🌷هر شب براي نماز بر مي خاست و با حالتي وصف ناپذير،با خداي خويش راز ونياز مي كرد .
يك شب كه در سنگر خط اول بوديم با صداي خفيف از خواب بيدار شدم. آهسته بلند شدم و پشت سنگر را نگاه كردم. در آن سكوت شب ودر آن سرماي شديد محسن ديدم را كه لباسهاي بچه هاي سنگر را جمع كرده وهمه را شسته بود وداشت روي يك بخاري كوچك ،آنها را خشك مي كرد . ديگر همه چيز دستگيرم شد و به رازلباسهاي شسته هر شب ، پي بردم .
. فردا محسن را گوشه سنگر تك و تنها گير آوردم . وقتي فهميد از كار او سر درآورده ام مرا قسم داد و از من قول گرفت كه به بچه ها چيزي نگويم .
(راوي ، همرزم شهيد )
#شهيدمحسن_بوستاني
#ﺷﻬﺪاﻱ ﻓﺎﺭﺱ🌷
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷🌹🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌼داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸
#براساس_زندگینامه_شهید_سیدمحمد_کدخدا*
#نویسنده_علی_سلیمی*
#قسمت_یکم
کدوم ده رو دیدی که اینقدر کدخدا و زارعش با هم صمیمی می باشند؟!
پوشه سبز رنگ را که برداشتم این تنها جملهای بود که از آن همه حرف در ذهنم باقی مانده بود ا.ز قول شهید مهدی زارع نقل میشد .مدت گذشت تا توانستم جوابش را پیدا کنم.
لایحه هیاهوی عبور ماشین ها و رهگذران که به سرعت از نظر محو می شدند تمام حواسم به پوشه بود.
کنجکاوی بیش از حد نگذاشت تا خانه صبر کنم و در در مسیر شروع کردم به ورق زدن .همان نگاه های گذرا کافی بود تا مرا در عمق لحظاتش فرو ببرد.
حضور کسی دیگری را کنارم حس میکردم خیلی چیزها از مغزم رد شد .گاهی به تمام قراردادهایی که بشر برای رساندن احساس و اندیشههایش به آنها متوسل میشد شک می کنم. نمی دانستم چطور حقایق در قالب روزمره واژه ها قرار خواهند گرفت واژه هایی که آنقدر محدود شده اند که فرصت تأملی برای انسان باقی نگذاشته اند.
پیاده در همین افکار تمام مسیر را طی کرده بودم .از پله ها بالا آمدم و وارد اتاق شدم .همه چیز مثل همیشه خیلی معمولی. از لای کرکره به آسمان نگاه کردم .قطعات موازی آسمان هم تغییر خاصی نکرده بود. پرده ها را بالا بردم و از پنجره به دوردست ها خیره شدم .صدای بوق ماشینی از خیابان پایین پنجره رشته افکارم را پاره کرد.
نگاهم به پوشه سبز رنگ گوشه اتاق افتاد. رویش با خط سیاه درشتی نوشته بود:« سید محمد کدخدا»
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از امیرخلبان سرلشکر شهید عباس دوران 💫
🌷عباس و کاظمیان هواپیمای اول بودند من و سرگرد اسکندری هواپیمای دوم. طبق توجیه عباس ما برای نا امن کردن بغداد برای عدم برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد باید دو کار انجام می دادیم. اول بمباران پالایشگاه الدوره بود، چون دود حاصل از انفجار مخازن نفت تا چند روز در شهر بغداد می ماند و عراقی ها نمی توانستند آن را کتمان کنند. دوم شکستن دیوار صوتی روی شهر بغداد بود تا دولت بغداد انفجار پالایشگاه را به خرابکاری داخلی نصبت ندهند.
سخت ترین بخش عملیات چرخش بلافاصله روی پالایشگاه به سمت بغداد بود، چون هم سرعت هواپیما گرفته می شد، هم پشت هواپیما در معرض موشک ها و توپهای ضد هوایی قرار می گرفت.
انقدر گلوله به کف هواپیما می خورد که گویی روی جاده شنی رد می شویم. بعد از بمبباران موفق پالایشگاه، در چرخش، یک موشک رولند فرانسوی به هواپیمای عباس خورد، یک گلوله زمانی هم در کابین ما منفجر شد... کاظمیان بیرون پرید، اما عباس هواپیمای در حال سوختن را به قلب بغداد کوبید. ما هم از بغداد عبور کردیم تا با برگشت سالم یک هواپیما مأموریت عباس را کامل کنیم.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داره کم کم تموم میشه
یه سال چشم انتظاریمون😭💔
یه چند روز دیگه مونده
تموم شه بی قراریمون💔😢
سلام بر #محرم💔
#شب_جمعه🌙دلم کربلا می خواهد😭
#خدا_را_شڪر_گریان_حسینم🌷
🏴🔹🏴🔹🏴🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سلام_مولای_مهربانم💚
-إِنَّهُمیَرَوْنَهُبعِیداوَنَراهُقَرِیبا..
🌱ومنهـر روز
درانتـظارآمدنتهستـم
هرلحضهبیشترحسمیڪنـم
ڪهآمدنت نزدیڪاست
❬🌹أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌹❭
#صبحتون_مهدوی
#عاقبتتون_شهدایی🕊
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@shohadaye_shiraz
✍وصــیت زیباے شهیــد:
مــادرم! انسانســـازترين مكان خــاكى #سنگــر اســـت. آن هـــم سنگــرِے كه بر عـــليه ظلم و ستـــم باشــد.✅
اين را هم بايد بدانیـــد كه گرامےترين مرگـــها #شهـــادت در راه خــداست.....
منطق شهيد منطقى است آميخته با منطق عشق الهى.....💖💕
از يك طــرف و منطـــق اصلاح و مصلــح از يك طــرف ديگر..
اما روى سخنم به شــما خواهران مسلـــمان است كه حجاب اسلامى خودراحفظ كنـــيد، كه حفظ حـــجاب شماهاكوبنده ترازســـلاح من است و در زندگى زيـــنب وارباشـــيد....
شهید #محمدرضا_آقاجان_عبداله🌹
#سالروز_شهادت
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🍃🌷🍃🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_سیدمحمد_کدخدا*
#نویسنده_علی_سلیمی*
#قسمت_دوم
نمی دانم که لای کاغذهای پوشه گم شده بودم .صورتم را از روی کاغذ ها که بلند کردم چشمانم بی اختیار بسته شد. دور از تلاطم غریبی دور و برم احساس میکردم .مثل وقتی که قرار است اتفاق مهمی بیفتد اولین گریه کودکی تمام هیجانات اطرافم را به سادی تبدیل کرد.
_خداراشکر شما هم بعد از مدتها به آرزو نرسیدیم یک پسر صحیح و سالم..
انگار تمام صداهایی که در فضا پخش می شد به سمت من حرکت میکردند. نگاهم به تقویم آویزان شده روی دیوار افتاد.
برگهای تقویم یکی یکی جدا میشدند و به پرواز در میآمدند حس میکردم زمان در قالب باد آن ها را به حرکت در می آورد .کودک روز به روز بزرگتر می شد و با لحن شیرین بچه گانه اش در دل تمام فامیل جا باز میکرد.
از سر و صدای توی خیابان می شد فهمید که مدرسه ها تعطیل شده اند به سمت پنجره رفتم مثل کسی که دغدغه رسیدن دوستی در دلش زیر و بالا می شود ،حرکات بازیگوشانه با کیفهای روی کول افتاده.. دو تا سه تا و حرف های همکلاسی ها..
_چند روز پیش آقا معلم من از محمد درد پرسید نتونست جواب بده همه بچه ها زدند زیر خنده به جاش امروز امتحانش رو ۲۰ گرفته.
_شما کدوم مدرسه درس میخونی؟
_مدرسه صدرا
از صدای توپ فوتبالی که بغل دستم به دیوار خورد به خودم آمدم آنقدر از تومان میخندیدند که دلم نیومد چیزی بگویم .با لبخند برایشان دست تکان دادم.
هر روز همین موقع از لوله پنجره رد میشوند.
کلاس پنجم و دوره راهنمایی را در مدرسه محمود نعمت حمام کرد و به هنرستان نمازی رفت سالی که دیپلم گرفت مصادف بود با سال وقوع انقلاب.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از امیرخلبان سرلشکر شهید عباس دوران 💫
🌷سال 81، قرار شد، تعدادی از شهدای ما که در اردوگاههای عراق به شهادت رسیده بودند را با جنازه سربازان عراقی که در ایران پیدا شده بودند مبادله کنیم. من خیلی امید داشتم که پیکر "شهید عباس دوران" هم در بین شهدایی که قرار بود به ایران تحویل داده شوند باشد.
در آن مبادله، پیکر 570 شهید توسط دولت عراق در مرز خسروی به ما تحویل شد. برای تحویل شهدا به مرز خسروی رفتم. وقتی از تهران حرکت کردم، در دل خودم گفتم: خدایا اولین شهیدی که در این خیل شهدا میبینم، شهید عباس دوران باشد!
وقتی به مرز خسروی رسیدم، شهدا را تحویل گرفته و در یک سالن چیده بودند تا برای مراسم استقبال آماده کنند. برای دیدن شهدا وارد سالن شدم. روی نیتی که داشتم، چشمم را بستم، انگشت اشارهام را بلند کردم و به سمت تابوتهای شهدا حرکت کردم. رفتم تا انگشت اشارهام به یک تابوت نشست. چشمم را روی تابوت باز کردم. دیدم روی آن نوشتهشده است: طیار ایرانی عباس دوران!
از خوشحالی روی پا بند نبودم. با یک قلم سبز که همراهم بود روی آن کاغذ نوشتم: خلبان ایرانی، عباس دوران، شیرمردی که در قلب بغداد حماسه آفرید!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
ماجرای کربلا لبریز از اشک و غم است
پرچم صاحب زمانش را بگیرد آن کسی
که میان دسته ها بر دست و دوشش پرچم است
هر کسی که #مُحرم ماه #محرّم نیست که!
هرکه مشکی پوش #زهرا بوده قطعا مَحرم است🏴💚
#آغاز ماه #محرم ماه عزای اهل بیت تسلیت🏴🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚
🍃🌱🍃🌱
#هیئت_شهداےگمنام_شیــراز
#قربانےاول_ماه_قمرے
#ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭ_وسلامتی_ﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ(ﻋﺞ )
#ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ_اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا
#ﺟﻬﺖﺭﻓﻊ_ﺑﻼﻭﺑﻴﻤﺎﺭﻱ
🌷🌹🌷🌹
حضـرت رسـول (ص) :
قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این قرض را خـداوند سبحــان ادا مى کند)
🌷🏴🌹🏴🌷
ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، #قربانے و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ #اﻣﺮﻓـﺮﺝ منجے موعــود، در روزاول ماه محرم الحرام (شنبه ۸ مرداد )ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋
شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد✋
👇◾️👇
ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
*هییت شهداے گمنام شـــیراز*
مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
تقلبیڪجاجایزهست✅
اونم؛امتحاناٺالہـےوسختےها...
ڪہبایدسࢪمونُبگیࢪیمبالا☝🏻
ازࢪوبࢪگهٔزندگےشہدا #تقلب ڪنیم!
#صبحتون_حسینی🏴
#عاقبتتون_شهدایی🕊
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@shohadaye_shiraz
🔰محمد حسین از همان روز های اول اعزام حال و هوای عجیبی داشت. علاقه زیادی به ذکر مصیبت اهل بیت(ع) خصوصأ سالار شهیدان، حسین بن علی(ع) داشت. با اینکه مداح نبود ولی بین نماز و یا در مراسم دعای صبح که زیارت عاشورا برگزار می شد، بی مقدمه شروع به مداحی می کرد و حال و هوای همه را منقلب می کرد.
🔰چیز عجیبی که در وجود محمد حسین بروز کرد، این بود که هر چه ما به ایام اعزام به اهواز و منطقه نزدیک می شدیم، لکنت زبان پیدا کرده و رفته رفته قدرت تکلم ایشان تحلیل رفته و تا شب ورود به منطقه چزابه به حدی کم شد که حتی قادر به ادای کوچکترین کلمه ای هم نبود!
🔰محمد حسین با همان زبانی که دیگر کلمات را درست ادا نمی کرد، از شهادت و نحوی شهادت خودش به ما خبر می داد
و محمد حسین همان طور که خودش پیش بینی کرده شهید شد ...
#شهید محمد حسین بهاری خوب
#شهدای فارس
🌱🌷🍃🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید