فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کار با توسل حل میشه
👤 حاج حسین یکتا
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب هماکنون در دیدار کارگزاران حج: هدف حج اتحاد امت اسلامی در مقابل کفر، ظلم، استکبار و بتهای بشری و غیر بشری است.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔹سالروز رحلت عالم ربانی ، آیت الله بهجت فومنی برهمه دوست داران مرام و مسلک ایشان تسلیت باد.
نثار روح ملکوتی شان فاتحه مع الصلوات
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
💠جشن بزرگ جان پدر به مناسبت میلاد حضرت فاطمه معصومه(س)
🔹زمان :جمعه ۲۹ اردیبهشت
ساعت ۱۶:۳۰
🔹مکان :گلزار شهدای کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
May 11
🔸به ما خُرده نگیرید؛ که چرا این قدر از حجاب میگوییم در جبهه هابه ازای هر زینب، ما عباس ها و حسین ها داده ایم...
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔹همیشه میگفت:
بعد از توکل به خدا
توسل به حضرات معصومین
مخصوصا حضرت زهرا"س"
حلالِ مشکلات است...
👤 شهید ابراهیم هادی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
YEKNET_IR_zamine_shabe_shahadat_imam_sadegh_1399_03_29_narimani.mp3
10.74M
🎙به خونه برگردیم
خونه آغوش حسین مگه نه
👤سید رضا نریمانی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔸 نجات اهل عالم با حسین (ع) است
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔸 دلتنگ گنبدم باز ...
بیتاب یک زیارت...
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خ
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان»
🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خ
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖 روایت « دردانه ی کرمان »
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل: اول
🔸صفحه: ۲۱-۲۰
🔻 قسمت: چهارم
یک روز صبح زود پا شد و با پدرش رفت سر کار. به باباش می گوید《بابا، امروز می بینم تو فکر صبحانه ی کارگرهات نیستی! صبح که ننه، چیزی همراهت نکرد!》.
باباش می گوید《خودم به ننه ات گفتم غیر از چای، چیزی نذاره.
می خوام به کارگرها ساندویچ بدم.》
حسین، همین که از دهن باباش درمی آید که می خواهد برود برای کارگرها ساندویچ بخرد، از خدا خواسته می گوید《بابا، سوئیچ موتور رو به من بده.خودم می رم براشون می خرم.》
باباش می گوید《مگه تو موتور سواری بلدی؟!》بادی به غبغبش می اندازد و می گوید《بله که بلدم. کاری نداره.》سوار موتور می شود و دوری جلوی باباش می زند.
باباش، باز می گوید «نه جاده خیلی شلوغه میزنن بهت، توهم که هنوز پاهات خوب به زمین نمی رسه نمی تونی ترمز بگیری، خودت رو زمین می زنی. دور از جونت، یه بلایی سر خودت میاری.»
آن قدر اصرار می کند که آخر باباش را راضی میکند و موتور را می گیرد. دور فلکه، یک ساندویچ فروشی بوده. ازش ساندویچ می خرد. ساندویچ ها را جلوی پاهاش میگذارد. موتور را روشن می کند همین که خواسته دور فلکه دور بزند، نمیدانم چی میشود که با موتور و ساندویچ ها مستقیم میرود توی فلکه...
دم دمای عصر، حسین با سرو کله ی باندپیچی شده و دست و پای زخمی، دم درخانه بود. محکم تو سرم زدم.
گفتم «چی شده؟!» گفت «هیچی، با موتور بابا تصادف کردم.
ببین.. الآن هم حالم خوبه! من رو باش که تو بیمارستان، هوات رو داشتم؛ گفتم من رو زود مرخص کنند تا تو با جیغ و داد نیای اونجا...»
از حرفش خنده ام گرفت؛ ولی جلوی خودم رو گرفتم. آن روز،دنه ساندویچی به کارگرها رسید نه صبحانه ای!
ادامه دارد.......
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman