لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بار دیگر عمه سادات ما به اسارت رفت …
#سوریه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی من هنوز درحسرت
زیارت حرم خانوم سه ساله مانده ام 😔
#سوریه
#حاجقاسم_سلیمانی
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
💥شهید قاسم سلیمانی: اگر اسرائیل غلطی بکند من تلآویو را میزنم/ من در این کار تردید نمیکنم و از کسی هم سوال نمیکنم!
شهید قاسم سلیمانی در جمع یگانهای نیروی قدس در حرم حضرت رقیه ۱۳۹۷:
💥من همه جا گفتم اگر اسرائیلیها غلطی بکنند و محلی از ما را بزنند که کسی شهید بشود من حتماً تلاویو را میزنم حتماً این کار را می کنم!
💥 دشمن میداند ما برای این موضوع خودمان را هم آماده کردیم میداند خودمان را برای این تجهیز کردیم، میداند و تردید نمیکنیم در این کار.
💥 ما یا نیستیم یا اگر بنا باشد باشیم از
عزتمان دفاع میکنیم، این حتمی است؛ اگر بنا باشد کسی بگوید به من که: نه، زدند تو نزن، من نیستم. حتماً نخواهم ماند.
💥من حتماً درنگ نمیکنم، سؤال هم از جایی نمیکنم و میزنم. در فکر اینکه چه اتفاقی میافتد نخواهم بود!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سوریه
#وعده_صادق
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر وقت در سختی های جنگ فشارها بر ما حادث میشد به صورت بسیار مضطری هیچ کاری ازمون بر نمیآمد پناهگاهی جز زهرا نداشتیم و ما هم پناهگاهمان زهرا بود
#سوریه
#حاجقاسم_سلیمانی
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یارقیهجان بمیریم برات که
تو هنوزم وسط بازاری 💔💔
#سوریه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا بسیجی ایرانی به نابودی رژیم صهیونی یقین دارد؟
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حرم حضرت زینب در امنیت کامل است و هیچ تعرضی به آن نشده و تمامی اخبار در این خصوص دروغ است.
تصاویر منتشر شده منسوب به غارت هم مربوط به یک پاسگاه پلیس در نزدیکی حرم است.
#سوریه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
✍هر کاری را انجام می داد یک هیئتی مخلص به تمام معنا بود از بس خدمت می کرد و کار می کرد
وحالا خواهرش باقاب عکسش میان هیئت نشسته وروضه برادر میشنود
#گلزار_شهدای_کرمان
#شهید_علی_منصوری
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔴 توصیه۶ ماه پیش رهبر انقلاب به بشار اسد، در آخرین دیدار
#سوریه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من »
✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت « عزیز زیبای من »
📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
🔹فصل پنجم
🔸صفحه:۱۴۳تا۱۴۵
راوی: خانواده محترم شهیدسلیمانی
مدام خانه شان از جمعیت پر وخالی می شد؛ اقوام ودوستان وآشنایان وحتی مردمی که قلبشان برای حاجی می تپید. اما ازمیان مهمانان یک نفر بود که باشنیدن خبر آمدنش احساس آرامش خاصی به تمام خانواده دست داد؛ آن هم کسی نبود جز«حضرت آقا».
در آن شرایط بحرانی فقط حضور ایشان بود که می توانست کمی تسلی خاطرشان بشود.
وقتی خبر رسید که ایشان قرار است تشریف ببرند منزل شهید، حسین ورضا سعی کردند اوضاع خانه را به احترام حضور ایشان کمی آرام کنند.
رضا خیلی استرس داشت. همیشه همینطور بود. هربار که همراه بابا به دیدار حضرت آقا می رفتند، استرس داشت. حاجی به او می خندید:
«چرا همیشه این قدر استرس داری، پسر؟»
«نمی دونم! همه اش پیش ایشون دست وپام رو گم می کنم!»
رضا همیشه با پدر به دیدار او رفته بود؛ اما حالا ایشان قرار بود بیاید برای تسلی دادن شهادت پدر. این برایش خیلی سخت وسنگین بود.
نرجس وفاطمه از شنیدن خبر آمدن آقا دلشان آرامش گرفت. هرکدام پیش خود می گفتند:«ایشون که بیاد، می شینم پایین پاشون و یه دل سیر گریه می کنم.»
بعدازظهر روز جمعه بود که حضرت آقا تشریف بردند منزل سردارشهید حاج قاسم سلیمانی.
دل فرزندان حاجی برای دیدار آقا بال بال می زد. تنها حضرت آقا بود که می توانست چون پدری دلسوز، یتیم نوازی کند وآرامش را به خانه ی آن ها برگرداند. ایشان با طمأنینه ونوری که بر صورت داشتند، وارد خانه شدند. در همان نگاه اول به آسانی می شد غم را درچشمان ایشان مشاهده کرد. در بدو ورود، پسرها چون کودکی تنها خودشان را در بغل ایشان انداختند.
آن قدر لحظات سخت ونفس گیری بود که توان از همه برده بود. بعد از شهادت پدر تحمل دیدن چهره ی غمگین حضرت آقا را نداشتند. آقا که وارد شدند، برادر حاجی به حضرت آقا تسلیت گفت که ایشان فرمودند:
«بله، باید هم به من تسلیت بگین. این مصیبت برشما وارد نشده؛ بر من وارد شده!»
همین جملات آقا کافی بود تا هر شنونده ای را به هم بریزد.
حسین که دید آغوش حضرت آقا به رویش باز است، به آغوش ایشان پناه برد وبغضش را رها کرد. فقط آغوش او بود که بعد از پدر می توانست آرامش را به قلبش برگرداند.
رضا که تا به آن روز هر بار به دیدار حضرت آقا میرفت، دست ایشان را می بوسید، این بار خودش را در آغوش ایشان انداخت. شاید اگردست نوازشگر ایشان نبود، قلبش از غصه می ترکید.
نرجس همین که چشمش به چهره ی حضرت آقا افتاد، آرامش وجودش را گرفت. چقدر از لحاظ روحی نیاز داشت که کسی چون ایشان تسلی خاطرشان شود وکمی از غم این داغ بزرگ کم کند.
فاطمه که لحظه شماری می کرد تا حضرت آقا بیایند و او پیش ایشان یک دل سیر گریه کند، با دیدن چهره ی غمگین ایشان غم خودش یادش رفت. می دانست جان پدرش به جان ایشان بسته بود. از ارتباط قلبی بین پدر وحضرت آقا اطلاع داشت. احساس کرد که شاید آقا از آن ها عزادارتر است. سعی کرد بغضش را فرو دهد تا غمی بر غم های ایشان اضافه نشود.
ماجرای زینب اما فرق داشت. او که از صبح چند بار از حال رفته و دوباره به هوش آمده بود وهربار بعد از به هوش آمدن از یاداوری بلایی که به سرش آمده، مدام اشک ریخته بود، در اتاق خودش زیر سرم بود.
عمو سهراب وارد اتاق شد. اشک را از گونه های او پاک کرد وگفت:
«عمو جان، بلند شو بریم توی پذیرایی، یه مهمون خاص داریم!»
ادامه دارد...
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman