در عملیات بیتالمقدس فرمانده...
#گلزار_شهدای_کرمان
#شهید_مهدی_طیاری
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشا به حال شهدا بنده شیطان نشدند
#سالروز_ولادت
🇮🇷#شهید_عبداله_رضایی
🇮🇷#شهید_سعید_موسی_نژاد_خبیصی
🇮🇷#شهید_علی_جوشانی
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای خانه ات پناه همه کوچه گردها...💔
#دوشنبه_های_امام_حسنی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من نمیگویم چه شد؛
گویند در چشم علی
سیل دشمن بود پیدا،
فاطمه پیدا نبود
#۱۸روزتافصلبیمادرشدن
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
Mehdi Rasooli - Sofre Eshgh (1).mp3
5.43M
فقیر اومده درخونه💔
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
📷 حضور دختران مدرسه شکوفه های مینا سر مزار حاج قاسم
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من »
✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت « عزیز زیبای من »
📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
🔹فصل دوم
🔸صفحه:۵۹و۶۰
راوی: خانواده محترم شهیدسلیمانی
خیلی هم عاطفی بود؛ حتی در مواجهه باحیوانات. فاطمه یک پرنده داشت وتوی خانه ازآن نگهداری می کرد. حاجی که آن را دید، خیلی ناراحت شد:
«برای چی حیوون رو توی قفس نگه داشتی؟ گناه داره! نباید این کار رو بکنی!»
بعد آن پرنده را از فاطمه گرفت و آورد در حیاط خانه شان کنار مرغ وخروسی که داشتند، گذاشت. کمی تیمارش کرد وبه آن آب وغذا داد. به قدری با آن پرنده مشغول بود که حاج خانم زنگ زد به فاطمه وگفت:
«خدا بگم چی کارت کنه! این چیه دادی بابات برداشته آورده اینجا؟! یه ساعت ونیمه رفته زیر آفتاب داره بااین پرنده حرف می زنه!»
یک گربه کوچک هم بود که به حیاطشان می آمد. حاجی آن قدر ازآن مراقبت کرد وآب وغذا داد که بزرگ شد وبچه دار شد. برایشان یک خانه ی کوچک درست کرد وحسابی مراقبشان بود تا بقیه ی گربه ها آن ها را اذیت نکنند. یک بار که درعراق در محاصره بودند، حاجی که به سختی توانسته بود باخانه تماس بگیرد، بعد از حال واحوال گفت:
«گربهه خوبه؟! بچه هاش خوبن؟ مشکلی پیش نیومده؟»
اینکه حیوانات از او راضی باشند هم برایش مهم بود. همیشه به همه می گفت:
«من به دعای این ها بیشتر ازدعای آدم ها نیاز دارم. دعای این ها خیلی گیراتره.»
حاج قاسمی که چنین مهربانانه با حیوانات برخورد می کرد، وقتی در مقابل آدم ها قرار می گرفت مهربانی اش همه گیر تر می شد. همه را دوست داشت وبا همه مهربان بود. اما این علاقه ودوست داشتنش برای نوه ها ازهمه بیشتر بود. هرقدر هم نوه ها سنشان کمتربود، توجه ومحبت حاجی بیشتر می شد. حسین دوتا بچه داشت. حاجی دختر کوچک او راخیلی خیلی دوست داشت؛ چون از همه ی نوه ها کوچک تر بود. گاهی که حاجی از موضوع کاری ناراحت می شد وبه هم می ریخت، محافظان به حسین زنگ می زند ومی گفتند:
«می شه گوشی رو بدی به عسل یه کم با حاجی حرف بزنه؟ الان یه موضوعی پیش اومده حاجی ناراحته. وقتی با دختر شما حرف می زنه، خیلی آروم می شه!»
همیشه وقتی با سارا* و پارسا* و امیرعلی* وعسل صحبت می کرد، جانی دوباره می گرفت واین دررفتارش واقعا مشهود بود.
______________________________
سارا: دختربزرگ نرجس خانم.
پارسا: پسر نرجس خانم.
امیرعلی: برادر دوقلوی عسل، فرزند حسین آقا.
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman