eitaa logo
گلزار شهدا
5.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ابراهیم و تحمل سختی ها❣ ❇️ همه ی انسان ها غالبا شرایط سختی برای زندگی دارند. ابراهیم هم شرایط سختی داشت در یتیمی بزرگ شده بود خانه آن ها کوچک بود و بدون پدر و پشتوانه زندگی کرد. ❇️ دنیا برای آدم های خوب و بد جای سختیست ولی مهم این است که سر افراز از این دنیا بیرون بروی. وگرنه همه اش می گذرد ... j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
💞 ابراهیم و ماشین مدل بالا 💞 🌷✨ابراهیم برای این که جایگاه و پست و مقامی او را نگیرد، همه عوامل کبر و غرور رو از خودش دور می کرد. وقتی به ابراهیم ماشین تویوتایی می دهدند تا با آن ماموریت انجام دهد. ماشین تویوتا را پس می دهد تا ماشین مدل بالا او را از مردم جدا نکند و غرور برایش به وجود نیاورد .. 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ هر چـه زمـــــــــ⏱ـــــــــان می‌گذرد، مردم افسرده‌تر می‌شوند..😔 اين خاصيت دل بستن به «زمانه» است❗️ ✅️ خوشا به حال آنانکه، به جای «زمان»، به «صاحب الزمان» دل می‌بندند❤️ j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. فقط مےگفتم: يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی هوا تاريڪ شده بود. خوش سيما و نورانے بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم. مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام. من دردے حس نمےڪردم! آن ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. ! لحظاتے بعد آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن ، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش... j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸آدم هر کاری از دستش بر میاد باید در حد توانش برای بندگان خدا انجام بدهد، که بنا به فرموده امام کاظم(ع) اگر چنین نکنیم هیچ عملی از ما پذیرفته نمیشود. j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
؟ ══🍃💚🍃══════ مجتبی آقای محسنی رو تا دم در بدرقه کرد پاشدم برم سمت مجتبی که سرم گیج رفت لبه میز روگرفتم که نیفتم چندروز بود سرگیجه و حالت تهوع داشتم مجتبی دوید سمتم رقیه چی شد ؟ خوبی؟ -آره خوبم فقط یه سرگیجه عادیه چندروزه حالم همینه سید:😡😡😡خسته نباشی الان به من میگی زود حاضرشو بریم دکتر -چشم بعداز هفت-هشت نفر نوبت من شد خانم دکتر:خوب خانمی بگو چی شده ؟ -خانم دکتر چندروزه حالت تهوه وسرگیجه دارم خانم دکتر:اینا علایم بارداریه اما بذار نبضت بگیره نبضم حاکی از بارداریه این آزمایش انجام بده جواب فردا بیار چشام داشت از حدقه میزد بیرون باردار😳قراره مادر شم 😐 -چشم حتما فردا رفتیم جواب آزمایشگاه بارداریمو بگیریم جواب مثبت عین قند بود تو دلم که اب شد حال مجتبی که اصلا دیدن داشت خیلی شاد بود و هی خداروشکر میکرد خیلی خوشحال بودیم هم من هم سید -مجتبی جان لطفا برو پیش بابا سید:چشم اما به شرطی اینکه زیاد بی تابی نکنی به مزار بابا نزدیک شدیم -باباجونم بابا ببین دخترت مادر شده بازم نیستی بهش تبریک بگی نیستی ذوق کنی مثل بقیه پدربزرگا آی خدا من دلم بابامو میخاد بی تابیم داشت زیاد میشد که سید دستمو گرفت پاشو بریم برات خوب نیست میریم خونه حاج خانم 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش ══🍃💚🍃══════ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
؟ ══🍃💚🍃══════ مجتبی سرراه یه جعبه شیرینی خرید به مامان خودشم زنگ زد بیان خونه مامانم مامانا چقدر خوشحال شدن مادرجون(مامان آقاسید):رقیه جان دخترم چندوقته مامان شدی؟ -دکتر گفت یه ماهه مادرجون یک ماه و هفت روز دیگه هم باید برم معاینه سلامت بچه مادرجون :آره حتما برو عزیزم وای ما ماجرایی داشتیم چه خونه چه تو کانون تا میومدم یه چیز بردارم سید نمیذاشت بارداری شیرین ترین دوره زندگی یه خانمه خدارو شاکرم که همسرم عالیه توراه دکتر بودیم بعداز معاینه سلامت بچه ها تایید شد آره بچه ها امروز تو ۶۹روز بارداریم متوجه شدیم من دوقلو حامله ام 😍😍 دوتا دوردونه فسقلی واااای خدایا شکرت سید:خانم چرا زحمت کشیدی من چای میرختم برای هردومون -دیگه چی من بشینم شما چای بریزیم سیدجان دلم یه چیزی میخاد سید-چی خانمم 😍😍 -الان تقریبا ۱۱ماهه نرفتیم معراج الشهدا میشه فردا مارو ببری سید:بله خانمم اتفاقا فردا دعای کمیل هم هست راستی رقیه بانو محرم هئیت کجا بریم؟ -هئیت خودمون آقای حسینی 😂😂 سید:چی گفتی؟😡😡 -شوخی کردم سید:بیخود کردی دفعه آخرت باشه فهمیدی -بله 😢😢😢😭😭😭 دیروز رفتیم سونوگرافی مشخص شد بچه ها یه دختر یه پسرن 👧👶 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش ══🍃💚🍃═════ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷 🌺ابراهیم می گفت: اگه جایی بمانی که ⇜دست احدی بهت نرسه ⇜کسی تو رو 🌾خودت باشی و آقا، هم بیاد سرتو روی دامن بگیره این 🔸تو پلاکت را دادی که گمنام شوی 🔹من دویدم که نامدار شوم 🌾حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام_تو در دل تمام انسان‌ها j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
🌷با زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو و سلام کردم. گفتم: آقا ابرام چی شده؟ اگه کاری داری بگو من انجام میدم. 🌷گفت: نه، کار خودمه. بعد به چند اتاق رفت و امضاء گرفت. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود؛ پرسیدم: این برگه چی بود. چرا اینقد خودت رو کردی؟! 🌷گفت ی بنده خدا دوسال معلم بوده اما هنوز مشکل داره کار او را انجام دادم. پرسیدم از بچه های جبهه است؟ گفت فکر نمی کنم اما از من خواست براش این کارو انجام بدم.من هم دیدم این کار از من ساخته است برای همین امدم. 🌷بعد ادامه داد آدم که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصا این مردم خوبی که داریم. هرکاری که از ما ساخته است باید برایشان انجام دهیم. نشنیدی که حضرت امام فرمودند مردم ما هستند.... 🌷 j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠نمونه‌ای از 🌷شهیـد 🔹یکی از رفقای ابراهیم گرفتار بود و مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی می‌گشت.چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند او را تغییردهند. 🔸در آن شرایط که کمتر کسی او را تحویل می‌گرفت، خیلی با او گرم گرفته بود و حتی او را با خودش به زورخانه می‌آورد? و جلوی بچه ‌های دیگه خیلی به او می‌گذاشت. 🔹مدتی بعد شروع کرد بااو کردن. ابتدا اون رو کرد و گفت:"اگه کسی به دنبال مادر وخواهر تو راه بیفته و اونها رو بکنه چیکار می‌کنی" 🔸اون پسر با عصبانیت گفت: "چشماش رو در می‌یارم". خیلی آروم گفت:"خُب پسر، تو که برای خودت اینقدر غیرت داری چراهمون کار اشتباه رو انجام می‌دی... 🔹بعد ادامه داد: "ببین اگه قرارباشه هرکی به دنبال دیگری باشه که دیگر جامعه از هم می‌پاشه و سنگ روی سنگ بند نمی‌شه" 🔸 بعد ابراهیم از بودن نگاه به نامحرم حرف زد و کلی دلیل دیگه آورد و اون پسر تأیید می‌کرد?. بعد هم گفت: "تصمیم خودت رو بگیر اگه می‌خوای با ما باشی باید این گناه رو ترک کنی " 🔹 و دلائلی که ابراهیم برای او آورد باعث تغییر کلی در شد و او را به یکی از بچه‌های خوب محل تبدیل کرد. 🔸این پسر از افراد بسیاری است که ابراهیم با برخورد خوب واستدلال و صحبت کردن ‌های آنها را متحول کرده بود. این پسرهم اکنون بر روی یکی از کوچه‌های محله نقش بسته است. j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
💠 حرف حساب مراقب باشیم جایی نرود که اگر رفت بازگرداندنش کار سختی است و گاهی محال است... اگر برگردد معلول و مجروح و سرخورده باز می‌گردد! مراقب باشیم دل ، آرام، سربه هوا و عاشق پیشه است و خیلی سریع انس می گیرد. اگر غفلت کنیم می رود و خودش را به چیزهای بی ارزش وابسته میکند j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
گُم نام ... یعنی ... کسی که ... دنیا را ... حتی ... به اندازه یک نام هم ... نمی خواهد ! . . گمنامی ... . بگذارید مردم در مورد آنچه که واقعا هستید! جور دیگری فکر کنند ! j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید "حجاب" یادگار حضرت زهراست ایمان زن وقتی کامل میشود که حجابش را کامل رعایت کند. j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
ابراهیم و مهمان نوازیش ابراهیم به مهمان نوازی بسیار اهمیت میداد و می گفت: باید صله رحم را طبق دستورات دین و بدون تجمل گرایی انجام بدیم تا رابطه خانواده ها همیشه برقرار باشد. سلام بر ابراهیم 2 هادی_ هادی دلها j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
💠 💠 🌸برادرش می گفت هر وقت می خواست کشتی بگیرد و مسابقه دهد قبل از آن دو رکعت نماز می خواند. وقتی از آن دلیلش را را پرسیدم می گفت: نماز می خوانم تا در مسابقه حال کسی را نگیرم. این گونه با هوای نفسش مبارزه می کرد. j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
💠 💠 🌸ابراهیم که قدرت بدنی بالایی داشت به دل دشمن می زد و با چندین اسیر بر می گشت. در آن اوضاعی که اول جنگ داشتیم و سلاح و مهمات به مقدار کافی نبود ابراهیم با اسرایی که می گرفت برای یاران خود سلاح جمع می کرد و در بیشتر عملیات ها بدون سلاح بود. می گفت وقتی عملیات آغاز شود به اندازه کافی سلاح روی زمین میریزد ... j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
🌸💠اگر انسان کارهايش را براي رضاي خدا انجام دهد مطمئن باش زندگيش عوض ميشود و تازه معني زندگي کردن را مي فهمد. شهيد ابراهيم هادي j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
؟ ══🍃💚🍃══════ روزها از پس هم میگذشت و من هرر وز به زمان زایمانم نزدیک می شد دقیقا ۴-۵ساعت دیگه بچه ها دنیا میان سیدبهم نزدیک شد خانمی استرس نداشته باشیا توکل کن به خود بی بی حضرت زهرا -سید چند ساعت دیگه فاطمه و علی بدنیا میان سید: آره خانمم تا دم اتاق عمل همراهیم کرد پیشانیم بوسید بعداز یک ساعت نیم دیگه از اتاق عمل بیرون اومدم بعداز چندساعت به هوش اومدم سید: مامان خانم خوبی؟ -بچه ها کجان؟ سید: تو اتاق کودک الان میارنشون سید حالت قهر به خودش گرفت _بچهاتو دیدی باباشونو یادت رفت☹️ خندم گرفت 😅 دوقلوهای من باهم وارد اتاق شدند سیدمجتبی رفت به سمت پسرمون وبغلش کرد داد بغلم خودشم دخترمون بغل کرد -سیدکوچولوی مامان خوش اومدی سیدمجتبی:فاطمه خانم دخترم چشماتو باز کن بابا چشمای خوشگلتو ببینه دخترم نه فاطمه سادات نه سیدعلی چشمامشون باز نمیکردن -سیدجان این دوتا چرا چشماشون باز نمیکنن وای سید خاک تو سرم نکنه بچه ها یه مشکلی دارن که چشماشون باز نمیشه سید:باهوش ادیسون خانم دکتر این بچه ها باید صدای قلبت گوش بدن -خب چیکار کنم من که ندیده بودم سید:😂😂😂😂بذار رو قلبت بچه سیدهارو باصدای گریه سیدعلی فاطمه سادات هم چشماشو باز کرد -وای سید ببین ببین رنگ چشماشون شبیه چشمای توه 😍😍😍❤️❤️ سید:اما من دوست داشتم مثل رنگ چشمای تو مشکی باشه -إه آقا چشمای عسلی شما تمام دنیا منه تق تق مجتبی درباز کرد مامان ها و حسین و حسنا و مطهره و محدثه و فرحناز اومده بودن دیدنم حسین خیلی خوشحال بود مدام بچه ها رو میگرفتو نازشون میکرد که یهوحسنا گفت اقایی بچها تموم شدن ولشون کن با حرفش همه زدیم زیر خنده بعداز ۳-۴روز از بیمارستان مرخص شدم 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش ══🍃💚🍃══════ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
؟ ══🍃💚🍃══════ تا ۴۰روز که از خونه بیرون نرفتم امروز بچه ها ۵۸روزشونه سبداشون برداشتم اول فاطمه سادات برداشتم ای جانم دخملمو ببین چه بزرگ شده سرهمی قرمزشو تنش کردم بعد سیدعلی برداشتم ای جانم سیدکوچولوی مامان ببینمت سرهمی آبی شو تنش کردم بعد گذاشتمشون تو سبد به سمت کانون راه افتادم وارد کانون شدم صدای بحث محدثه و مطهره از توی اتاق مدیریت میومد وارد اتاق شدم -بچه ها چه خبره ؟😡😡😡 مطهره:وای رقیه بخدا تقصیر این محدثه است -چی شده 😡😡😡 محدثه:بهش میگم بیا زن سیدعلی شو -کدوم سیدعلی؟ 😳😳😳 محدثه:سیدعلی خودمون -محدثه حواست به این بچه ها باشه مطهره بیا بریم پایین باهم بگو مطهره:چشم رفتیم زیرزمین -خب بگو مطهره:چیو 😳😳😳 -کیو دوست داری؟ مطهره :بخدا .... -قسم دورغ مطهره:جواد 🙈🙈🙈 -جواد رفیعی ؟ مطهره:اوهوم -خب پس چرا به حاج خانم نمیگه ؟ مطهره:روشو نداره -منو سید میگیم گوشیم زنگ خورد -سلام حلال زاده ای سیدجان سید:إه چی شده؟ کل ماجرا رو براش تعریف کردم سید:باشه تا یه ساعت دیگه بهت خبر میدم -منتظرم عزیزم بعدم بیا کانون دنبال ما سید:چشم خانم بعداز یه ساعت سید زنگ زد که جواد فقط روش نمیشه به حاج خانم بگه الان زنگ میزنم به حاج خانم میگم شب میریم اونجا سید: آفرین خانم گل فعلا یاعلی 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش ══🍃💚🍃══════ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کفر متحرک به می‌رسد ولی اسلام راکد ، پدر بزرگ کفر است . سلمان ها در حالی که کافر بودند ، حرکتشان آنهارا به رسول(ص) منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول (ص)بودند ، رکودشان آنها را به پیوند زد . کتاب حرکت ، ص ۱۲ j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•