان مشغول کار خودشان بودند. در این فاصله محمّد حسین دائم سعی می کرد تا با حرف هایش ذهن مرا از توجّه به آن ها باز دارد، امّا فایده ای نداشت. من آن قدر محو آن دو شده بودم که نمی توانستم چشم برگردانم. همین موقع هر دو ساکت شدند و گریه می کردند. 😭 اشک همین طور بی وقفه روی صورتشان جاری بود، یعنی قطره قطره از چشمشان نمی چکید، بلکه پیوسته و مداوم روی گونه هایشان سُر می خورد و بر لباسشان می نشست. گریه می کردند 😭، امّا بی صدا، فقط از ظاهرشان می شد فهمید. حدود بیست دقیقه قضیه به همین شکل ادامه داشت تا..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی و دوم سال هفتاد و هفت به عنوان
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وسوم در یکی از شب هایی که بیت الزهرا (منزل در کرمان) دعای کمیل و مراسم بود ، دیدم حاج قاسم نشسته جمعی از جوان ها دورشان هستند و آرام با آن ها صحبت می کنند: _دعای کمیل دعای خلوته! درسته که حالا مرسوم شده دعای کمیل را در جمع میخونن ، اما این دعا مال خلوته . انسان تنها باشه با خدای خودش این رو بخونه. به ترجمه اش توجه کنه و با خدای خودش راز و نیاز داشته باشه و توجه کنه .👌🏻 🍃خدایا ! شاید بتوان آتش سوزان را تحمل کرد اما با دوری از تو چه کنم؟ من که به غیر از تو کسی را ندارم ! ✨یارب یارب یارب یاالهی و سیدی و مولای ای صاحب تمام وجود من! ای مالک زندگی من ! ای کسی که دارو ندارم را از تو دارم ! ای کسی که ضررها و نداری های مرا می دانی ! پروردگار من🤲🏻 توان بده بدن من را ، تا خدمت تو کنم تقویت کن مرا تا... 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#تلنگر‼️‼️ گُفتَم... اَگَر دَر کَربَلا بودم تا پایِ جان بَرایِ •[اِمام حُسِین]• تَلاش میکَردَم ...
هر زمان ‌دعای‌ فرج امام ‌مهدی(عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنند و‌برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🌱 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند...❤️ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🔸فصل پنجم 🦋 فاطمه ماهانی نگاهش مات است و انگار چیزی را در درون خودش جستجو می کند . می گوید من سه سال از علی آقا بزرگتر بودم ، اما این ظاهر قضیه بود . او همیشه الگوی زندگی من بود . گاهی فراموش می کردم که باید حداقل بخاطر سن و سالم از او پخته تر باشم . در واقع آرزویی که هیچگاه عملی نشد . حتی وقتی حرفهای خواهر و برادری هم پیش می آمد و به اصطلاح، نشانی از توبیخ در آن مشاهده می شد، باز هم درس معرفت در آن بود . روزهایی را به یاد دارم که ماه مبارک رمضان بود و گاهی اوقات یادم می رفت که روزه هستم و به غذای افطاری ناخنک می زدم . علی آقا می گفت مگر تو از من بزرگتر نیستی؟ پس چرا فراموش می کنی که روزه هستی؟ راست می گفت، گاهی اوقات مشغله دنیا فرصت پرداختن به را از آدم می گیرد . یک روز گفت : حضرت نوح پس از نهصد سالگی برای خودش سایبانی ساخت تا حالا که پیر شده ، در زیر آن راحت تر بتواند را کند . چندین سال بعد که هنگام رحلتش فرا رسید ، فرمود : « اگر می دانستم زندگی در این دنیا اینهمه کوتاه است ، این را هم نمی ساختم .» علی آقا می خواست با این قصه، ما را که داشتیم در روزمرگی خودمان غرق می شدیم و مدام از نداشتن حرف می زدیم ، با زیرکی متوجه کند که در این عمر کم، همه اش هم دنبال مال دنیا نرویم . حتی درد کشیدنش هم برای خدا بود . فقط برای خدا ..!❤️ چون دلش نمی خواست هیچکس بداند به او چه گذشته یا می گذرد. زمستان بود و روزهایی که علی آقا در عملیات شکست حصرآبادان، از ناحیه دست به سختی مجروح شده بود ، شبی برای خواندن و تا پاسی از شب در اتاق او بودم و شب را هم در آنجا خوابیدم . نزدیک اذان صبح ، با شنیدن ناله جانکاهی از خواب بیدار شدم . علی آقا صورتی که کاملا بود که ناله می کرد و ذکر می گفت و می خواند، در خواب بود . این اولین بار بود که درد کشیدن او را می دیدم. بعد از نماز صبح ، کمی دست دست کردم و گفتم : «علی آقا ، دیشب خیلی ناله می کردی! درد داشتی؟ » نگران و مضطرب نگاهم کرد و با حالت مظلومانه ای گفت : « تو را به جان پسرت روح الله ، ناله کردن مرا برای مادر یا دیگری تعریف نکن .» او در حالیکه بسیار متواضع بود ، اما هیچ وقت در مقابل ظلم سر خم نکرد . اگر هم می دید کسی مجبور است، نهیبش می زد تا به خودش بیاید . هیچ راهی برای پذیرفتن زور و ظلم از نظر او توجیه پذیر نبود، حتی به خاطر خودش قبل از انقلاب، بخاطر فعالیتهایی که داشت توسط ساواک دستگیر و زندانی شد . مدتی به اصرار مادرم و به خاطر دلتنگی او، به هرسختی و زحمتی که بود، اجازه ملاقات گرفتیم . علی آقا دوست نداشت مشکلات خودش را به دوش کسی بیندازد یا کسی از درد و ناراحتی او آزرده خاطر شود . 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
#سالروز_عروج "شهید نظر میکند به وجه اللّهـ " #شهید_سید_حسن_هاشمی_نژاد فرازی از وصیت نامه شهید: 💠شما را سفارش میکنم به #نماز_شب ، به ذکر دائم مصائب جدّ بزرگوارم #امام_حسین (ع)، شما را به #دعا و استغفار و مداومت به ذکر #صلوات، توصیه می کنم. 💠فرزندان عزیزم؛ #بهشت زیر پای مادران است، پس به مادرتان نیکی کنید. 💠هم وطنان؛ بدانید تنها راهی که می تواند برایتان افتخاری جاویدان بر جای گذارد، اطاعت مطلق شما از #ولایت_فقیه است. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌱امــام صــادق(ع): « گناهانے کہ #توبہ کردے و وقتے یادت مے‌آید، از خدا شرم میکنے؛ خدا
📿 🍃سخنی از مولی الموحدین حضرت علی بن ابیطالب (علیه السّلام) : بدان خدایی کہ گنجینه های آسمان ها و زمین بہ دست اوست ، بہ تو اجازه ی داده... و اجابت آن را برعهده گرفته! و تو را فرمان داده کہ ... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌟 ای آنکه سختی‌ها به قدرت تو به نرمی گرایند خدایا رحم کن بر کسی که تنها سلاحش گریه
✨ يا سَريعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ إلاّ الدُّعاءَ... اى که از بندگانت بسيار زود راضى ميشوى ببخش بر بنده ‏اى که بجز و تضرع به درگاهت مالک چيزى نيست! 🍂 الہی هرکی الان بیداره و ذکر یا "سریع الرضا" رو میگه ؛ اون دعاش که اجابت نشده همین فردا، مستجاب شه 🤲 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان هر دل که شکست، ره به جایی دارد... هر اهل دلی، "قبله نمایی" دارد... با این که ب
🌷 شفاعت از تو : رفاقت از من مروت از تو : نجابت از من شرافت از تو : صداقت از من 💞بیا باهم "هم پیمان" شویم ؛؛ از تو ... از من ... ✨اللهم الرزقنا شہادت فی سبیلك✨ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#فرازی_از_وصیتنامه🗞 ••❣پروردگــارا تو خود میدانے ڪه چقـــدر #مشـتاق شهادتیم و نیز میدانے ڪه ❌هد
✨فرازی از شهید حسین آخشیک 💠 تنها وصیتی دارم به امت ایران، این است که همیشه یاروفادار باشند و پیرو خط او؛ زیرا او بود که ما را بیدار ساخت واصول وعقاید نگه داشته شده را با مفهومی دیگر به ما فهمانید؛ وبرای او همیشه کنید این امام که همچون کوهی استوار در مقابل جهانخواران ایستادگی می کند .👌 امامی که همچنین با دید مکتبی خود برعلیه تمام مستکبران جهان می شود و آنچنان قهرمانانه از کشور اسلامی ما دفاع می کند. ✨ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ 🌱 #خدایا آنچه می گویم از قلبم♥️ می جوشد و از روحم لبریز می شود. خدایا دل شکسته ام؛
#مناجات_نامه ✨ خدايا،🌹 آنقدر در اين راه پا می نهم تا از پاے بيفتم، آنقدر بر خاکت #سجده مے‌کنم تا تو را پيدا کنم. آنقدر #دعا مے ‌کنم تا قلبم را خانه‌ات گردانے و آنقدر در میزنم تا به رويم در واکنے و مشترے جانم شوے.» #شهید_عباس_محمدی #شهید استان #خراسان 🌱 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
YEKNET.IR - zamine - fatemieh - 1399.10.07 - pouyanfar.mp3
5.7M
😔مدیونم به دعای کسی که شبونه🌙 برام 🕊دو تا دستاشو🤲🏻 میاره بالا واسم میخونه 🎤 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌱 ای خداوند بخشنده و ای رحیم... ای آن که حاجتِ حاجت مندان هر چه مرموز باشد، بر تو پنها
#مناجات_نامه 🍃 #دعا هیچوقت بدون استجابت نیست. هر اللّهے #لبیڪ دارد.🌱 هیچ دستے بلند نمےشود ڪہ خالے وناامید برگردد. #علامه_حسن_زاده_آملی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سالروز_شهادت #شهید_محمد_رضا_کاظمی_زاده فـرازی از وصیت نامه شـ❤️هـیـد: ای کاش هـمه ی مــا بـدنبـال
به روایت: "افتخار میکنیم به 🌺 آن شب زنده داری که و مناجات و تعقیبات او ، دلها را میسوزاند."☘ 💥هروقت که میخواستم حالم عوض شود و روحیه بگیرم ؛ پشت سر نماز میخواندم💥 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman