eitaa logo
🌷گــــمــــنامــــ۳۱۳ــــ🌷
429 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
424 ویدیو
33 فایل
⚜﷽⚜ ✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨ ❣هدف جلب #رضایت خـ♥️ـدا ꔷ͜ꔷ🕊 ✅اشتراک مطالب #پرمحتوا و #معنوی 🔷 کپی باذکر #صلوات و #لینک بلامانع است 👤 @Gomnam3l3 #گمنام_313 ارمغان بهترین مطالب گلچین شده برای شما #ببینید_بخونید_و_انتشار_بدید ✌
مشاهده در ایتا
دانلود
‌👌لباس های زیبا ، شاید در کوتاه مدت زیبایی ما را تکمیل کنند ، ولی بی شک ، در مدت زمان طولانی ، ✨این یک ذهنِ زیباست      که جذابیت دارد ... 💎قطعا کسی نمی تواند        منکر جذابیت ابدیِ        یک روح زیبا شود ...🌸 🌱|  @gomnam313
🌸🍃 ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺩﺭ ﮐﻠﻤﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﮕﺮ ﻫﻠﻨﺪﯼ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﺗﺤﻘﯿﻘﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺁﻣﺴﺘﺮﺩﺍﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻭﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﻠﻤﻪ 💟 ﺍﻟـــﻠـــﻪ 💟 ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺁﻥ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻟﻔﻆ ﻣﻮﺟﺐ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﻭﺣﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺸﮕﺮ ﻫﻠﻨﺪﯼ ﻃﯽ ﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺗﯽ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺭﻭﯼ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺫﮐﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺁﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺁﻥ ﻣﻮﺟﺐ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﻭﺣﯽ، ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺗﻨﻔﺲ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻣﯿﺪﻫﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ الف ﮐﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﺯ ﺑﺨﺶ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﻭﺑﺎﻋﺚ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺗﻨﻔﺲ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﮔﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﻮﺩ ﻭﺍﯾﻦ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺗﻨﻔﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﻭﺣﯽ ﻣﯿﺪﻫﺪ. ﺣﺮﻑ ﻻﻡ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﺩﻭﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺳﻄﺢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﺳﻄﺢ ﻓﻮﻗﺎﻧﯽ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﺸﺪﯾﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺗﻨﻔﺲ ﺗﺄﺛﯿﺮﮔﺬﺍﺭ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺀ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﯾﻪ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻭﺑﺮ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﻨﻔﺴﯽ ﻭﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻗﻠﺐ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺑﺴﺰﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺐ ﻣﯿﺸﻮﺩ. ﺑﺮﺍﺳﺘﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﯾﻢ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﺪ: 💕ﺍﻟﺬﯾﻦ ﺍﻣﻨﻮﺍ ﻭ ﺗﻄﻤﺌﻦ ﻗﻠﻮﺑﻬﻢ ﺑﺬﮐﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻻ ﺑﺬﮐﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻄﻤﺌﻦ ﺍﻟﻘﻠﻮﺏ 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
میگفت... اگرکسۍراپیدانکردۍکہ‌تورا‌دوست‌ داشتہ‌باشد، یادت‌نرود‌کہ«خدا»بہ‌اندازه‌تمام‌ کسانۍکہ‌دوستت‌ندارند، دوستت‌دارد.. 🌱|  @gomnam313
می‌گفت هر وقت گناه کردی و پشیمون شدی و ناامید که نکنه خدا نبخشه، این سوال رواز خودت بپرس: گناه من بزرگ تر یا رحمت خدا؟! 🌱|  @gomnam313
بابا جانمان ‌حضرت‌علی ‌فرمودند هــر گاه مشــکـلی در کــار دین یا دنیا برایــت رخ داد ،دســت‌ها را به سوی آســمان بلند  کن و۷ بار بگو “یا الله”بعد  حاجت را بخواه *ختوم و اذکار 🌱|  @gomnam313
•『🌱』• . حاج‌قاسم‌یه‌جا‌توی وصیت‌نامشون‌میگن؛ خدایاوحشت‌همہ‌ے وجودم‌را‌فرا‌گرفتہ‌است' من‌قادر‌بہ‌مھارِ نفسِ‌خودنیستݥـ رسوایم‌نڪن! :) 💔 🌱|  @gomnam313
حلاوت خدمت ✏️۳ زمانی درحرم مطهر امام رضا علیه السلام وظیفه داشتیم غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم یکی از مساجد پایین شهر مشهد ، تماس گرفته و به او گفتم : 《 امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص ، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم . آماده همکاری با ما باش . 》 نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ؛ با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند؛ مواجه شدیم ؛ به طوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم ، نداشتیم . خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است ؟! گفت : 《حواسم نبود در بلندگو اعلام کردم ؛ امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد کاری از دستم بر نمی آید.》 تصمیم به برگشت داشتیم ؛ که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار ، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی ، نظرم را جلب کرد ؛ از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم‌ افتاد و همانجا در دلم ، از خود امام رضا علیه السلام مدد خواستم و گفتم : 《آقا جان خودت راه حلی ارائه بده که بتوانیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم ؛ و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند ؛ دست خالی برنگردند ؛ همان لحظه ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند ، از خادم محله بپرسم لات این محله چه کسی است؟ از خادم مسجد پرسیدم : 《 لات این محله چه کسی است ؟》 او با تعجب پرسید : 《 برای چی؟! 》 گفتم : 《 کارش دارم.》 گفت: 《اسمش جعفر پلنگه》 گفتم 《 بگو بیاد 》به او تلفن زد . قرار شد تا نیم ساعت دیگر خودش را برساند . منتظرش ماندیم. جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز ، با موتور آمد . سلام کرد و گفت : 《 فرمایش ؟ 》 گفتم : 《 ما از حرم مطهر امام رضا علیه السلام آمدیم و غذای متبرک آوردیم ؛ حال نمی دانیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشوند؛ از شما می خواهیم در این کار کمکمان کنی . جعفر گفت : 《 با کمال میل ، نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم ؛ چشم .》 به بقیه خدام گفتم : 《ماشین غذا رو تحویل جعفر بدهید و به او کمک کنید تا غذاها را تقسیم کند.》 جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش از آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد . گفتم : 《چهار تا غذاهم به خودش و خانواده اش بدهید .》 بعد از اتمام کار ، به من گفت : 《 شماره تلفنت را به من میدهی؟》 همکاران با اشاره گفتند: 《 این کار را نکن ، برایت دردسر درست می کند》. با کمال میل شماره را به او دادم و رفتیم . ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت و گفت :《جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم .》 به دفتر کاری ام در حرم آمد . آنجا به من گفت: 《من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم 》 . با تعجب گفتم : 《 بله؟ 》 گفت : 《من هم روزهای پنج شنبه می آیم حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها می چرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری کرده و سرجاهایشان می گذارم و برمی گردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت می دانم و اتفاقا همان روز در راه برگشت ، به درب مهمانسرا که رسیدم ؛ به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : می شود امروز غذای متبرکی از حرمتان برای خواهر بیمارم ببرم؟ وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت : آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو ! نا امید شدم و خواستم‌ به خانه برگردم ؛ پشت سرم ، آن خادم به همکارش گفت: مواظبش باشید جیب مردم را نزند . هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه ، من جیب بُر نیستم ؛ دلم شکست و تا بست نواب گریه کردم ؛ به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمی آیم و خداحافظ . ناگهان گوشیم زنگ زد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند ؛ با ترس و لرز که من جیب بُری نکردم ؛ چه زود گزارش دادند و احضارم کردند ! پیش شما آمدم . حالا آمده ام بگویم : امام رضا علیه السلام چقدر مهربانند ؛ یک غذا می خواستم ؛ ولی به من یک ماشین غذا دادند ؛ و به جای یکی ، چهارتا غذا برای خانواده ام بردم .》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
طرف‌بایك‌موتورگازی‌آمد جلوی‌درمسجد..🛵° سلام‌کرد✋🏾° جوابش‌رابابی‌اعتنایی‌دادم.. دستانش‌روغنےبودوسیاه..😑° خواست‌موتورُهمان‌جلو ببنددبه‌یك‌ستون،‌نگذاشتم.. گفتم: «اینجا‌نمیشه‌ببندی‌عمۅ..!»🚫° بانگرانےساعتم‌رانگاه‌کردم؛ دوباره‌خیره‌شدم‌به‌سرکوچه..😕° سه،چهار‌دقیقه‌گذشت‌و باز‌هم‌خبری‌نشد. پیش‌خودم‌گفتم: «مردم‌رودیگه‌بیشتراز‌این‌نمیشه‌نگه داشت؛‌خوبه‌برم‌به‌مسئول‌پایگاه‌بگم‌تا یك‌فکری‌بکنیم.»🤦🏻‍♂° یك‌دفعه‌دیدم‌بلندگوی‌مسجدروشن شد‌وجمعیت‌صلوات‌فرستادند!🗣° مجری‌گفت: «نمازگزاران‌عزیز‌درخدمت‌فرمانده‌بزرگ ‌جنگ‌حاج‌عبدالحسین‌برونسےهستیم‌که‌به ‌خاطر‌خرابی‌موتورشان‌کمےباتأخیررسیده‌اند..🎤°» 🌱 🌱|  @gomnam313
⚠️ تا حالا بہ ایݩ فکࢪ کردیݩ↯ کہ اگہ، نیّٺ ما از غذا خوردݩ،🍞 انرژے گرفتن🔗"! واسہ خدمٺ بہ امام زماݩ باشہ،😍 غذا خوࢪدنموݩ هم... عبادٺ بہ حساب میاد؟!🌱🧡" سعی کنیم همه کارامون نیت مهدوی داشته باشن💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
"عُجب"خیلی‌بداَست. هرچقدرهم‌خوب‌هستی، هرکھ را دیدی بگواین از من‌بھتر اَست:) حتی‌هروئینی‌را هم‌در کوچه‌دیدی، بگو شاید او‌عاقبت‌بخیر شود،من‌بدبخت! +پناه‌ببریم‌بھ‌خدا:)♥️ یا‌اَللھ! ✨•| ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
یہ‌جـآیی‌ . . . انگآر‌خـدآ‌یوآش‌در‌گوشـت‌میگہ "إنّۍأنارَبٌّڪ" خـدآٺ‌منم‌،بی‌خیآل‌بقیہ(:🙃❤️ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌🌱|  @gomnam313
اول‌به‌خودم(: توفضای‌مجازی‌کـھ‌ماشاءاللـھ‌ بچـھ‌حزب‌اللھےو فدایـےرهبروافسرجنگ‌نرم‌زیاده... اماتوفضای‌واقعـےنمازصبح‌پر..!💔 نمازکـھ‌ردبشـھ‌وقبول‌نشـھ، همـھ‌اعمالت‌ردمیشہ رفیق..!🙂🖐🏽 ؟ 🌱|  @gomnam313
{اگر کسی به این باور برسد که غیر از " خدا " به کسی احتیاج ندارد خداوند هم او را به غیر خودش محتاج نخواهد کرد.} !🎢 ؟!⛱ 🌱|  @gomnam313
🍃 🔹یکی از همخدمتی های اهل سنت سربازی با من تماس گرفت و گفت: کمد لباس کتابخانه پادگان ما بود... 🔸به قدری به سربازان کتاب می داد که پادگان به او اعتراض کرد. 🔹دوست درباره علاقه این شهید به کتاب بیان داشت: در نمایشگاه کتاب📚 دفاع مقدی با همسرش آشنا شد و اولین هدیه ای که به او داد کتاب«طوفان دیگری در راه است» بود و همسر هم کتاب«سرباز سال های ابری» را به او هدیه داد.❤️ نقل از ❣ 🌱|  @gomnam313
---🌿--- 👤٬٬ ابوذر از حضرت‌محمد{ص} +پُــرسید : یا رسول‌الله! غیبت‌چیست؟! 🧡٬٬حضرت‌محمد{ص}پاسخ‌دادند : «حرفی‌درباره‌شخصی‌غائب‌بزنی.. که‌بدش‌بیایدو ناراحت‌شود! ☘٬٬ ابوذر گفت : 💡٬٬ اگر عیبی‌در او باشد و من همان، عیب را بگویم،چطور؟! ♥️٬٬ پیامبر خدا فرمودند : 🔥٬٬غیبت‌این‌است‌که‌شما،عیبی‌که             در اوهست‌بگویی. اگر عیبی‌نبود،که‌دیگر غیبت‌نیست؛ - تهمت‌است! •🌪• | ❤️ 🌱|  @gomnam313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💠 دلیل اینکه خدا نعمت های بیشتری به ما نمیده چیه؟؟🤔 ♦️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
...❗️ خدایا یاریم ڪݩ⇦👀 درایݩ فضاۍ مجازے🌐 «جزبراےتو»نبیند🚦 و⇦⇨✌️ «جزبرای تو»↓ ڪلیدے را📲 ‼️اگرهیچکس هم نبینه خدا میبینه✅ خدایۍ ڪه و قاضیسٺ⚖ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
. . کار‌جھادی‌یعنۍقدماً‌و‌قلماً‌ و‌مالاً‌و‌جاناً‌و‌اهلاً‌بیای‌تـومیدون اینقدر‌پاۍکار‌و‌امـام‌و‌انقلابت‌ وایسۍتا‌بخرنت‌و ببرنت . . (: 🌱|  @gomnam313
از خیاطی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟ گفت: دوختن پارگی های روح با نخ توبه !! از باغبانی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟ گفت: کاشت بذر عشق در زمین دلها، زیر نور ایمان !! از باستان شناسی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟ گفت: کاویدن جانها برای استخراج گوهر درون !! از آیینه فروشی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟ گفت: زدودن غبار آیینه دل با شیشه پاک کن توکل !! از میوه فروشی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟ گفت: دست چین خوبی ها در صندوقچه دل !! «بهترین تعبیر زندگی را برایتان آرزومندم»🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
🌸🍃 دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد! این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛ هر گاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دستمان ما را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد! و این یعنی عشق... "دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره"🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
از گره های بیشمار زندگی گله نکن آن بافنده ی آفریننده می داند حاصلِ صبر بر این گره ها فرشی گران بها خواهد شد...🌸 🌱|  @gomnam313