📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان»
🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «دردانه کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : پنجم
🔸صفحه: ۴۴۶_۴۴۸
🔻 قسمت ۲۴۸
هم رزم شهید: شیخ محمد (ابوصالح)
هر لحظه آتش دشمن سنگینتر میشد. گفتم حاج حسین، چه کار باید بکنیم؟! حاج حسین با لحنی متاثر گفت شیخ، اوضاع خوب نیست، برو روی زمین بشین، این خاکها رو بردار، بذار روی سرت، بگو خدایا، ما که آبرویی نداریم؛ ولی به خاطر این بچهها، بچه ها رو حفظ کن! خدایا، نصرتت را بر ما نازل کن! من هم همین کار را کردم. از ماشین پیاده شدم، قدری خاک برداشتم، گذاشتم روی سرم و حرفهای حاج حسین را تکرار کردم. لحظات خیلی سختی بود. چیزی نگذشت که ذخیره ی مهمات تانک تمام شد. ذخیره ی شلیکا هم به آخر رسید. مردد بودیم که بچهها را بفرستم بالا یا نه! بلال و بچههای دیگر، دوباره ارتباط شان با عباس عبداللهی و علی سلطان مرادی قطع شده بود.
عباس عبداللهی، شخص خاصی بود. در تیراندازی در آسیا مدال گرفته بود. بهترین تیرانداز بود. علی سلطان مرادی هم شخص بینظیر و خاصی بود. زبان عبری بلد بود. همکاریهای سابقی در لبنان و داخل سوریه داشت و آدم با تجربهای بود. وقتی حرف میزد و گزارش اطلاعات عملیات میداد، خیلی دقیق و کار بلد بود. ازشان خبری نداشتیم.
با سیدابراهیم و حاج حسین مشورت کردیم. قرار شد یک تیم بالای تل بفرستیم؛ تل بزرگی که هم نفس گیر بود و هم دشمن بالایش بود. هرچه ما رویش آتش ریخته بودیم، چون صخرههای بزرگی داشت و از لحاظ دفاعی مستحکم بود، هیچ نشده بود؛ اما از آن بالا به سمت ما با قناصه و تیربار و سلاحهای دیگر شلیک میکردند. با سیدابراهیم جلوتر رفتیم تا تیمی درست کنیم و بالا برویم؛ ولی به حاج حسین دستور رسید که این کار را نکنید! اوضاع خوب نیست. برگردید. ما هم خبر نداشتیم که اوضاع چه جور است؛ نگو از تل علاقیه خبر رسیده بود که دشمن از آنجا به سمت جاده و خط امداد ما مرتب تیراندازی میکند. از طرف هباریه هم که سمت راست ما قرار گرفته بود، به طرف نیروهایمان حمله کرده بودند. از سه طرف به ما فشار آورده بودند و احتمال قیچی شدن زیاد بود. اوضاع سختی بود. میبایست برمیگشتیم.
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 At the time of Haj Qasim's ascension
🔹Pray that I become a martyr
🎥 به وقت عروج #حاج_قاسم
🔹مرا به قصد شهادت دعا کنید
#baghdad
1.20
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
🟡 امیرالمومنین علی علیهالسلام:
▫️کسی که رابطه ی میام خود و خدایش را اصلاح کند
خداوند رابطه میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد.
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعای سلامتی امام زمان (عج)
🔸اللهم عجل لولیک الفرج
🌹تعجیل در فرجشان صلوات
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غبار روبی آثار به جا مانده از شهدا در حسینه شاهد توسط خادمین گلزار مطهر شهدای کرمان
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
📸 گزارش تصویری | لحظه شهادت سردار دلها و یاران با وفایش در گلزار شهدای کرمان
(بخش اول)
▫️عکاس:سلیمانی
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
📸 گزارش تصویری | لحظه شهادت سردار دلها و یاران با وفایش در گلزار شهدای کرمان
(بخش دوم)
▫️عکاس:سلیمانی
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از اقدامات وزارت اطلاعات در تعقیب و هلاکت تروریستهای داعشی
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
💠به مناسبت ایام شهادت جهاد مغنیه
🔹فاﻃﻤﻪ ( ﺩﺧﺘﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻤﺎﺩ ﻣﻐﻨﯿﻪ ) ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺑﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪ ...
🔹ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺰﻧﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺎ ﭘﯿﮑﺮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ،
ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﺎﺑﺎ ﮔﻔﺖ؛ ﺍﻟﺤﻤﺪﺍﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﻧﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ...
🔹ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﯾﻢ.
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ...
🔹ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺟﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ .. ﺩﻟﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺟﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ...ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺑﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...ﺧﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺟﺎﯼ ﺯﺧﻢ ﻫﺎ ﻭ ﭘﺎﺭﮔﯽ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ، ﺟﺎﯼ ﮐﺒﻮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﻫﺎ...
🔹ﺗﺼﺎﻭﯾﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ ...ﺑﺎﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﻦ ﻭ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ.
🔹ﻭﻗﺘﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺒﯿﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮ ﺟﻬﺎﺩﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ؛ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺍﺭﺑﺎً ﺍﺭﺑﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ...
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman