eitaa logo
گلزار شهدا 🇮🇷
5.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
55 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 تبادل و‌تبلیغات نداریم⛔️ . ادمین: @Kh_sh_sh . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💠پائیز سال 65، دستور آموزش نیروها برای کربلای 4 به واحد آموزش داده شد. ما باید سه گردان لشکر را آموزش غواصی می دادیم. هم زمان رضا هم به ما پیوست و کار آموزش غواصی نیروها را همراه با دیگر مربی ها در حوضچه به عهده گرفت. هم پائیز بود، هم آب سرد و گل آلود حوضچه و هم لباس غواصی. رضا در این شرایط سخت، صبح، عصر و شب در حوضچه کلاس داشت، واقعاً کار سخت و طاقت فرسایی بود. یک روز چند ساعتی برای استراحت از مقر دور شدیم. بی اختیار شروع به تعریف از دخترش کرد. چنان از دخترش تعریف می کرد که فکر کردم در دنیا هیچ چیز را بیشتر از او دوست ندارد. رضا سابقه فرماندهی واحد تخریب و آموزش بسیج فارس را داشت، در شیراز زندگی راحتی داشت. اما به خاطر خدا، از همه مسئولیت ها و زن و فرزندش گذشته بود و شبانه روز در آب سردو گل آلود حوضچه به عنوان یک مربی ساده آموزش می داد که هر کس طاقت آن را نداشت... محمدرضا ایزدی 🌹🍃🌹🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
...🌾 فقط حوالی شماست کھ هواهست تا وقتی سیمِ دلمان به شما وصل باشد نفــــــــــس میکشیم خدانکند لحظھ اے از شما جدا شویـم کھ دیگر هوایی برای نفس کشیدن نیست... 🕊 @golzarshohadashiraz
💠پنجشنبه شب بود و ما طبق معمول طلبه های حوزه محمودیه در منزل آقای علوی برنامه ختم انعام و دعا داشتیم. نوبت من شد که روضه بخوانم، چراغ ها خاموش بود، شروع به خواندن روضه حضرت زهرا کردم، تا اسم حضرت زهرا آوردم، صدای هق هق گریه ای بلند شد. هرچه بیشتر از حضرت زهرا می خواندم صدای این گریه بلندتر و شدیدتر می شد. انگار صدای گریه و انابه او بیشتر از روضه من اثر داشت و دیگران هم متاثر شده و با آن نوای گریه اشک می ریختند، آنقدر گریه کرد که از حال رفت و صدا قطع شد. بعد از مراسم پرسیدم این صدای گریه کی، بود گفتند طلبه جدیدی است که به حوزه آمده است به اسم علیرضا نجف پور. بعد که بیشتر آشنا شدیم، دیدم ایشان علاقه قلبی به حضرت زهرا دارد و هر بار نام این خانم را می آوردیم منقلب می شد. 🌱🌷🍃 شیخ علیرضا نجف پور( شیخ نجفی) 🌱🌷🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔹بچه ها سخت مشغول آموزش شنا و غواصي بودند، عمليات كربلاي ۴ در پيش بود. حاج مهدي درخواست ۴۸ ساعت مرخصي كرد. مخالفت كردم. مخالفت شديد مرا که ديد، مجبور شد علت مرخصي را بگويد، گفت: «من يقين دارم از اين عمليات بر نمي‌گردم. من آماده‌ام و بايد خانواده‌ام را نيز آماده كنم. آنها را به شيراز ببرم و بچه‌ها را در مدرسه ثبت‌نام كنم و با خيالي آسوده برگردم.» ديگر نتوانستم مخالفت كنم. در عرض دو روز و نيم تمام كار هايش را انجام داد و برگشت و در آن عملیات به وصال یار رسید حاج مهدی زارع 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠 برشے از وصیت شیراز : هدف آفرینــش هـمان صعود الی الله اســت. یعنی اینکه انســان به "قرب الهی" برسد که هــمان هدف است. *دنیا مســـیر و گذرگاهی است که انســان اهداف خود را در این دنیا زمینه سازی می کند و سپس جهت به ثمر رساندن هــدف آماده می شود که همان لحــظه،لحظه ی مرگ در دنیا است و شهادت وســیله ای است که انســان را به هــدف بسیار نزدیــک می کــند🌹 سيد محمد حسين انجوي امــيري : ولادت حضرت فاطمــه(س) : شهادت حضرت فاطمه(س) :کربلای ۵ :یازهرا (س) شهادت : تیری در پهلو 🍃🌹🍃🌹🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰یاد شهدای عملیات کربلای ۴ 💠بعد از ۱۱ماه عقد بلاخره عروسی ما سر گرفت. چهره اش نورانیتی عجیب داشت, گاه مدتها, خیره به صورتش می شدم. می گفت چرا اینقد به من نگاه می کنی؟ گفتم نگاه به صورت مؤمن عبادته! گفت مگه من مؤمنم! یک روز خانه را تمیز می کردم. از روی طاقچه کاغذی تا شده افتاد. بازش کردم. یخ کردم و نشستم. باورم نمی شد وصیت نامه اش بود! ان زندگی شیرین سه ماه بیشتر طول نکشید , رفت و نه سال بعد چند استخوان, یادگاری از او برگشت. 💠اتش روی اب زیاد بود. عراقی ها که گویی منتظر و اماده بودند با هر چه داشتند قایق ها را می زدند. بعضی از سکانی ها قایق ها را منحرف می کردندو می کشاندند به سمتی که اتش کمتر بود. در این اوضاع رحمان تمام قامت ایستاده بود و رجز می خواند. به سکانی می گفت: مبادا بترسی, به من میگن عبدالرحمان, نامم لرزه به پشت عراقی ها می ندازه... رجز خوان به دل دشمن زد و کربلایی شد. 🌱🌹🌱 عبدالرحمان رحمانیان 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید یاد شهدا زنده شود
4.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◀️آرزوی زیبای شهیدی که محقق شد...🌹 💠علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می گفت: دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم. در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید: عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است در عملیات کربلای ۴ شهید شد ، وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای ۵ پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ قبر شد. 🌹 مجید لردان شهادت: ۴دیماه۶۵_ شلمچه 🔶🔹🔶🔶🔹 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید⬆️⬆️
🔰مےگفــت : *غواص هــا مظلــوم می شــوند. سنگر غواصـی هیچ چیـز جز آب نیسـت وقتے تـیر مےخـوره بایــد دندوناشــو روے هــم فشــار بده تا ناله هــم نکنه...😔 نه مے تونــه پنــاه بگــیره، نه می تونه دفاع کـنه، نه می تونه فرار ڪنه.. 🔰دم بالاییــش توی تاریڪے از آب بیرون زده بود.آروم گــفتم "امیر، کوسه!😨   گفت" هیـس دارم می بینمــش" دیــدم داره ذکر مے گه. ڪوســه دورمون چرخــید...😱 اشهدم رو خونــدم...😔 صـداش هیــچ وقـت یادم نمی ره : یا مادر یا خــودت ڪمکمــون کن*.😨   نمیشد دســت به اسلحه ببــریم. آخه اگه صدایـی ازمون در می اومــد با تیر عراقــیا سوراخ می شــدیم. کوسه نزدیک شد... دوباره صــدا زد: یا فاطمه زهــــــرا.... کوسـه از مــا دور شد و رفت. 😳 امیر توی آب گریه اش گرفـــت. 😭 پاش به خاک که رسید هوایے شده بود. توے این مدت اگه اســم حضــرت زهرا رو می شنید گریه میکرد. محمــد (امیر)فرهادیان فر 🍃🌹🍃🌹🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz * یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید*
💢بمناسبت یادواره شهید حبیب الله نیّری ، امروز در 💠در عملیات کربلای 4 پای چپ سید حبیب‌الله به دلیل اصابت تیر زخمی می‌شود. با دیگر همرزمانش در یک نفربر ارتش که وضعیت خوبی هم نداشته و تعداد زیادی زخمی را سوار آن کرده بودند به عراق منتقل می‌شود. در آن شرایط زخم پای سید حبیب‌الله که ظاهرا" عفونت داشته چرک می‌کند و در بیمارستان پای او را قطع می‌کنند. سید حبیب‌الله روزهای سخت اسارت را می‌گذراند تا اینکه چند وقت بعد دوباره زخم پا چرک می‌کند و عفونت وارد خونش می‌شود. او را برای عمل جراحی به بیمارستان منتقل می‌کنند که خونریزی بند نمی‌آيد. خونریزی بی وقفه باعث شد که او در همان اتاق عمل تمام کند و 16 فروردین ماه 66 به شهادت برسد. این اطلاعات توضیحات پزشک معالج بیمارستان «صلاح‌الدین ایوبی» شهر بغداد بود که به دست ما رسید. مزار شهید نیری چند سالی در خاک عراق بوده است تا اینکه پیکر پاکش در سال 81 به ایران بازگشت. اسارت، مظلومیت و گمنامی؛ اولین چیزهایی هستند که بعد از شنیدن نام شهید نیری در ذهنم نقش می‌بندد. 🎙راوی:همسر شهید حبیب الله نیّری 🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید⬆️⬆️
🌹تیر بازویش را خراشیده بود. گفتم داداش کاش تیره یکم این طرفتر رد شده بود و به تو نمیخورد! با ناراحتی با انگشت به سینه اش اشاره کرد و گفت اگه خدا مرا دوست داشت باید از اینجا رد میشد! دو سال بعد شهید شد. رفتم بالای سرش. خدا خیلی دوستش داشت، تیر درست از جایی که آن روز اشاره کرد، رد شده بود. محمد کشتکار "کربلای ۴ 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰یک بار من در آشپزخانه بودم و او هم سر کار بود، وقتی رسید گفت: «شهید سعید است و شهادت سعادت» و بلند گفت: «خانم دعا کن تا من شهید شوم.» من هم از آشپزخانه گفتم: «ان‌ شاءالله. ان شاءالله که اکبرآقا شهید شود؛ ولی نه در این سن و سال.» آخر پسر کوچکمان زمانی که پدرش شهید شد یک سال و سه ماهش بود، یکی دیگر ۱۰ ساله و دیگری ۵ سال و نیمه بودند. 🔰خیلی به او وابسته بودم؛ چون من سه تا بچه کوچک داشتم و وقتی کارهای خودش تمام می‌شد خیلی به من کمک می‌کرد، بچه‌ها را حمام می‌برد، ظرف‌ها را می‌شست و کارهای منزل را انجام می‌داد. هر چند زمان خیلی کمی‌خانه بود و گاهی ساعت ۱۰، ۱۱ شب می‌آمد؛ ولی با این حال کمک حالم بود. 🔰به نظرم اخلاصش باعث شهادتش شد ، او خیلی انسان بااخلاصی بود و کارهای خیری را که انجام می‌داد به دیگران نمی‌گفت. خیلی کمک حال مستمندان بود. مسئله دیگری که فکر می‌کنم باعث شد به این درجه برسد، احترام زیادی بود که برای دیگران به ویژه مادرش قائل بود. محال بود برویم منزل مادرشان و دست مادرش را نبوسد، دست و پیشانی مادرش را نبوسد. گاهی هم می‌افتاد زمین و پای مادرش را می‌بوسید. اکبر عبدالله نژاد 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
92.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستندی زیبا در خصوص زندگی موسی نصیری بیات... 🚨حتما وقت بذارید ، ببینید و نشر دهیدلطفا 🌷🌱🍃🌱🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz عضوشوید⬆️⬆️