🌺ندبه های انتظار🌺
🔴سید کریم پینه دوز؛ مردی که 19 سال آقا امام زمان(عج) به دیدنش میرفت..
✳️نامش سید کریم محمودی بود؛
حجره ی کوچکش در بازار، جایی بود که سالها در آن پینه دوزی کرده بود و شهرت سید کریم پینه دوز را هم به همین خاطر به او داده بودند.
🌹همانجایی که بارها و بارها، امام زمان (عج) به دیدارش رفته و با او هم صحبت شده بودند.
🌸آنچه در مورد سید کریم پینه دوز مشهور است، ملاقاتهای 19 ساله ی او با صاحب الامر (عج) در شبهای جمعه بود.
☘راز این کرامت بزرگ و دائمی را خود سید کریم اینگونه تعریف می کند:
شبی در عالم خواب، جدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را دیدم. از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر (عج) را نمودم.
🌟 آن حضرت فرمودند: «در طول شبانه روز، دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهدا (علیه السلام) گریه کن.» از خواب بیدار شدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا کردم تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.
🔵وقتی توسل و صبر، گره ها را باز کرد
✳️مهلت اجاره خانه تمام شده بود، کنار دیوار چادر زده بود و خودش اسباب اثاثیه را توی کوچه آورده بود و با ناراحتی روی یک صندلی کهنه نشسته بود و به آقایش متوسل شده بود.
🌸آقا آمده بود و بهش گفته بود: «سید نگران نباش! اجدادمان هم مصیبتهای زیادی کشیده اند.»
سید لبخندی زده بود و به شوخی گفته بود:
❤️«درست است آقا جان! اما هیچ کدام به درد اجاره نشینی مبتلا نشده اند!»
🌷حضرت مهدی(عج) تبسمی کرده بودند و فرمودند: «منزل درست می شود.»
💠و به صبح نرسیده کسی آمده بود و گفته بود خواب دیده که حضرت ولی عصر(عج) به او فرموده اند:
«برو، فلان خانه را، در فلان خیابان بخر، به اسم سید کریم محمودی...» و در طول یک شب تا صبح خانواده بی سرپناهش، صاحب خانه شدند.
🔵آزمایش وفای عهد
💥صدای قدمهای کسی روی سنگهای کف مغازه توجهش را جلب کرد. سرش را که روی کفش خم کرده بود، بالا آورد. لبخندی صورتش را پوشاند.
«شمایید آقا!»
♻️ برای چند لحظه کار را کنار گذاشت و سلام احوالپرسی گرمی کرد.
طبق عادت همیشگی، آقا روی صندلی رو به رویش نشست.
💠سید سرش به کار گرم شد.
🌹«کفش ما را هم می دوزی؟»
💠«بله آقا جان! بعد از اینکه این 3 تا کار تمام شد مال شما را هم می دوزم.»
✳️سید سرعتش را بالاتر برد. حواسش بود که کفش میرزا را باید بعد از نماز تحویل بدهد. خوش قولی و مهارتش در بازار معروف بود.
🌹آقا دوباره پرسید:
« سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟»
💠کریم لحظه ای دست از کار کشید و لبخندی زد. دست بر چشم گذاشت و گفت:
«چشم آقا جان! این 3 تا کار تمام شد با جان و دل کفش شما را هم می دوزم.»
✳️دوباره مشغول شد. دستهای کریم انگار با سوزن و کفش بازی می کرد.
🌸دوباره آقا فرمود:
«سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟»
🔰این بار کریم کفش را رها کرد. عبا را روی دوشش محکم کرد و با سرعت به طرف آقا رفت.
با لبخند شیطنت آمیزی دست در کمر آقا انداخت و محکم نگهش داشت. سرش را نزدیک گوش مبارک حضرت (عج) برد و گفت: «من غلام و نوکر و خاک پای شمایم، این همه مرا امتحان نکنید!
🌺اگر یکبار دیگر تقاضای خود را بفرمایید و مرا شرمنده خود کنید، من هم مردم کوچه و بازار را خبردار می کنم که شما در مغازه من هستید.»
🌼آن گاه حضرت او را دلداری داده و عمل او را در تعهد به قول و پیمان، تایید فرموده بودند...
*کانال ندبه های انتظار*
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
📙 زندگینامه آقا شیخ مرتضی زاهد، محمد حسن سیف اللهی ،ص50
📙. نقل قول از استاد کاظم صدیقی
🌸💐🌺🍀🌻.🌷🎄🌹🌼🌸🌺❄️ گوناگون (سروش)
https://sapp.ir/gonagonha
گوناگون(ایتا)
https://eitaa.com/gonagonha
اخلاص( تلگرام )@TandisEkhlas
🌸💐🌺🍀🌻.🌷🎄🌹🌼🌸🌺❄️ گوناگون (سروش)
https://sapp.ir/gonagonha
گوناگون(ایتا)
https://eitaa.com/gonagonha
اخلاص( تلگرام )@TandisEkhlas
⛔️ چرا بعضی ها بی حیا هستند؟!
❎ اصولا حیا داشتن از ایمان و اعتقادات دینی انسان ناشی می شود. هر چه انسانی با ایمان تر باشد ، با حیاتر است. حیا و ایمان همیشه مکمل یکدیگر هستند.
❎ علت بی حیایی برخی پسرا و دخترا در همین ضعف ایمان و اعتقادات دینی آنهاست. وقتی جوانی از دین و دستورات دین فاصله می گیرد ، کم کم بی حیا می شود.
🚫 لذا وقتی جوانی را می بینی که در اوج بی حیایی است ، بلافاصله در ایمان و دین او سو کن!!
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🔴🔴🔴🔴
کسانیكه كمر درد دارند به مدت۷ روز، روزی ده دانه عناب ابتدا مكيده و ميل كنند.
کسانیكه سردرد يا سرگيجه دارند به مدت۱۴ روز ، روزی ۵ دانه عناب ميل كنند،،وسنجد برای پوکی استخوان میل کنید🙏
صبح ها با معده خالی خرما بخورید
کسی که با معده خالی خرما میخورد کمتر دچار کمخونی میشود و بدنی مقاوم در برابر باکتریها و ویروسها دارد و بخاطر افزایش سوخت و ساز بدن باعث لاغری میشود
☎️ 05132003334
شماره حرم امام رضا (ع) است☀️
زنگ بزنید وصل میکنن به حرم میتونید حرف بزنید و درد دل کنید با امام رضا...
✍ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ خونواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ...
ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ…
ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ
ﺩﺧﺘﺮ خانومی ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ...
ﮔﻔﺘﻢ:
ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟
چطور مگه...؟!
ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ...💔
ﮔﻔﺘﻢ: پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ،
میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش...
😭زد زیر گریه و گفت:
یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ...
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍین ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ...
میشه به جای ظهر پنجشنبه،
شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ...؟!
شب جمعه...💔
ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا،
بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ...
ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ...
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن...
ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن...
کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼہ ﺧﺒرررﻩ…؟!
💞ﻋﺮﻭسی ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮﻧہ ست…!
ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ...
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد:
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبرید...؟
ﻧﺒﺮﯾـﺪش...😭
یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ...
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ی ﻋﻘﺪم باشه...
ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ...
ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ...
ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭ تا تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ...
استخوون دست باباشو برداشت…
کشید رو سرش و گفت:
"بابا جون…
ببین دخترت عروس شده…
برای بار سوم میپرسم:
عروس خانوم وکیلم...؟
با اجازه پدرم...بله...😭😭😭
ای مسولین فردای قیامت ایا میتوانیددرمقابل فرزندان شهید سربلندکنی .شادی ارواح طیبه شهدا صلوات اللهم صل علی محمدوال محمد وعجل فرجهم
🌸💐🌺🍀🌻.🌷🎄🌹🌼🌸 🌳
اخلاص( تلگرام )@TandisEkhlas
🌳🍄💐🌸🎄🌼🌷🌹🌲🌻🌺❄️
همراه با مسابقه، جوک ، داستان، حدیث ، چیستان ، و .....
هدایت شده از مرکز نشر احادیث
#امام_علی(ع):
هيچ عملى نزد خداوند، محبوب تر از نماز نيست، پس هيچ كار دنيايى شما را در وقتنماز به خود مشغول ندارد.
خصال، صفحه 621
#برای_دیگران_هم_ارسال_کنید
#برای_حمایت_عضو_کانال_ما_شوید
💠 @Hadisnet
عبدالله مبارک به حج رفته بود،وقتی در خواب دید که فرشته ای به او گفت :از ششصد هزارحاجی کسی حاجی نیست ،مگر علی بن موفق،کفاشی در دمشق که به حج نیامد.
عبدالله به دمشق رفت و علی بن موفق را دید که کفش های مردم را وصله میکند.پرسید چه کردی با اینکه امسال به حج نرفتی از میان همه ی حجاج فقط حج تو پذیرفته شد؟
گفت سی سال بود تا مرا آرزوی حج بود و از پاره دوزی سیصد درهم جمع کردم و امسال عزم حج کردم .عیالم حامله بود از خانه ی همسایه بوی طعام می آمد.مرا گفت:برو و پاره ای از آن طعام بستان.من رفتم ،همسایه گفت :بدان که هفت شبانه روز بود که اطفال من هیچ نخورده بودند،امروز خری مرده دیدم پاره ای از آن جدا کردم و طعام ساختم.برشما حلال نباشد.چون این بشیندم آتشی در جان من افتاد.آن سیصد درهم برداشتم و بدو دادم و گفتم نفقه ی اطفال کن که حج ما این است.
🌸💐🌺🍀🌻.🌷🎄🌹🌼🌸 🌳
اخلاص( تلگرام )@TandisEkhlas
🌳🍄💐🌸🎄🌼🌷🌹🌲🌻🌺❄️
همراه با مسابقه، جوک ، داستان، حدیث ، چیستان ، و .....
هدایت شده از دوستداران قرآن و عترت
ذڪر روز دوشنبه صد مرتبه:
❤️《یا قاضی الحاجات》❤️
🍃 خدایا آغازی ڪه تو
🌸 صاحبش نباشی
🍃 چه امیدیست به پایانش
🌸 پس به نام تو
🍃 آغاز میکنم روزم را﷽
http://eitaa.com/Etratt
جوک 😃 خنده 😁 شادی 😂
ما بهشت را برای کسانی که دل مومنین را شاد کنند مباح ساختیم.(حدیث قدسی)
بنظرتون پسر بور جذاب تره
یا چشم ابرو مشکی؟
.
متاسفانه جواب صحیح پسر پولداره...
یه چراغ شما خاموش میشه😂😄😂😃😁☺️😉😊😆😀😅😜
به تیمور میگن امتحان رانندگی قبول شدی ؟
میگه معلوم نیست ماشینو زدم تو دیوار ، سروان رفته تو کما منتظرم برگرده ببینم چی میشه !😐😂😂😄😂😃😁☺️😉😊😆😀😅😜
تقدیم به باجناق ها
سلام ای باجناق ور پریده🌸
که هستی در حسودی یک پدیده🌸
چو عقرب ازچه نیشم میزنی تو🌸
نمک برقلب ریشم میزنی تو🌸
چه کردم با تو ای نا لوطی بد🌸
که راه شادیم را میکنی سد🌸
امیدوارم کر و کور و کچل شی🌸
به پیش اهل فامیلت مچل شی🌸
امیدوارم همین امروز و فردا🌸
سگی وحشی بگیرد پاچه ات را🌸
بیفتی زیر یک ماشین باری🌸
که از دستت نیاید هیچ کاری!🌸
الهبته بعضی هاشون خوبن،خدایش❤️😍🌹
آقایونﻫﺮﻛﻲ جرات داره بفرسته برای باجناقشون😄😂😃😁☺️😉😊😆😀😅😜
اتوبوس تو برف گیر میکنه . . .
راننده میگه: بیاین پایین تا زیر چرخ زنجیر بزنیم...!
.
دختره میگه: من سردمه! همینجا تو ماشین سینه میزنم...!!! 😳😳😳😀😅😜😀😆😊😉☺️😁😃😂😄😘
دختره ۹ سالشه پست گذاشته سیگار یا ماشه؟
کدام را امشب بکشم؟
حضرت عباسی کی تیتاب اینو برداشته؟ بره پس بده حوصله نداریم.... ツ
ﻭﺍﻻ ﻣﺎ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻫﻤﺶ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻣﺠﺮﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﺍ
ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺭﺿﺎﯾﯽ !
ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺷﻤﺎ …
ﻣﺎﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ : ﻣﺎ؟
ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺑﻌﻠﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﻧﺸﺴﺘﯽ، ﯾﮑﻢ
ﺑﺮﻭ ﻋﻘﺒﺘﺮ ﺑﺸﯿﻦ !
ﻣﺎﻡ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻋﻘﺐ !
ﺑﻌﺪ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﯾﮑﻢ ﻋﻘﺒﺘﺮ !
ﺁﻗﺎ ﻣﺎﻡ ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﯿﻬﺎﯼ ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻋﻘﺐ ﮐﻪ ﻧﮑﻨﻪ
ﻟﺞ ﮐﻨﻪ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﺪﻩ !..
🌳🍄💐🌸🎄🌼🌷🌹🌲🌻🌺❄️
همراه با مسابقه، جوک ، داستان، حدیث ، چیستان ، و .....
🌳🍄💐🌸🎄🌼🌷🌹🌲🌻🌺❄️