🔴خبر | دیدار هزاران نفر از مردم «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی» با رهبر انقلاب. ۱۴۰۲/۶/۲۰
🔹حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم استانهای «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی»، با قدردانی از همراهی دیرینه و مستمر مردم مومن و علمای شیعه و اهل تسنن این مناطق، مراقبت و هوشیاری ملتها و مسئولان کشورها را بهخصوص در دوران تحولات بزرگ جهانی کاملاً ضروری خواندند و با اشاره به نقشه دشمن برای تحریک نقاط بحرانساز در ایران گفتند: تخریب وحدت ملی و تضعیف امنیت ملی دو هدف اساسی و جدی آنها است اما ما هم در مقابله با دشمن به شدت جدی هستیم و اطمینان داریم دشمنان ایران عزیز، به شرط مراقبت، بیداری و هوشیاری ملت و مسئولان هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
🔹 حضرت آیتالله خامنهای در بحث اصلی خود در این دیدار، به ضرورت مراقبت کامل و چند برابری ملتها و مسئولان کشورها در دوران تحولات بزرگ جهانی پرداختند...
🔴رهبر انقلاب با اشاره به توطئههای امروز دشمن علیه ایران اسلامی در قالب «جنگ ترکیبی»: مراقب باشید جدول دشمن را کامل نکنید / اگر دیدید راهی که میروید کفار را خوشحال میکند یعنی همراه پیغمبر نیستید
🔹باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم اشتباه نکنیم حق را با باطل عوضی نگیریم. قرآن معیار داده به ما. قرآن میفرماید که «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ» آیا ما با پیغمبر هستیم یا نیستیم؟ راه این است دیگر. علامت دارد. «وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» اگر شما دیدید این راهی که داریم میرویم راهی است که کفّار را خوشحال میکند، بدانید که أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ نیستید. پس مع رسول اللّه نیستید، همراه پیغمبر نیستید.
حواسمان باید جمع باشد. بدانیم چه کار میکنیم بدانیم چه میگوییم، حرفی که میزنیم در جهت نقشهی دشمن نباشد. جدول دشمن را کامل نکند. گاهی غفلت ممکن است بکند کسی یک حرکتی بکند یک حرفی بزند که جدول نقشهی دشمن را کامل کند، این خطرناک است. باید مراقبت کرد که این اتفاق نیفتد. اگر ما مراقب باشیم دشمن هیچ غلطی نمیتواند انجام بدهد. ۱۴۰۲/۶/۲۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهدا فریاد زدند ...
«وعدگاه حزب الله، #صحن_اباعبدالله»
🔹 چه خوش،.. وعدهی صادقی دادند،
آنها یقین داشتند، به آنچه می گفتند
و درست همانی بود
که از سوی آنها گفته شد..
کربلا کربلا، ای تربت حسینی
به سویت می آید، سربازان خمینی
وعدگاه حزب الله، صحن اباعبدالله
◇ و شد، به آنچه گفته بودن، آن هم چه شدنی،
مثالش همین #اربعین پرشور حسینی هر سالهای ماست.
◇ و ما هر ساله با نام و یاد شما در اربعین حسینی قدم در صحن اباعبدالله میگذاریم.
◇ این زیارت کربلا و اربعین را، در حقیقت مدیون شما هستیم که از جان و عزیزانتان گذشتید...
🌷نام و یادتان همیشه جاویدان
📎 پ.ن فیلم: عزاداری شهدا و رزمندگان #زنجان در دوران دفاع مقدس
#وعدهی_صادق
#کربلا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم
اِن الله یُحب الذین یُقاتلونَ فی سبَیله صفا کانهم بُنیان مَرصوص
سلام و درود خدا بر شما خواهران و بسیجیان دلاور پایگاه حضرت فاطمه معصومه (س) و عرض خدا قوت ،که همواره پیشتازان عرصه های انقلاب اسلامی هستید.
🇮🇷عنوان لشکر مخلص خدا به حق برازنده شماست.
🇮🇷آفرین بر شما و این شور و احساس و انگیزه و تلاش مجاهدانه شما عزیزانم.
اینجانب به عنوان خادم بسیجیان حوزه مقاومت بسیج حضرت خدیجه (سلام الله علیها ) مراتب سپاس و قدردانی خود را از زحمات بی دریغ فرمانده محترم پایگاه حضرت فاطمه معصومه (س) و فرمانده محترم دسته گردان خواهران شهرک امام خمینی ره
و
حضور مخلصانه و پرشور تمامی خواهران بسیجی گردان کوثر از پایگاه حضرت فاطمه معصومه (س) در رزمایش سپاه حضرت سیدالشهداء ع استان تهران ، اعلام می دارم و توفیق روز افزون شما را در همه ی مراحل زندگی به ویژه انجام تکلیف حفاظت و حراست از انقلاب اسلامی تا تحقق تمدن جهانی اسلام ، از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم.
خادم حوزه ۲۸۴ مقاومت بسیج حضرت خدیجه( سلام الله علیها )
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجتماع ۵۰۰۰ نفری گردان های کوثر استان تهران
با حضور گردان های نمونه
سپاه حضرت سیدالشهدا علیه السلام استان تهران
°•🌱
سالروز شهادت مدافع حرم
شهید فرهاد طالبی
اخلاق و خصوصیات فرهاد در طایفه و روستا زبانزد خاص و عام بود، شوخ طبعی و اهل ریا نبودن از خصوصیات بارز ایشان بود، و از آنجایی که او در کنکور در رشته هسته ای رتبه قابل توجهی را کسب نموده بود، اما عشق و علاقه وافر او به مکــتـب سیـــدالشـهداء و درس طلبگی، باجدّیت وارد حوزه علــمیـه شــد.
سه سال در حوزه علمیه خــفــر بعنوان طرح سفیران هدایت به درس و بحث مشغول بود و سپس وارد(حوزه علمـیه قــوام شیراز)شــد و پایه ششم حوزوی خود را به اتــمام رسـاند. طی این سالها همزمان با دوران تحصیل، قـریب بـه یکـسال بــعـنـوان(امام جـماعت مسجــد بـازار وکـیـل) شیراز و چندین مسجد و مدرسه بود.
و در یازدهم تیرماه ۹۷ رهسپار دفاع از حرم حضرت زینب(س) در کشـور ســوریـه گردید و در بیستم شهریور ماه۹۷ (مصادف با اول محرم الحرام سال ۱۴۴۰قمری) در سـن۲۵سالگی بر اثر ترکش مین در یکی از مناطق عملیاتی سوریه به درجه رفیع شهادت نائل و به خیل همرزمان مدافع حرم پیوست.
هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهرهمه شهدا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 به بهانه سالروز شهادت شهید مدافع حرم فرهاد طالبی
🔰 ای شهیدان شما ثابت کردید که اگر در کربلا بودید؛ دست نامحرمی به ناموس شیعه و ناموس اهل بیت نمی رسید… گوشوارهای با گوش کنده نمیشد… بدنهای مقدس امام معصوم و فرزندانش زیر سم اسبان قرار نمیگرفت… ثابت کردید لبیک گویان به ندای هل من ناصر ینصرنی امام معصوم هستید؛ و چه زیبا با شهادتتان ثابت کردید که سربازان ولایت غیرت دارند و اجازه دست درازی دشمن را به دین و ناموس و وطن نمیدهند…
به شما مدیونیم!
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
#یادت_باشد🌱
قسمت 16
نوع راه رفتن ورفتارمان شبیه کسانی بودکه تازه نامزدکرده اند.درشهری مثل قزوین سخت است که درخیابان راه بروی وحداقل چندنفرآشناوفامیل تورانبیند،به خصوص که حمیدراخیلی هامی شناختند.
روی جدول نشسته بودم که چندنفرازشاگردهای باشگاه کاراته ی حمیدکه بچه های دبستانی بودندمارادیدند.ازدورمارابه هم نشان میدادندوباهم پچ پچ میکردند.یکی ازآنهاباصدای بلندگفت:"استادخانومتونه؟مبارکه!"
حمیدرازیرچشمی نگاه کردم.ازخجالت عرق به پیشانیش نشسته بود.انگارداشتندقیمه قیمه اش میکردند.دستی برای آنهاتکان دادوبعدهم گفت:"این بچه هاآبروبراآدم نمیذارن.فرداکل قزوین باخبرمیشه."
ساعت نه شب بودکه به خانه رسیدیم.مادرم بااسپندبه استقبالمان آمد.حلقه چندباری بین فاطمه ومادرم دست به دست شد.حمیدجعبه شیرینی رابه مادرم دادودرجواب اصرارش برای بالارفتن گفت:"الان دیروقته،ان شاءا...
بعدامزاحم میشم.فرصت زیاده."
موقع خداحافظی خواست حلقه رابه من بدهدکه گفتم:"حلقه روبه عمه برسونید،مراسم عقدکنان باخودشون بیارن."گفت:"حالاکه حلقه بایدپیش من باشه،پس من یه هدیه ی دیگه بهت میدم."ازداخل جیب کتش یک جعبه کادوپیچ درآوردوبه سمتم گرفت.حسابی غافلگیرشده بودم،این اولین هدیه ای بودکه حمیدبه من میداد.به آرامی کاغذکادورابازکردم تاپاره نشود.ادکلن لاگوست بود.بوی خوبی میداد.تمام نامزدی مابابوی این ادکلن گذشت،چون حمیدهم همیشه همین ادکلن رامیزد.
جمعه بیست ویکم مهرماه سال 1391روزعقدکنان من وحمیدبود؛دقیقامصادف باروزدحوالارض.مهمانان زیادی ازطرف ماوخانواده ی حمیددعوت شده بودند.حیاط رابرای آقایان فرش کرده بودیم وخانم هاهم اتاق های بالابودند،.ازبعدتعطیلات عیدخیلی ازاقوام وآشنایان راندیده بودم.
پدرحمیداول صبح میوه هاوشیرینی هاراباحسن آقابه خانه ماآوردند.فضای پذیرایی خیلی شلوغ وپررفت وآمدبود.باتعدادی ازدوستان واقوام نزدیک داخل یکی ازاتاق هابودم،باوجودآرامش واطمینانی که ازانتخاب حمیدداشتم،ولی بازهم احساس میکردم دردلم رخت میشورند.تمام تلاشم رامیکردم که کسی ازظاهرم پی به درونم نبرد.
گرم صحبت بادوستانم بودم که مریم خانم،خواهرحمید،داخل اتاق آمدوگفت:"عروس خانم!داداش باشماکارداره."
چادرنقره ای رنگم راسرکردم وتادرورودی آمدم،حمیدبایک سبدگل زیباازغنچه های رزصورتی ولیلیوم زردرنگ دم درمنتظرم بود.سرش پایین بودومن راهنوزندیده بود.صدایش که کردم متوجه من شدوبالبخندبه سمتم آمد.کت وشلوارنپوشیده بود،.بازهمان لباس های همیشگی تنش بود؛یک شلوارطوسی ویک پیراهن معمولی،آن هم طوسی رنگ.پیراهنش راهم روی شلوارانداخته بود.
سبدگل راازحمیدگرفتم وبوکردم.گفتم:"خیلی ممنون،زحمت کشیدین."لبخندزدوگفت:"قابل شمارونداره،هرچندشماخودت گلی."بعدهم گفت:"عاقداومده تاچنددقیقه ی دیگه خطبه روبخونیم.شماآماده باشید."باچشم جوابش رادادم وبه اتاق برگشتم.
باوجوداینکه وسط مهرماه بود،امابه خاطرزیادی جمعیت هوای اتاق هادم کشیده بود.نیم ساعتی گذشت،ولی خبری نشد.نمیدانستم چراعقدرازودترنمیخوانندکه مهمان هاهم اذیت نشوند.
مادرم که به داخل اتاق آمد،آرام پرسیدم:"حمیدآقاگفت که عاقداومده،پس معطل چی هستن؟"مادرم گفت:"لابددارن قول وقرارهای ضمن عقدرومی نویسن،برای همین طول کشیده."
مهمان هاهمه آمده بودند،اماحمیدغیب شده بود.کمی بعدکاشف به عمل آمدکه حمیدشناسنامه اش راجاگذاشته است.تاشناسنامه رابیاورد،یک ساعتی طول کشید.ماجرادهان به دهان پیچیدوهمه فهمیدندکه دامادشناسنامه اش رافراموش کرده است.کلی بگوبخندراه افتاده بود،امامن ازاین فراموشی حرص می خوردم.
بعدازاینکه حمیدباشناسنامه برگشت،بزرگترهای فامیل مشغول نوشتن قول وقرارهای طرفین شدند.بناشدچهارقلم ازوسایل جهیزیه راخانواده ی حمیدتهیه کنندموقع خواندن خطبه ی عقد،من وحمیدروی یک مبل سه نفره نشستیم؛من یک طرف،حمیدهم بافاصله،طرف دیگرمبل،چسبیده به دسته ها!
سفره ی عقدخیلی ساده،ولی درعین حال پرازصمیمیت بود.یک تکه نان سنگک به نشانه ی برکت،یک بشقاب سبزی،گل خشکی که داخل کاسه ای آب برای روشنایی زندگی بودویک ظرف عسل،جعبه ی حلقه ویک آینه که روبروی من وحمیدبود.گاهی ساده بودن قشنگ است.دست حمیدقرآن حکیم بود؛قرآنی بامعناوتفسیرخلاصه.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
.
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
#یادت_باشد🌱
قسمت 17
آن زمان پنج جزءازقرآن راحفظ بودم.هردومشغول خواندن قرآن بودیم.عاقدوقتی فهمیدمن حافظ چندجزءازقرآن هستم،خیلی تشویقم کردوقول یک هدیه رابه من داد.بعدجواب آزمایش هاراخواست تاخطبه ی عقدراجاری کند.
حمیدجواب آزمایش ژنتیک رابه دستش رساند.عاقدتابرگه هارادیدگفت:"این که برای ازدواج فامیلی شماست.منظورم آزمایشیه که بایدمیرفتیدمرکزبهداشت شهیدبلندیان وکلاس ضمن عقدرومی گذروندین."
حمیدکه فهمیده بوددسته گل به آب داده است درحالی که به محاسنش دست می کشید،گفت:"مگه این همون نیست؟من فکرمیکردم همین کافی باشه."تااین راگفت درجمعیت همهمه شد.خجالت زده به حمیدگفتم:"میدونستم یه جای کارمی لنگه،اونجاگفتم که بایدبریم آزمایش بدیم،ولی شماگفتی لازم نیست."
دلشوره گرفته بودم،این همه مهمان دعوت کرده بودیم،مانده بودیم چه کنیم!بدون جواب آزمایش هم که عقددایم خوانده نمیشد.به پیشنهادعاقدقرارشدفعلاصیغه ی محرمیت بخوانیم تابعدازشرکت درکلاس های ضمن عقدودادن آزمایش ها،عقددایم درمحضرخوانده شود.
لحظه ای که عاقدشروع به خواندن کرد،همه به احترام این لحظات قشنگ سکوت کرده بودندومارانگاه می کردند.احساس عجیبی داشتم.صدای تپش های قلبم رامی شنیدم.زیرلب سوره ی یاسین رازمزمه میکردم.دردلم برای برآورده شدن حاجات همه دعاکردم.
لحظه ای نگاهم به تصویرخودم وحمیددرآیینه روبرویم افتاد.حمیدچشم هایش رابسته بود،دستهایش رابه حالت دعاروی زانوهایش گذاشته بودوزیرلب دعامیکرد.طره ای ازموهایش روی پیشانیش ریخته بود.بدون اینکه تلاشی کندبه چشمم خوشتیپ ترین مردروی زمین می آمد.قوت قلب گرفته بودم وبادیدنش لبخندزدم.
محواین لحظات شیرین،گل راچیدم وگلاب راآوردم.وقتی عاقدبرای بارسوم من راخطاب قراردادوپرسید:"عروس خانم،وکیلم؟"به پدرومادرم نگاه کردم وبعدازگفتن بسم ا...به آرامی گفتم:"بااجازه ی پدرومادرم وبزرگترها،بله."
بله راکه دادم،صدای ا...اکبراذان مغرب بلندشد،.شبیه آدمی بودم که ازیک بلندی پایین افتاده باشد.به یک سکون وآرامش دل نشین رسیده بودم.
بعدازعقد،حمیدازبابااجازه گرفت وحلقه رابه انگشتم انداخت.حلقه ی حمیدهم بنابه رسمی که داشتیم،ماندبرای روزعروسی.عکس گرفتن هم حال خوشی داشت.موقع عکس انداختن،بااینکه به هم محرم بودیم،ولی زیادنزدیک هم نمی نشستیم.اهل فیگورگرفتن هم نبودیم.درتمام عکس هامن وحمیدثابت هستیم.تنهاچیزی که عوض میشودترکیب کسانی است که داخل عکس هستند؛یکجاخانواده ی حمید،یکجاخانواده ی خودم،یکجاخواهرهای حمید.
بارفتن تعدادی ازمهمان هاوخلوت ترشدن مراسم،چندنفری اصرارکردندبه دهان هم عسل بگذاریم.حمیدکه خیلی خجالتی بود.من هم تاانگشتش رادیدم،کلاپشیمان شدم!فهمیدم وقتی رفته شناسنامه اش رابیاورد،موتوریکی ازدوستانش خراب شده بود.حمیدهم که فنی کاربودکمک کرده بودتاموتوررادرست کنند.بعدازرسیدن هم به خاطرتاخیرودیرشدن مراسم،،باهمان دست های روغنی سرسفره ی عقدنشسته بود
با دستمال کاغذی انگشتش راحسابی پاک کردوبالاخره عسل راخوردیم.
مراسم که تمام شد،حمیدداخل حیاط باعلی مشغول صحبت بود.بااینکه پدرم دایی اش میشد،ولی حمیدخجالت میکشیدپیش مابیاید.منتظربودهمه ی مهمان هابروند.
مریم خانم،خواهرحمیدبه من گفت:"شکرخدامراسم که باخوبی وخوشی تموم شد.امشب باداداش بریدبیرون یه دوری بزنید،ماهستیم به زن دایی کمک می کنیم وکارهاروانجام میدیم."من که درحال جابه جاکردن وسایل سفره ی عقدبودم،گفتم:"مشکلی نیست،ولی بایدبابااجازه بده."مریم خانم گفت:"آخه داداش فردامیخوادبره همدان ماموریت،سه ماه نیست!"باتعجب گفتم:"سه ماه؟چه قدرطولانی.انگاربایدازالان خودموبرای نبودن هاش آماده کنم."
وسایل راکه جابه جاکردیم وهمه ی مهمانهاکه راهی شدند،ازپدرم اجازه گرفتم وباحمیدازخانه بیرون آمدیم.تابخواهیم راه بیفتیم،هواکاملاتاریک شده بود.
سوارپیکان مدل هفتادآقاسعیدشدیم؛پیکان کرم رنگ باصندلی های قهوه ای که به قول حمیدفرمانش هیدرولیک بود.این دوتابرادرآن قدربه ماشین رسیده بودندکه انگارالان ازکارخانه درآمده است.خودش هم که ادعاداشت شوماخراست؛راننده ی فرمول یک.یک جوری میرفت که آب ازآب تکان نخورد!
به سمت امامزاده اسماعیل باراجین حرکت کردیم.
ساعت نه ونیم شب بودکه رسیدیم.وقتی خواستیم داخل امامزاده برویم،کمی این پاوآن پاکردوگفت:"بی زحمت شماره ی موبایلتوبده که بعدازنمازوزیارت تماس بگیرم."تاآن موقع شماره ی هم رانداشتیم.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖇شایدهمامامحسین«ع»
یکفراقیبرایعاشقانشایجادکردهتاعاشقتربشوند.
چونعاشقوقتیدرغمِفراقمیسوزد،بهترتربیتمیشود
وبعددوبارهاوراتحویلمیگیرند
| استاد پناهیان |
شب و عاقبتمون حسینی 🌙🖤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
❤️خوشبختے یعنے ؛
دوستانے داشتہ باشے ڪہ تا
بهشت همراه تو باشند ...
🌷خوشا بہ حال بهشت ڪہ
چنین جوانانے دارد ...
شباب الجنہ ؛ جوانان بهشتے❣
#شهیدان صحرایی،حاجی زاده،شیخ الاسلامی
#شبتون_شهدایی_
روانشناسی قلب 24.mp3
2.67M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب
🎧آنچه خواهید شنید ؛
❣چجوری ميشه؛
قلب ما، بعضی از آدم ها رو راحت و با عشق می پذيره!
اما....
بعضی ها، اصلا به قلب ما،
نمی تونن نفوذ کنند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ ای کاش جای میثم مطیعی بودم..
مراقب باشید جدول دشمن را کامل نکنید / اگر دیدید راهی که میروید کفار را خوشحال میکند یعنی همراه پیغمبر نیستید
رهبر انقلاب در دیدار با مردم سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی:
🟢باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم اشتباه نکنیم حق را با باطل عوضی نگیریم. قرآن معیار داده به ما. قرآن میفرماید که «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ» آیا ما با پیغمبر هستیم یا نیستیم؟ راه این است دیگر. علامت دارد. «وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» اگر شما دیدید این راهی که داریم میرویم راهی است که کفّار را خوشحال میکند، بدانید که أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ نیستید. پس مع رسول اللّه نیستید، همراه پیغمبر نیستید.
🟢حواسمان باید جمع باشد. بدانیم چه کار میکنیم بدانیم چه میگوییم، حرفی که میزنیم در جهت نقشهی دشمن نباشد. جدول دشمن را کامل نکند. گاهی غفلت ممکن است بکند کسی یک حرکتی بکند یک حرفی بزند که جدول نقشهی دشمن را کامل کند، این خطرناک است. باید مراقبت کرد که این اتفاق نیفتد. اگر ما مراقب باشیم دشمن هیچ غلطی نمیتواند انجام بدهد. ۱۴۰۲/۶/۲۰
📸 تصویر جالبی از دیدار امروز مردم «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی» با رهبر انقلاب
🌷 #ایران_عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئویی از محل شهادت حاج قاسم و ابومهدی
●➼┅═❧═┅┅───┄
ساعت به وقت حاج قاسم سلیمانی ۱:۲۰
﷽✨✨✨✨✨✨✨﷽
🔆الهی روزمان را با عطر نام و یاد تو آغاز می کنیم
🔆تو را صدا می کنیم با نامهای نیکویت ...
#یا_اَرحم_الراحمین
خدای من...🍃🌹
این روزها بیشتر حواست به ما باشد...
می گویند بزرگترین شکست ازدست دادن ایمان است...🍃🌹
حواست باشد که ما شکست نخوریم..
ما هنوز هم تورا ارحم الراحمین می دانیم..
حتی اگر سخت بگیری..🌿🌹
هنوز هم تو همان خدایی..
اما ما...
مگذار که ازدست برویم آرام جان ها..
ما امیدمان به توست..🌿🌹
بر دل و جان ناآرام ما آرامش عطا کن
خدای من..🌿🌹
به حضورت..
به نگاهت...
به یادت نیازمندیم...
❤️سلام امام زمانم❤️
💚سلام مهدی جان💚
ز روی مهر گر شها گذرکنی به کوی ما
برآوری به یک نظر تمام آروزی ما
🌸 #السلام_علیک_یاصاحب_الزمان
🌹سلام صبحتون مهدوی🌹
📤بانشرمطالب در فراگیری
معارف مهدوی سهیم باشیم
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری
#ظهور
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#گروه_ثارالله🦋
╔═🚥═════╗
https://eitaa.com/joinchat/3219652939C4608959256
╚═════🚥═╝
به رسم ادب روزمان را با سلام برسرور آزادگان و سالار شهيدان شروع می کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً
ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
التماس دعا...
با ذکرصلوات بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خادمین شهدای گمنام فاطمی (شهرک امام خمینی رحمةالله علیه)
🏴السلام علیک یا رسول الله 🏴 🏴السلام علیک یا حسن بن علی 🏴 🏴السلام علیک یا علی بن موسی الرضا🏴 🏴«السلام
🏴السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
روز گذشته خواهر بزرگواری مبلغ ۳۰۰هزارتومان نقدی ،برای طبخ غذای آخر ماه صفر کمک کردند
انشاالله نگاه مهربان حضرت اباعبداللهالحسین(ع) همراه همیشگی زندگیشون باشه.شادی روح امواتشون،سلامتی وتندرستی و عاقبت بخیریشون ، صلواتی هدیه می نماییم.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم »