eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
9.2هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید " 🔹صفحه۲۴۷_۲۴۵ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((محفظه های شیشه ای آخرین دیدار)) وقتی پسرم خبر داد که در بیمارستان خاتم الانبیا بستری است، خانه برایم مثل زندان شد. مادرش هم اصرار داشت که همین امروز برای دیدن محمّدحسین به تهران برویم. این شد که با حاج خانم و دوپسرم، محمّدعلی و محمّدشریف ، به تهران حرکت کردیم. اینقدر نگران بودیم که نفهمیدیم مسیر راه کرمان تا تهران را چطور سپری کردیم. دلم هزار راه می رفت و افکار جور واجور ذهنم را خسته کرده بود. از طرفی نگران همسرم بودم، چون او بیماری قلبی داشت و بی تابی هایش بیشتر نگرانم می کرد. نزدیک بیمارستان که رسیدیم، تصمیم گرفتم طوری برنامه ریزی کنم تا خودم محمّدحسین را ندیدم ، مادرش را بالای سرش نبرم؛ چون حدس می زدم حالش خیلی وخیم باشد. به او گفتم:«حاج خانم! شما خسته آید و این بیمارستان بزرگ است و ما نمی دانیم او دقیقا کجا بستری شده ، ما می رویم داخل، اتاقش را که پیدا کردیم، محمّدعلی را می فرستم دنبال شما.» او قبول کرد. منو برادر بزرگش رفتیم داخل و پرس و جویی کردیم و خودمان را معرفی نمودیم. آن ها ما را به یک اتاق که مجروحان شیمیایی در آن بستری بودند، راهنمایی کردند. از دور دیدم که محمّدحسین درون محفظه ای شیشه ای روی تخت خوابیده. سر و صورتش به خاطر مواد شیمیایی سوخته بود. نزدیک که شدم فقط با اشاره سلام و علیکی کرد و با برق چشمان نیمه بازش محبتش را به ما رساند. معلوم بود که دیگر رمقی برایش نمانده. اشک از چشمان منو و برادرش سرازیر شد و ما بیشتر از او بی رمق شدیم. کمی بالای سرش ایستادیم که متوجه شدیم او دیگر نفس نمی کشد و با آرامش خاصی جان را به جان آفرین تسلیم کرد . او منتظر بود تا ما را ببیند و برود. اول گمان کردیم اشتباه می کنیم؛ پرستار ها را صدا زدیم. همه دورش جمع شدند و بعد از معاینه، شهادت او را تایید کردند. روپوش سفیدی روی او کشیدند و مارا هم به بیرون هدایت کردند. دیگر قدرت راه رفتن نداشتیم. کنار دیواری نشستیم تا حالمان جا بیاید. یک لحظه یادمان آمد که مادرش بیرون منتظر دیدن فرزندش است. نمی توانستیم این خبر را این جا به او بدهیم. مطمئن بودیم بی تابی هایش در طول مسیر ، هم برای خودش خطر ساز است و هم حال ما را دگرگون می کند. از بیمارستان که بیرون آمدیم، به او گفتم:«محمّدحسین را برای مداوا به خارج از کشور فرستادند.» قرار شد تو به همراه محمّدعلی به کرمان برگردد. منو محمّدشریف برای پیگیری کارهای مربوط به انتقال پیکر محمّدحسین در تهران ماندیم. پیکر مطهر محمّدحسین را با هواپیما به کرمان منتقل کردیم. به روایت از"غلام حسین یوسف الهی" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 📿 [ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ] و بخاطر پروردگارت شڪیبایے ڪن! انگار خدا داره می
🦋 _حاج اسماعیل دولابـے(ره): بزرگترین آزمون ، زمانے است کہ‌ چیزے را مےخواهید و بہ دست نمےآورید؛ با این حال، قادر باشید بگویید: خدایا شکرت..! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔻ادامه راه سی وششم عملیات پیروز شد.✊🏻
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وهفتم قوم وخویش ها ، دوستان و سربازهایش ، جوان ها و ... با ایشان خیلی خیلی راحت بودند مثل برادر برایشان . آدمی بود که وقتی میدیدیش، "خدایی" می شدی .... کلا دنیا رو فراموش می کردی ! نسبت به حضرت زهرا (ع) ارادت خیلی خاص و ویژه داشتند؛ همیشه می گفتند: _من هرچی دارم از بی بی زهرا دارم ! مراسمات ایشان در کرمان بسیار پر شور بود! سال آخر مراسم فاطمیه سال۹۷ شب آخر ، حاجی به ما گفت : _نرید من با شما کار دارم. پیش خودمان گفتیم حاجی با ما چه کار دارد شب آخر؟ گفت: ‌_بیایید همه باهم یک عکس📸 بگیریم یادگاری ! چون سال دیگه فاطمیه من نیستم ، شما باید مراسم را تنها برگزار کنید ! خندیدیم: _حاجی چرا نیستی؟ خندید: _حالا می بینید من نیستم! عکس گرفتیم . خندید و رفت. 🔺ادامه دارد.... 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#فرماندهان ❇️یاد کنیم از فرمانده گردان خط شکن غواص،لشکر۴۱ثارالله #شهید حاج احمد امینی 🔹شب
عــ✨ــارف خط شکن جلسه گذاشته بودند برای انتخاب فرمانده گردان 410. پیشنهاد اول و آخرشان "احمد امینی" بود! همه از انتخاب حاجی از ته دل راضی و خوشحال بودند.😇 یکی از شجاعت و بی باکیِ حاجی میگفت؛ دیگری از سرعت عمل و دلسوزی هایش؛ آن یکی از قدرت مدیریت و فرماندهی اش. وقتی نوبت به قائم مقام لشکر رسید، گفت: "امینی، با و معنویتش میجنگد، نه از راه نظامی و تفکّر و تاکتیکِ جنگی. امینی با ایمانش خط را میشکند؛ کلاش و آر. پی. جی و تفنگ برایش بهانه است» 📷عکسِ سردار سلیمانی در کنارِ شهید امینی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🕘هم اکنون #گلزار_شهدای_کرمان 🔅ویژه برنامه یاد یاران🔅 به مناسبت هفته قوه‌ی قضائیه و بزرگداشت #شهید
🦋🌸🦋 🌸🦋 🦋 راهِ بازه .. یـکــی یـکــی آروم و یواش میپَرن.. ما کجای این دنیا ایستادیم؟!😔 ...وَ الحَقنا‌ بِهِم‌‌🤲... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🔰وقتی خواهرم به ایشان گفتند #وصیتنامه بنویسید، خودکار را برداشته و روی کاغذ چند بار حرکت دادند..؛ س
هشتم فروردین سال ۴۲ ؛ شهرستان گلباف...🌿 ..قابله فراخوانده میشود تا هشتمین فرزند خانواده ای را به دنیا بیاورد. زمانیکه نوزاد متولد میشود، قابله رو به هاجر(مادر نوزاد) میگوید : "این فرزندت را نشانِ هرکسی نده! این کودک، آینده ای درخشان و بخت و اقبال بلندی دارد"💫 سپس پارچه را روی صورت نوزاد می اندازد تا صورتش دیده نشود. نامش را "حسین" گذاشتند؛ شد عزیزدل پدر و مادر🤗 شد همسری باوفا شد حاج حسین پورجعفری... یار وفادار اسلام و ولایت🇮🇷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
حجت الاسلام انصاریان - رادیو عقیق(1).mp3
1.52M
پشت سرت گفتم "اما من تورو میخوام❤️" ◇حجت الاسلام‌ انصاریان 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلزار شهدای کرمان
🍃 #خاکریز_دلنوشته_ها 🍃 😊✋سلام سردار دلها♡ °•مهدے هستم یک سرباز امام زمان (عج) ؛ شهادتت مبارک🌷 °•
🌿 می خواهم جملات زیادی بگویم؛ اما همه کلمات برای تو کم است❤️ و در یک کلام ساده می گویم که ... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید " 🔹صفحه۲۴۸_۲۴۷ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 (( لبخند همیشگی _ ستاد معراج )) یک ماهی میشد که را ندیده بودم . وقتی خبر شهادتش را شنیدم ، حالم دگرگون شد . نمی دانم که از خانه تا ستاد را چگونه رفتم . میخواستم هر طور شده برای اخرین بار او را ببینم ، اما سربازی که جلوی درِ ستاد بود نگذاشت داخل شوم . بی اختیار همان جا نشستم و زار زار گریه کردم . حالم دست خودم نبود. پاهایم قدرت ایستادن و راه رفتن نداشت . یکی یکی خاطرات محمدحسین پیش چشمم مجسّم میشد . لبخند های همیشگی اش ذهنم را مشغول کرده بود . بارها با خودم گفتم یعنی دیگر نیست ؟ خودم را کنار دیواری کشیدم و بر آن تکیه کردم تا حالم جا بیاید . سرباز که دید خیلی بی تابی میکنم ، دلش به رحم آمد و مرا به داخل راه داد . درِ یک کانتینر را باز کرد ، چند تابوت روی هم چیده شده بود و اسم آنها رویشان نوشته شده بود . با کمک هم تابوت محمدحسین را پایین گذاشتیم . درِ تابوت بسته شد. سعی کردم با دست بازش کنم ، سرباز با نگرانی گفت:« نه این کار را نکن برای من مسئولیت دارد .» با گریه و التماس به او گفتم :«خواهش میکنم اجازه بده من صورت محمدحسین را ببینم . قول میدهم گریه نکنم ، فقط یک لحظه ، بعد میروم بیرون .» هر چه سعی کردم تا در تابوت را باز کنم نشد . از کانتینر بیرون آمدم و دوباره شروع کردم به گریه کردن. نیم ساعتی آنجا نشسته بودم که دیدم سرباز آمد و در حالی که وسیله ای دستش بود ، اشاره کرد بیا . چراغ را هم روشن کرد تا من بهتر ببینم . چشمم که به صورت محمدحسین افتاد ، آرامش عجیبی تمام وجودم را در بر گرفت . فقط اشک میریختم . او در تابوت را بست ، اما من دیگر نمیتوانستم از جایم بلند شوم . سرباز زیر بغلم را گرفت و از کانتینر بیرون امدم . حدود ساعت دو و نیم شب بود که به خانه رسیدم . نمیدانم کی خوابم برد ، در خواب دیدم که محمدحسین از در خانه وارد شد و با همان لبخند همیشگی اش کنارم ایستاد و گفت :« محمّدرضا ! خیلی نا آرامی .مگر چی شده که اینقدر بی تابی میکنی ؟! مگر خودتان دنبال این چیز ها نبودید ؟ حالا که ما رفتیم حسادت میکنید؟!» خواستم سوالی از او بپرسم که از خواب پریدم . خوب به اطرافم نگاه کردم... خودم بودم و تاریکی شب🌘 ♦️به روایت از "محمدرضا مهدی زاده" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وهفتم قوم وخویش ها ، دوستان
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔻ادامه راه سی وهفتم 🍃مومن از مرگ آگاه است. زمان رفتن و مکان رفتنش را خدا به اختیارش می گذارد حتی نوع پروازش را! این ها مهم است اما مهم تر از آن این است؛ چه می شود که کسی به این مقام می رسد؟ جوابش را در نماز هایی که هرروز و در سه وعده می خوانیم داده است: 👌🏻عبد بودن! پیامبر (ص) بندگی کرد. مقابل خدای متعال ، خدا هم او را پیامبر کرد. اطاعت کنی ، سرورت می کند . نه مثل ما که هر طور می خواهیم زندگی می کنیم ؛ خانم ها حجابشان طبق امر خداست؟ آقایان منش و رفتارشان طبق دستور خداست؟ تک تک اعمالمان را بگذارید در ترازوی الهی! طبق مرام الهی زندگی کنی آبرودار جهان 🌏 می شوی! و شهادتت ایام الله! 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
•| ❤️ يَا رَادَّ يُوسُفَ عَلَىٰ يَعْقُوبَ ای بازگرداننده یوسف نزد یعقوب! میشود یوسف ما را برگردانی؟! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
👦🏻متــولد 10 تیر ماه 49 ، فرزند سیــد غضنفر کارگر  📚  دانش آموز ممتاز سال دوم ریـاضی فیزیک که به اعتقاد  همه دبیرانش آینده ی علمی درخشانی داشت 🌟، به یکباره دل از همه تعلقات دنیوی برداشته👌 و آسمانی شدن را بر "عالِم فرهیخته دنیا" شدن ترجیح می دهد.😍 اینچنین شد که دهم تیرماه 65 به ارزویش رســید.🙃💓 🌹 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
•° #حاج_حسین_یکتا :🍃 هر جا قلب‌ها سخت شد، #شهدا بودند؛ هر جا مرزی حفظ شد، شهدا بودند و هر جا خط‌شک
: جلسات شهدا آسمانی است 😍 و کارت دعوت شهدا به دل است و از ما یک پیمان و عهد می‌گیرند که پای نایب امام زمان(عج) بایستیم،✋ عالم دیگر خبری نیست همه چیز در نایبش خلاصه می‌شود برای آماده‌سازی امام منتظر و باید همه آماده باشیم.✌️ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🎵#صوت_مهدوی 🎧| استاد رفیعی چگونه امام زمان علیه السلام از احوال ما خبردار هستند؟! ••• #سه_شنبه_ه
-بیاگل‌بگو،گل‌بخوانیم بھ‌یادشھیدان‌تغزل‌بخوانیم -بیاباردیف‌وجیھاً‌وجیھا دوبیتی‌دعای‌توسل‌بخوانیم . #سه_شنبه_های_مهدوی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
شهدا، 🕊 اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا علیه السلام♥️ هستند. پیام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری✌️🏻 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
💠قسمتی از وصیت نامه شهید نادر عارفی: ملت شهید پرور ایران قدر نعمت بزرگ الهی که روح خداست را بدانید و دعا کنید و از خدا بخواهید تا رهبر کبیر انقلاب را تا ظهور آقا مهدی برای حفظ اسلام محافظت بفرمایید 💫و دعا کنید تا جنگ هر چه زودتر با پیروزی اسلام و آزادی کربلا و آزادی اسرای در بند زندانیهای بغداد به پایان برسد.✨ #شهید_نادر_عارفی ⚜ #سالروز_شهادت 🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
يكم شهريور ماه 1355، در روستاي ساردوئيه از توابع شهرستان جيرفت متولد شد. ⚜ پدرش سليمان، دامدار بود و مادرش كنيز نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. سال 1379 ازدواج كرد. 🍃 درجه دار نيروي انتظامي بود. دهم تير 1379 در چابهار هنگام درگيري با اشرار به شهادت رسيد. 💔 مزار وي در گلزار شهداي شهرستان كرمان واقع است🇮🇷 #شهید_عباس_قطبی_نژاد #سالروز_شهادت 🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید " 🔹صفحه ۲۵۰_۲۴۹ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 (( ای کاش ... )) در من مجروح شدم و کرمان بودم و هیچ خبری از نداشتم . داشتم رادیو گوش میکردم که خبری توّجه ام را جلب کرد🧐 . رادیو اسامی📝 تعدادی از را اعلام میکرد . خوب که دقت کردم نام محمّد حسین را هم شنیدم ، قرار بود از مقابل بیمارستان تشییع کنند . بلافاصله سوار موتور🛵 سه چرخه ام شدم و خود را به محّل تشییع جنازه رساندم . مردم همه جمع بودند . مقابل بیمارستان پلاکاردی زده بودند که جمله ای از محمّدحسین روی آن نوشته بود . کنار پلاکارد یک خانم بد حجاب با سر و وضع نامناسب ایستاده بود و می خواست ببیند چه خبر شده که مردم جمع شده اند . با دیدن او یاد ناراحتی های محمّد حسین افتادم که چقدر از مفاسد جامعه رنج میبرد. دلم گرفت و بغضم ترکید😥 . ای کاش آن خانم میفهمید که بسیاری از محمّدحسین ها، او را کوبنده تر از سرخی خون خودشان معرفی کرده اند ! ((عبور از پل )) همه بچه ها از محمّد حسین بی تاب بودند . من از لحظه ای که شنیدم ، دائم گریه میکردم . هروقت از شبانه روز که به یادش می افتادم ، بی اراده اشک از چشمانم جاری😭 میشد. نمیتوانستم ، رفتنش را باور کنم . خیلی بی تاب بودم😩 . چیزی را توی این دنیا گم کرده بودم و نمیدانستم بعد از او چه کنم . یک شب ، درلباس رزم و اسلحه به دوش ، به خوابم آمد . مرا در آغوش گرفت و گفت :« به همین زودی داری روحیّه ات را از دست میدهی ؟ خیلی خودت را باخته ای ،باید صبر کنی . تازه از این به بعد مشکلات آغاز می شود .باید تحمّل کنی.» بعد برگشت و از روزی پلی عبور کرد و مرا این طرف تنها گذاشت .✨ ♦️به روایت از "حسین ایرانمنش " 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman