eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خوا
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خوا
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «دردانه ی کرمان» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم :روایات سوریه 🔸صفحه:۴۵۲-۴۵۱ 🔻 قسمت:۲۵۰ هم رزم شهید: شیخ محمد(ابوصالح) از زیر تیربار دشمن رد شدیم. آمدیم عقب تر. در این عقب نشینی، حاج حسین گفت《شیخ محسن، بپیچ تو اون جادّه!》. کمی رفتیم جلوتر. ساختمان بزرگی شبیه مدرسه یا اداره ی دولتی بود که دور تا دورش دیوار بود. حاج حسین گفت《شیخ محسن، ماشین رو کنار ساختمون، پشت دیوار پارک کن.》. شیخ محسن، پشت دیوار ایستاد. از ماشین پیاده شدیم. شیخ محسن به حاج حسین گفت《حاج حسین، دیدی؟ دیدی هیچ چی مون نشد؟! این همه به سمت مون تیر زدند، یکی شون بهمون نخورد.》. حاج حسین گفت:ربه همون علتی که توی ماشین بهت گفتم، بهمون نخورد! همان جا ایستادیم. نیروها یکی یکی داشتند به عقب برمی گشتند. مقابل این ساختمان، تلّ علاقیه بود. از پشت تل دیده بودند که ما عقب تر آمده و الآن اینجاییم. به سمت ما و بچّه هایی که به عقب می آمدند، شلیک می کردند. یکی از بچّه ها رسیده بود پشت دیوار. نمی دانم چه تیری به سمتش انداختند که از دو دیوار رد شد، به پایش خورد و مجروحش کرد. همان جلویمان افتاد. بلندگوی قسمت فرهنگی همراهم بود. بلندگو را برداشتم و به بچّه ها گفتم《از روی جادّه ی اصلی نیاین. از طرف علاقیه بهتون تیراندازی می شه...》. بهشان گفتم که از کجا عقب نشینی کنند. پنج شش نفر از بچّه ها اشتباهی آمدند به سمت جادّه ای که تیراندازی می شد. باران تیر بر سرشان می بارید! کُپ کرده بودند. خود را روی زمین انداختند. تو بلندگو داد زدم و گفتم《برگردید عقب تر...》. اوضاع طوری بود که جُنب می خوردند، می زدند!هیچ نمی توانستند خود را تکان بدهند. گروهی از بچّه ها هم جلوتر گیر کرده بودند. می بایست این ها را برمی‌گرداندیم. حاج حسین وقتی دید آتش دشمن، لحظه به لحظه دارد سنگین تر می شود، مرا صدا زد و گفت《ابوصالح، یه تانک اینجا هست؛ برو بهش بگو بره جلوتر، به طرف تل بزنه.》. گفتم《حاج حسین، این ها بچّه های سوریه هستند! این ها مثل بچّه های بسیج زمان جنگ مون نیستند. اصلاً به حرف ما گوش نمی کنند!》. حاج حسین گفت《تو گوش کن! تو برو بگو!ضرر نمی کنی که!》. راننده ی تانک، سوری بود. رفتم جلو. بهش گفتم《برو نزدیک تر، بزن به طرف تل.》. گفت《باشه.》. رفت جلوی ساختمانی که ما پشتش بودیم؛ هر چه را که داشت، زد. همین که داشت برمی گشت، آن را با موشک ضّدزره زدند. راننده ی تانک و چهار خدمه اش، چون توی تانک جا نبود، پتو و وسایل شان را گذاشته بودند روی تانک. ادامه دارد... ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman
🔹رسول خدا صلى الله عليه و آله : رجب را «ماه ريزانِ خدا» ناميده اند؛ چون در اين ماه، رحمت بر امّت من، به شدّت فرو مى ریزد. 📚بحارالأنوار جلد97 ص 39 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
▪️مداح با اخلاصی بود و توی دم و دستگاه امام حسین (ع) و اهل بیت نوکری میکرد ... خادم امام رضا(ع) شد ، و در نهایت نگاه خاص خدا شامل حالش شد و با شهادت در آغوشش کشید و حالا روی سنگ مزارش حک شده "خادم الرضا(ع)،ذاکر اهل بیت(ع) شهید عادل رضایی" ، چه خوش عاقبتی ... ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸صبحم را با نگاه شما آغاز میکنم سردار دلها السلام علیک یا اولیاء الله و احبائه ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو هم شهید میشی؟ تو مدافع حرم میشی؟ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
▪️حضور پدر نوجوان شهید امیرحسین دهدهی در جوار مزار پسرش. دل است دیگر، زود به زود تنگ پسر شهیدش میشود 💔 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
14021030_43810_128k.mp3
2.87M
🎙بیانات اخیر رهبر انقلاب درباره فضیلت ایام مبارک ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع شهدای ایرانی در حرم حضرت زینب (س) ▪️پیکر شهدای مستشار ایرانی که در حمله جنگنده‌های رژیم صهیونیستی  به دمشق روز گذشته به شهادت رسیدند، امروز در حرم حضرت زینب (س) تشییع شدند. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 انجام ۱۱۰ عمل جراحی در ۴ ساعت اول بعد از حادثه 🔸از دانشجوی پرستاری تا نیروی بازنشسته برای کمک آمده بودند ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
📸 تصویر پنج مستشار سپاه که دیروز در حمله تروریستی رژیم صهیونیستی،به شهادت رسیدند. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
مداحی_آنلاین_دوای_هر_دردی_پیام_کیانی.mp3
4.94M
🎙دوای هر دردی دنیامو زیر و رو کردی 👤پیام کیانی ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت مجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور مادر شهید محمد امین صفرزاده بر سر مزار پسرش مادر است دیگر، دردلش را برای پسرش می آورد💔 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایها الجواد تصدق علی الفقیر ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
4_5981338380313560721.mp3
4.87M
🎙اومد از راه ولی الله تو شبی پر از ستاره ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کار فرهنگی خادمین گلزار شهدای کرمان به مناسب شب میلاد امام جواد علیه السلام و حضرت علی اصغر علیه السلام در گلزار شهدای کرمان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خوا
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خوا
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «دردانه ی کرمان» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم :روایات سوریه 🔸صفحه:۴۵۲-۴۵۳-۴۵۴-۴۵۵ 🔻 ادامه قسمت:۲۵۰ همین که تانک را زدند،وسایل روی تانک آتش گرفت؛ولی خودتانک چیزی نشد.راننده ی تانک،موجی شده بود؛ایستاد روی تانک،به طرف مسلحین بلند داد زد وگفت«من می دونم با شما چه کار کنم!پدرتون در می آرم...»بچه ها چون عربی بلد نبودند،نمی دانستند چه می گوید!هی فحش می داد.گفتم«داری چه کار می کنی؟بیا پایین،آتیش رو خاموش کنیم.»کلی بطری آب با خود برده بودیم.با بطری های آب،آتش را خاموش کردیم.کمی گذشت.حاج حسین گفت«نیرو جلو مونده،چه جوری اون ها رو برگردونیم عقب؟شیخ ابوصالح،به این تانکه بگو اگه می شه،بره جلو.»تانکی که موشک خورده بود،ذخیره اش هم تمام شده بود.حاج حسین گفت جلو برود تا بچه ها بتوانند از کنار آن حرکت کنند؛که اگر زدند،به تانک بخورد وبه بچه ها نخورد. گفتم«حاج حسین،خیلی تقاضات سخته!من چه جوری بگم که این کارو بکنه؟!»حاج حسین گفت«تو برو بگو!ضرر نمی کنی که؟!»گفتم«باشه.»کنار راننده ی تانک رفتم،بهش گفتم«نیروها جلو مونده اند می خواهیم هر جور شده،اون هارو بیاریم عقب.حاج حسین میگه این کارو بکنی.»بدون معطلی، با غیرت گفت«کجا باید برم؟»پیشانی اش را بوسیدم وگفتم«تو اولین مردی هستی که تو ارتش سوریه می بینم!»گفت هر چی که بشه،من می روم واین بچه ها را عقب می کشم.» خدمه ی تانک،چهار نفر بودند.نمی خواستند بروند جلو.می ترسیدند.راننده ی تانک،سرشان داد زد وگفت«بچه ها جلو گیر کرده اند.ما باید این ها را بکشیم عقب»چند بار تانک رفت جلو،وبچه های فاطمیون،از کنار وپشت تانک می آمدند عقب.دشمن تیراندازی می کرد؛اما به بچه ها نمی خورد با این تیرهایی که از راه دور به تانک می زدند،تانک خیلی آسیب نمی دید.همه ی تیرها یه زره اش می خورد.البته هر لحظه امکان داشت موشک ضد زره بزنند.سرانجام همه ی نیروها را کشاندیم عقب. چند تا از این ماشین هایی که داشتیم،از مسیر همین ساختمان واز طرف تل علاقیه می خواستند به دیرالعدس برگردند.یکی ازاین ماشین ها،برای مسئول قرارگاه،ابو محسن بود.ایشان،همین که سوار ماشین شد وکمی فاصله گرفت،آن قدر تیر به ماشینش زدند که چهار لاستیکش خوابید؛ولی خودش الحمدالله هیچ نشد.ابو محسن،با همان وضعیت،خود را عقب رساند. حاج حسین هم به من گیر داده بود وهی می گفت«تو باید برگردی عقب»گفتم«حاج حسین،من برنمی گردم.هروقت همه را برگردوندی،من هم می آم»شیخ ابو حسین هم کنارمان بود.ایشان هم نگرانم بود وهی می گفت«برگرد عقب!حرف گوش کن!» گفتم«نه،باهم می ریم.»ماندیم تا همه ی بچه ها را به عقب برگرداندیم.درعقب نشینی،الحمدالله تلفات نداشتیم.آن طور که داشتیم قیچی می شدیم،می بایست ده ها شهید می دادیم؛ولی حاج حسین،نیروها را منظم عقب کشاند. سوار ماشین حاج حسین شدیم ورفتیم تا رسیدیم به مقرمان دردیرالعدس.وقتی وارد مرکز شدیم،فهمیدیم که حاج عباس عبداللهی وعلی سلطان مرادی،دیگر هیچ جوابی به بیسیم نمی دهند.ظاهرا بچه ها به کمینی می خورند وبا دشمن درگیر می شوند.آخرین حرف هایی که بچه های مخابرات ضبط کرده بودند،این بود که حاج عباس عبداللهی گفته بود:به ما حمله کردند...سلطان مرادی شهید شد... یازهرا...یازهرا... ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman