انسان مشرقی
از همسرم دکتر محمدرضا برزگر خالقی
ای تو خوب جاودان
ای مقدّم بر سپیدهی صبح
پرتو نور صدایت.
در شب تنهایی بهترین خاطرههایم
برای لبتشنگان وادی عشق
بهترین آب گوارایی
شعر من اگر بیصداست
پر از فریاد توست
ای که این غمگینتر از غم را
نشاط شادمانی میدهی
ای یاور همیشهی تنهایی من
ای که بر معراج نور
بر فراز آسمان همیشه تابانی
مکمّل کمالی
و مشوّق محبّت
فاتح قلب منی
طلایهدار عشقی
نام تو، تدوین یاری است
متبرّکی برایم
مثل ایمان، مثل صبح
ای اسطورهی شعرها
ای جاری در رگ انسان مشرقی
معنی رویش جوانهی عشقی
خندهی روزگار شعر من، از توست
در کتاب کهنهی شعرم
حرفی اگر هست
حرف توست
با کتاب قصّهی شعرم
قصّهی عشق تو را میسرایم
ای شرقیترین شرقیهای عالم
ای مشرقیِ خوبِ همیشه جاویدان.
شمع خاموش فروزانگشته، شرح زندگی دکتر محمدرضا برزگر خالقی، مصاحبه و تدوین از عفت کرباسی، خرداد ۱۴۰۱، ص ۴۴ - ۴۶. (چاپ نشده است.)
#انسان_مشرقی
#دکتر_برزگرخالقی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
درست بنویسیم 🗒🗒🗒
ادامهی فصل و وصل کلمه در نگارش فارسی
۲ - حرف "ب" با افعال بسیط(ساده) به طور کلی متصل نوشته میشود؛ مانند: برفت، بگفت.
چنین است"ن" و "م" نشانههای نفی و نهی: نرفت، مگوی.
یادآوری: هر گاه حرفهای "ب" ، "م"، "ن" بر سر فعلهای مُصَدَّر به همزه در آید، همزه در کتابت به "ی" تبدیل میشود: افتادن:بیفتاد. آزردن: میازار.
انداختن: نینداخت.
تنها در موردی که فعل با همزه و مصوّت بلند "ای" آغاز شده باشد، این قاعده، مصداق پیدا نمیکند: ایستادن: بایستاد.
راهنمای نگارش و ویرایش، دکتر یاحقی و دکتر ناصح، ص ۳۶ و ۳۷.
#درستنویسی
#فصل_و_وصل_کلمه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی از نیما یوشیج
آن کس که نه با علی(ع) دل خویش بباخت
چیزی نشناخت، گرچه بس چیز شناخت
در ساحت دل به هر بدی، لیک دلم
با آن که بد علی به لب داشت، نساخت
مجموعهی کامل اشعار نیما یوشیج، طاهباز، ص ۷۹۷.
#علی(ع)
#نیما_یوشیج
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
تکبیتی از صائب تبریزی
ز کار هر که یک مشکل گشایی
به خود، صد مشکل آسان کرده باشی
دو قدم مانده به گل، ص ۸۱.
#مشکلگشایی
#صائب_تبریزی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
از گناه گذشتن، کار سختی است و سختتر از آن، گذشتن از بهشت است.
غرر الحکم، ترجمهی انصاری، ج ۱، ص ۳۵۰.
#امام_علی(ع)
#گناه
#بهشت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
قالبهای شعری 💐💐💐
قصیده
در قصیده، قافیهی مصراع اول با مصراعهای زوج یکسان است و تعداد ابیات آن، از پانزده بیت بیشتر است.
قصیده از نیمهی قرن سوم هجری در ادبیات شعر فارسی، به تقلید از عربی پدید آمد. بخشهای قصیده عبارتند از:
مَطلَع: بیت نخستین قصیده را گویند.
مَقطَع: بیت آخر قصیده است.
تَغَزُّل: مقدمهی قصیده است با مضامینی چون عشق، یاد جوانی، وصف طبیعت و ... .
تَخَلُّص: بیت یا ابیاتی که شاعر بدان وسیله، از مقدمه رهایی مییابد و به اصل گفتار میپردازد؛ یعنی رابط میان مقدمه و تنهی اصلی قصیده است.
تنهی اصلی قصیده: مقصود اصلی شاعر است با محتوایی همچون مدح، مرثیه، پند و اندرز، عرفان، حکمت و ... .
شَریطه و دعا: شامل دعا برای جاودانه بودن ممدوح که در پایان قصیده و در جواب جملاتی شرطی میآید.
تجدید مطلع: آوردن بیتی مُصَرَّع در اثنای قصیده برای انتقال از موضوعی به موضوع دیگر و طولانی ساختن قصیده است.
توجه: بخشهایی نظیر تغزّل، تخلّص،تجدید مطلع و شریطه تنها در بعضی از قصاید دیده میشود.
معمولاً شاعر، تخلّص( به معنی نام شعری) خود را در مقطع قصیده میآورد.
رودکی، منوچهری، فرّخی، ناصرخسرو، مسعود سعد، انوری، خاقانی، سعدی، ملکالشعرای بهار، مهدی حمیدی و مهرداد اوستا، نامداران عرصهی قصیدهاند.
اینک بخشی از یک قصیدهی فرّخی سیستانی:
دل من همیداد روزی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی، هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن، دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبودست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندان که یک سو نهی آشنایی...
با تلخیص از آرایههای ادبی، دکتر هادی، ص ۱۴ - ۱۹ .
#قصیده
#قالبهای_شعری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
اگر مردی
از دکتر شفیعی کدکنی
بیا ای دوست، این جا در وطن باش
شریک رنج و شادیهای من باش
زنان، این جا چو شیر شَرزه کوشند
اگر مردی، در اینجا باش و زن باش
هزارهی دوم آهوی کوهی، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۴۲.
#شفیعی_کدکنی
#وطن
#مرد_و_زن
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی از ابوالقاسم حالت
چون در پی ناکسان و دونان افتی
هر لحظه به زحمت فراوان افتی
گر پیرو یک رفیق دانا گردی
بهتر که پی هزار نادان افتی
دیوان حالت، ص ۴۶۷.
#ابوالقاسم_حالت
#رفیق_دانا
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه📚📚📚
همدردی
برگهای در خیابان نصب شده بود که روی آن، این جمله خودنمایی میکرد: مبلغ ۲۰ هزار تومان را گم کردهام و خیلی به آن نیاز دارم؛ زیرا هزینهی زندگی ندارم. هر کس آن را پیدا کرده، به آدرس زیر بیاورد که شدیداً به آن نیاز دارم.
جوانی، برگه را دید و به آدرس نوشته شده رفت. پیرزنی، در را باز کرد و گفت: فرمایشی داشتید؟ آن جوان با دیدن پیرزن و وضع خانهی او ، مبلغ ۲۰ هزار تومان از جیبش بیرون آورد و گفت: پولتان را آوردهام. قطرههای اشک در چشمان پیرزن حلقه زد و گفت: شما دوازدهمین نفر هستید که آمدید و ادعا میکنید پولم را پیدا کردهاید. جوان لبخندی زد و پول را به چادر پیرزن گره زد. بعد خداحافظی کرد و رفت.
پیرزن که همچنان داشت گریه میکرد، گفت: پسرم، رفتنی، ورقه را پاره کن؛ چون من، آن را ننوشتهام. من سواد نوشتنش را ندارم. احساس همدردی شما، من را دلگرم و به زندگی، امیدوار کرد و این، بزرگترین هدیه برای من است.
زبانزد، مجموعه داستانهای کوتاه، محمد عبداللهی، ص ۱۷۹.
#داستان_کوتاه
#همدردی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303