آتش گرفت❤️❤️❤️🖤🖤🖤
از علیرضا قزوه
تا که نامت بر زبان آمد، زبان، آتش گرفت
سوختم چندان که مغز استخوان، آتش گرفت
حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد
خواست تا غسلت دهد، آب روان، آتش گرفت
هان، چه میپرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب بُرد
بادبان ِ کشتی پیغمبران، آتش گرفت
یک طرف، ماه مرا ابر سیاه فتنه کُشت
یک طرف، از درد غربت، کهکشان آتش گرفت
رفت سوی آسمان روحت، زمین از شرم سوخت
در زمین، جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت
صبحتان به خیر مردم، قزوه، ص ۵۹ و ۶۰.
#زهرا(س)
#حیدر(ع)
#آتش
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نالهی فرشته
از حمیدرضا شکارسری
چه آسان برمیخاست!
و چه سخت بر میگرفتمش!
چه خندان میآمد!
و چه گریان میبردمش!
چنین سهل و سخت
جان از کسی نگرفتم
به تقاص کدام گناه
خدایا
قبض روح زهرا(س) را
به من سپردی؟
آسمان را
نالهی فرشتهای، پر کرده است.
ضریح ساده، شکارسری، ص ۳۳.
#شهادت_زهرا(س)
#قبض_روح
#نالهی_فرشته
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمودند:
فاطمه - علیها السلام - عزیزترین مردم، در نزد من است.
اَلاَمالی، شیخ مفید، ص ۲۵۹.
#پیامبر(ص)
#فاطمه(س)
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نیلوفری کبود
از حمیدرضا شکارسری
این خانه پیش از این
یاسی سپید داشت
امروز
اما
نیلوفری کبود
بر چارچوب سوختهی در
بر قامتِ خمیدهی دیوار
پیچیده است
این خانه
امروز عطر یاس ندیده است.
ضریح ساده، شکارسری، ص ۷۹.
#شهادت_زهرا(س)
#یاس_سپید
#نیلوفر_کبود
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی📚📚📚
۱ - آدم را توی چاه بیندازند؛ از راه نیندازند.
۲ - آدم گرسنه، نان سنگک خواب میبیند.
۳ - آدمیزاده، همنشینطلب است
(سنایی)
۴ - آفتاب را زیر سبد نمیتوان پنهان کرد.
۵ - آفرین باد بر آن کس که حیایی دارد
(سلمان ساوجی)
دوازدههزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۲۱، ۲۵، ۳۰، ۴۰ و ۴۲.
#مثل_فارسی
#دکتر_شکورزاده
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از فقط خدا
(جامانده از شهدا)
از سوز عطش سینه ی عشّاق کباب است
عمری است پی آبم و هر سوی سراب است
میخانه خراب است چنان حال دلِ ما
افسوس از این جام که خالی زِ شراب است
بگذار که بی پرده ولفافه بگویم
کردیم بنا خانه که بر روی حباب است
تقدیر چنین بود که پرواز نکردیم
خونین شدن بال و پر ما زشهاب است
گفتم که بگو شیخ چرا طالعم این است
گفتا که چنین مسئله خالی زِ جواب است
یارب مددی کن که شد از دست دل ما
دلجویی از این عاشق جا مانده ثواب است
سیدنعمت اله هاشمی
داستان کوتاه🍁🍁🍁
فکر کردم تو بیداری
مردی به دربار خان زند میرود و با ناله و فریاد، میخواهد تا کریم خان را ملاقات کند. سربازان، مانع ورودش میشوند. خان زند، ناله و فریاد مرد را میشنود و میپرسد: ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور میدهد که مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور میرسد و کریم خان، از وی میپرسد: چه شده است؟ مرد با دُرُشتی میگوید: دزد، همهی اموالم را برده و الآن هیچ چیزی در بساط ندارم. خان میپرسد: وقتی اموالت به سرقت میرفت، تو کجا بودی؟ مرد میگوید: من خوابیده بودم. خان میگوید: خوب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟
مرد در این لحظه، چنان پاسخی میدهد که استدلالش در تاریخ ماندگار و سرمشق آزادیخواهان میشود. او میگوید: من خوابیده بودم؛ چون فکر میکردم تو بیداری. خان بزرگ زند، لحظهای سکوت میکند و سپس دستور میدهد خسارتش را از خزانه جبران کنند و در آخر میگوید: این مرد، راست میگوید؛ ما باید بیدار باشیم.
هزار داستان، ج ۲، ص ۲۷۳ و ۲۷۴.
#داستان_کوتاه
#کریم_خان_زند
#دزدی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از عباس
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤مائیم به سوگِ دختِ محبوبِ رسول
🌹آن عشقِ علی که بود ، زهرایِ بتول
🖤هرکس به دلش ارادتِ آلِ عباست
🌹از واقعهیِ شهادتِ اوست ، ملول
☘السّلام علیک یافاطمه الزّهرا☘
"عباساشرفیپویا"
💚
۳جمادیالثانی۱۴۴۵
۲۶ آذر ۱۴۰۲