🔹به مناسبت سالروز شهادت اسوه عرفان و اخلاق 🌹
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰عملیات کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود.
کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر گوله توپ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان از جا کنده میشد و به زمین میریخت.یک کلاه فلزی عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم.
در ماشین کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر میچسبد به حاجی چسبیدم .
برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری نمیشنید..
گفت: چیه میترسی؟
گفتم : آره..
خیلی با اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه
#سردارشهیدحاج_منصورخادم_صادق
#ﺷﻬﺪاﻱﻏﺮﻳﺐﻓﺎﺭﺱ
#سالروز_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1_1336575941.mp3
11.19M
✅ کتاب صوتی #سلیمانی_عزیز
"خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی"
نویسندگان : #مهدی_قربانی
#عالمه_طهماسبی
#لیلا_موسوی
تولید ایران صدا
#قسمت_دوم
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مکتب_حاج_قاسم
#حاج_قاسم
#ایران
🏷 پیروزمندترین انسان در دنیا و آخرت
🔺سخنان شنیدنی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی درباره آنچه «شهید» برای مردم و ملتش به ارمغان میآورد.
#مکتب_حاج_قاسم
#سرداردلها
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐یادی از سردار شهید امان الله عباسی⭐
🌷با امان در کوچه ای می رفتیم، من ده سالم نشده بود، امان هم که سه سالی از من بزرگتر بود. همین طور که می رفتیم، چشمم روی زمین بود، یک دو ریالی دیدم. خوشحال آن را برداشتم و به سمت امان دویدم. گفتم: داداش نگاه کن من پول دارم!
چهره در هم کشید. گفت: «این را از کجا آوردی!»
سکه را محکم در دستم فشردم و گفت: مال خودمه، خودم پیداش کردم.
اخم کرد و گفت: «نه این مال تو نیست. از کجا پیدا کردی؟»
با دست به جلو خانه ای اشاره کردم. گفت: «داداش برو بزار سرجاش، همان جا که پیدا کردی، این سکه حرام است!»
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
کفش هاشو داده به یه پیرمرد...
🔵قبل انقلاب تو خیابون زیبا سکونت داشتیم. جوانهای این خیابون همه ابراهیم را میشناختند.
🔴یک روز ظهر تابستان جلوی خانه نشسته بودم. ابراهیم از دور به سمت من می آمد. همینطور که نزدیک میشد دیدم کفش ندارد! پایش را همینطور بلند میکرد. روی آسفالت داغ میسوخت.
سریع بلند شدم و گفتم: کفشات چی شد؟ تو مسجد دزد برد؟
🔵گفت: نه بابا. یه پیرمرد جلو مسجد گدایی می کرد، کفش نداشت، من هم چیزی همراهم نبود کفش هام رو دادم بهش...
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | #کلام_شهید
🔻برای خوش آیند هیچ کس جهنم نرید،
کاری نکنید که ...!
🔹کلام #شهید_احمد_کاظمی
#شبتان_شهدایی
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃
ادعــایے در شما نمے بینیم
و تمـــام هویتتان
خلاصــــہ شـدہ در
همیــن بے ادعــایے ...
مـــا را دریابــید
اے مــــــردان بے ادعـا 🥀
#سرداران:زین الدین،باڪری،ڪاظمی،سلیمانی و...
.....رفاقت باشهدا دو طرفه است......
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹آن شب من مسئول خط بودم، آقا منصور آمد سرکشی. گفت: وضعیت خط چطوره؟
- خوبه!
- اسکله رفتی؟
- آره دیشب رفتم.
- پاشو امشب هم بریم!
- آقا منصور، آنجا شب ها تیربار کار می کنه ها!
- خوب اون بزنه، ما هم می ریم!
ما روی اسکله 8 آبادان هیچ خاکریز و جان پناهی نداشتیم. فاصله ما هم با عراقی ها حدود 500 تا 700 متر بود، سر تیربار عراقی هم درست روی اسکله بود. حاج منصور پا روی اسکله گذاشت و شروع کرد با طمأنینه روی آن راه رفتن. من هم با ترس و لرز کنارش بودم. گفتم: آقا منصور، تیرباری که سمت چپ جزیره مینو هست، روی ما دید داره، الانِ که شروع کنه به زدن.
برای اینکه توی دلش را خالی کنم با هیجان ادامه دادم: تیربار چی خوبیه، میلی متری هم می زنِ ها!
گوشش بدهکار این حرف ها نبود. حرفم تمام نشده تیربارچی شروع کرد روی ما آتش ریختن. یک تیرش هم از میان ریش های بلند منصور رد شد. با ترس و لرز گفتم: حاجی دیدی جدیه، بیا برگردیم.
- بله معلومه، خیلی جدیه!
باز به رفتنش ادامه داد. عراقی هم که دید ما کوتاه نمی آییم، کوتاه نیامد و یه نفس تیر بود که روی اسکله می ریخت. کم کم از حاجی فاصله گرفتم، که یه تیر از داخل بادگیرم رد شد. دیگر طاقت نیاوردم و پریدم توی کانال حاشیه اسکله. اما منصور عین خیالش نبود با آرامش عجیبی کارش خودش را کرد و تا انتهای اسکله رفت و همه جا را کنترل کرد و برگشت. عراقی ها هم که کفری شده بودند شروع کردن به ریختن رگبارِ تیر و خمپاره و ... . اما آرامش در صورت خندان منصور موج می زد.
🌷🍃🌷
#سردارشهید حاج منصور خادم صادق
#شهدای_فارس
🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
14.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻 روایت سردار چارباغی از فرماندهان محور مقاومت درباره خصوصیاتی که شهید سلیمانی را به الگو تبدیل کرد.
#سرداردلها
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐یادی از سردار شهید امان الله عباسی⭐
🌷یکی از اقوام ما روبروی شاهچراغ نوار فروشی داشت. مدتی بود امان نوار های امام را جمع و تکثیر می کرد و کنار این بنده خدا می ایستاد و آرام می گفت: «نوار امام، نوار امام...»
ساواک او را گرفته بود، حسابی هم از خجالتش در آمده و تا جا داشت کتکش زده بود. چند روزی هم مهمان ساواک بود که به واسطه یکی از آشنایان که در شهربانی بود رهایش کردیم. گفته بودند این سنی ندارد، چیزی نمی فهمد، گولش زدند، رهایش کرده بودند.
بعد از انقلاب هم می نشست یک ساعت دو ساعت با منافق ها و گروهکی ها، جلو شاهچراغ بحث می کرد. می گفتم دادش سرت درد نمیگیره اینقدر با این ها سر و کله می زنی، اینها ارزش سر و کله زدن و بحث کردن هم ندارن؟
اما او کار خودش را می کرد و می گفت بلاخره یکی باید روبروی اینها بایستد.جنگ هم که شروع شد دیگر او را در شهر ندیدیم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید