eitaa logo
خادمین شهدای گمنام فاطمی (شهرک امام خمینی رحمةالله علیه)
197 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
103 فایل
کانال در راستای اطلاع رسانی، با رویکرد اعلام برنامه ها ومراسمات مرتبط با شهدا،و همچنین موضوعات آموزشی با محوریت جهادتبیین میباشد.
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🌺🍃 🌺 ❇️ نماز روز سه شنبه 💠 هر کس نمــاز روز سه‌ شنبه را بخواند برایش هزاران شهر از طلا در بهشت بسازند: 🔹 دو رکعت ✍ در هر رکعت بعد از حمد 👈 یک بار سوره تین، توحید، فلق و ناس بخواند. 📚 جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص۷۷ 💞 سلامتی و تعجیل فرج علیه‌السلام صلوات 🌺 💫🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻ولادت سیدالکریم، حضرت عبدالعظیم حسنی، بر همه دوستان اهل بیت علیهم السلام مبارک‌باد. 💠 حمد وسوره ای قرائت و به محضر آن بزرگوار هدیه کنیم تا ان شاءلله از شفاعت و عنایت ایشان بهره مند گردیم.
۳ خاطره خواندنی از شهید مجید پازوکی
پدر مهربانم ▫️دلم تنگ شده برایت، بیشتر از آنی که در وصف بگنجد. ▪️درست است که این روزها عریان شدن ظلم و ستم،‌ مرا بیشتر به یاد تو می‌اندازد، اما باور کن جنس دل‌تنگی‌های من، از جنس «به خاطر خودت»هاست. ▫️ من نمی‌خواهم که بیایی و امنیت را جایگزین ناامنی کنی، می‌خواهم بیایی تا در کنارت باشم. کنار تو که باشم، ناامنی را نمی‌فهمم که بخواهم به دنبال امنیت بگردم. ▪️دلم تنگ شده برایت، برای خودت، برای در کنار تو بودن، در مقابل تو نشستن، با تو همکلام شدن، چشم در چشم تو دوختن و ... ▫️آقا! دلم تو را می‌خواهد. به فریاد دل بی‌تابم برس که کسی جز تو مایۀ آرامش این دل بیچاره نیست. وقتت بخیر فریادرس بی‌کَسان! [ای همه هستم ام ان شاءالله بزودی ظهور که الهی است محقق شود ] 📌محسن‌عباسی‌ولدی 💌اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج التماس دعا🤲
💔 مادرش خوابش را دید در خواب به مادر گفت: برای زمینه سازی ظهور امام زمان (عج)، تنها شعاردادن کافی نیست باید حرکت کرد و در عمل، ارادت خود را نشان دهید. (محمدحسن) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
آن چند روز عالی بود . در این مدت فهمیدم پاسدارها هم آدم های معمولی مثل ما هستند . غذا می خورند ، حرف می زنند . آدم هایی که خوبی هایشان از بدی هایشان بیشتر است ، باهم خرید هم رفتیم . هیچ کداممان نمی دانستیم چه کار باید کنیم . برای زندگی ای که خرید کردن و مصرف کردن هدفش باشد ساخته نشده بودیم . در بازارهای سوریه خیلی دنبال سوغاتی مناسب بودم . آخرش ده تا سجاده خریدم . آقا مهدی هم یک ساعت خرید تا به مجید سوغات بدهد ؛ تا هر وقت دستش را نگاه می کند یاد او بیفتد . یک بار همین جور که ویترین مغازه ها را نگاه می کردیم ، جلوی یک لوازم آرایشی ایستادیم . خانمی داشت رژ لب می خرید . آقا مهدی هم رفت تو . همان جا ایستاد . از فروشنده پرسید " این ها چیه . " فروشنده های اطراف هتل اغلب فارسی بلد بودند گفت " رژ لبه بیست و چهار ساعته است . " پرسید " یعنی چی ؟ " آقایی که هم راه آن خانم بود گفت " یعنی امروز بزنی تا فردا معلوم می شه . " خنده مان گرفت و زدیم از مغازه بیرون . همین تا دو ساعت برایمان اسباب شوخی خنده بود . بعد خودم یک بار تنهایی رفتم و سرو سوغات برای فامیل هردویمان گرفتم . لبنان که می خواست برود نگران بودم . حاج احمد متوسلیان هم که آن جا اسیر شده بود . گفتم " اون جایی که می روی جنگه ؟ اگر هست بگو . من که تا اهوازش را با تو آمده ام . " گفت " نه ، بابا ، خبری نیست . من اینجا شهید نمی شوم . قراره تو وطن خودمان شهید شویم . " اولین بار در سوریه بود که حرف از شهادت زد . برگشتنی از سوریه دیگر خودمانی تر شده بودیم . دیگر صدایش نمی کردم آقا مهدی . راحت می گفتم مهدی . دلیلش شاید بچه ای بود که به زودی قرار بود به دنیا بیاید . دیگر شرم و حیای تازه عروس و دامادها را نداشتیم . حرف هایمان را راحت تر به هم می گفتیم . 🌸پايان قسمت چهارم داستان زندگي 🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💔 اهل تک‌خوری نبود... بعضی وقتها چیپس و پفک و بستنی می‌خرید و برای بچه‌ها می‌آورد یا حتی پیتزا...🍕 یک شب که برای سرکشی از سربازهای اطراف نیروگاه رفته بودیم گفت: شام نخوردم و پیتزا میخواهم.... گفتم ساعت ۳نصف شب؟😳 گفت: یک مغازه می‌شناسد که باز است یک پیتزا اضافه هم برای کسی که شیفتش بود خرید گفتم سرد میشود و از دهن میافتد... گفت عیبی ندارد... ساعت ۴رسیدیم نیروگاه و به زور به آن بنده خدا پیتزا و نوشابه داد😅 📚 بی برادر (با تغییرات) به روایت دوستان ِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
بعد از این که از سوریه بر گشتیم . من قم ماندم و او رفت اهواز . ماه آخر بارداریم بود . خانه ی پدر و مادر منتظر به دنیا آمدن بچه ام بودم . ولی پدر و مادر که جای شوهر آدم را نمی گیرند . او لابد خیالش راحت بود که من کنار پدر و مادر هستم و آن ها هوایم را دارند . درست است که نبودنش همیشه برای من طبیعی بود ، ولی انگار وقتی آدم بچه دارد نیازش به مهر و محبت بیش تر می شود . خدا رحمت کند شهید صادقی را . از دوستان نزدیک آقا مهدی بود . حرف هایی را که به هیچ کس نمی زد به او می گفت . آدم نکته سنجی بود . آن روزها مجروح شده بود و باید در قم می ماند و استراحت می کرد . اطرافیان از حال من بی خبر بودند . سه چهار روز قبل از زایمانم شهید صادقی یک پاکت پول آورد دم خانه ی ما . گفت " آقا مهدی پیغام داده اند و گفته اند من نمی توانم با شما تماس بگیرم ، این پول را هم فرستاده اند که بدهم به شما . " خیلی تعجب کردم . هیچ موقع در زندگی مشترکمان حرفی از پول و خرج زندگی نمی شد .حالا این که آقا مهدی از جای دور برایم پول بفرستد باور نکردنی بود . بعدها فهمیدم که قضیه ی پیغام و پول را شهید صادقی از خودش درآورده . بچه مان روز تاسوعا به دنیا آمد . قبلاً با هم صحبت کرده بودیم که اگر دختر بود اسمش را زهرا بگذاریم . اما به خاطر پدربزرگش اسمش را لیلا گذاشتیم . لیلا دختر شیرینی بود ، من اما آن قدر که باید خوش حال نبودم . در حقیقت خیلی هم ناراحت بودم . همه اش گریه می کردم . مادرم می گفت " آخر چرا گریه می کنی ؟ این طوری به بچه ات شیر نده . " ولی نمی توانستم . دست خودم نبود . درست است که همه ی خانواده ام بالای سرم بودند ، خواهرهایم قرار گذاشته بودند که به نوبت کنارم باشند ، ولی خُب من هم جوان بودم . دوست داشتم موقع مهم ترین واقعه ی زندگیمان شوهرم یا حداقل خانواده اش پیشم باشند . 🌸پايان قسمت پنجم داستان زندگي 🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💔 صدای اذان رو که شنید، دست کشید و گفت: "میرم نماز." اصرار کردیم: "غذات سرد میشه، تمومش کن"! گفت: "غذای روحم سرد میشه" فرمانده دلاور یاران ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🌺🍃 🌺 ❇️ 🌤 جـانـم فـدای نامِ شما يا صاحب‌الزمان قربان آن مـقـامِ شما يا صاحب‌ الزمان جان می‌دهم‌ بخاطر يک لحظه ديدنت دل، عاشقِ سلامِ شما ياصاحب‌الزمان 🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲 🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲 علیه‌السلام 🌺 💚🌺🍃
📆 🔆امروز ۱۸ مهر ماه ۱۴۰۳ مصادف است با ۵ ربیع الثانی 📿ذکر روز چهارشنبه: یا حَیُ یا قَیوم (صد مرتبه) ✅ذکر روز چهارشنبه موجب عزت دائمی میشود‌. 💐 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹
💫🌺🍃 🌺 ❇️ نماز روز چهارشنبه 💚 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: ✍ در روز چهارشنبه، دو رکعت نماز کنید در هر رکعت، بعد از حمد، سوره های: ✨ کافرون، توحید، فلق و ناس ✨ را یک بار بخوانید. 👌 هر کس این نماز را بخواند، خدواند مهربان در بهشت به او قصری فراختر از دنیا بخشد 👌 و هفتاد هزار فرشته در روز رستاخیز برای او آمرزش خواهند. ان‌شاءالله 📚 معراج المؤمن 💚 امام حسن عسکرى عليه‌السّلام: ✍ هر كس روز چهارشنبه چهار ركعت نماز (دوتا دو رکعتی) بجاى آورد، و در هر ركعت پس از سوره حمد: یک مرتبه توحید و قدر بخواند، 👌 خدا توبه او را از هر گناهی که باشد، می‌پذیرد 👌 و حوریه‌ای در بهشت به همسری او در می‌آورد. 📚 مفاتیح الجنان 🌺 💫🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 روحش شاد او که میگفت: باید صد در صد وجودت رو برای امام زمان (عج) خرج کنی؛آقا “یارِ نیمهِ تمام ” نمی پسندد ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 اجتماع زنان فرهیخته اسلامشهر در همدلی با خواهران لبنانی و جبهه مقاومت 🔺باحضور دکتر خواهر دبیرکل سابق حزب‌الله لبنان 🎙همراه با اجرای گروه سرود حبیب 📆 چهارشنبه: ۱۸ مهر ماه ۱۴۰۳ ساعت: ۱۴ 📌اسلامشهر، میدان قائم، بوستان الغدیر، ساختمان ستاد مردمی جبهه فرهنگی اجتماعی جنوب غرب استان تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا