6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا رقیه(س) ،سه ساله حسین (ع) ، دوباره تنها شد ، عمه جانم یکبار وقتی کاروان از شام به سمت کربلا رفت و یکبارهم ...
و قبره فی قلوب من والاه ...قبر شما در قلب ماست ...
با چه حالی خادمان با حرم وداع میکنند . یا زینب (س) مثل همیشه ، مواظب سه ساله باش ...😭😔
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحـــــــــــــــــمن الرحیم
🔹چرا پاییز و زمستان سرد هستن و تابستان گرم؟
📚الکافی،ج۸،ص۳۰۶
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃توصیف زیبای خداوند توسط امام علی علیه السلام 🍃
🔸خداوند، يكى است، ولى نه به تعبير عددى،
🔸آفريننده است ولى نه با حركت يا تحمل رنج.
🔸شنواست، بى آنكه ابزار شنواييش باشد.
🔸بيناست، نه بدان گونه كه ديده از هم بگشايد.
🔸حاضر است نه اين كه با چيزى مماس باشد و جدا از هر چيزى است نه اين كه ميانشان مسافتى باشد.
🔸آشكار است نه به ديدن
🔸نهان است نه سبب لطافت و کوچکی.
🔸هر كس وصفش كند محدودش كرده
🔸عالم بود، آن گاه كه معلومى نبود،
🔸آفريننده بود، آن گاه كه آفريده اى نبود.
🔸توانا بود، آن گاه كه چيزى نبود كه تواناييش را با او سنجد...
📚خطبه ۱۵۲ نهج البلاغه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حکایت_بخیل_و_مهمان
💎 آورده اند که بخیلی به مهمانی دوستش که او نیز از بخیلان بود رفت. به محض این که مهمان وارد شد بخیل پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟!
پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد... با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کافی آب داریم ... این گونه بود که دست خالی برگشتم.
پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم.
#داستان_کوتاه🧐
❤️🔥 | https://chat.whatsapp.com/FRs9dAx0kLu3siiKu1PBJw
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
همنشینی با نادان !
خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی به عللی به زندان افتاد. بعد از مدتی نظام حکومت دچار آشفتگی شد و مجددا از او خواستند به شغل سابق خود برگردد.
خواجه فرمان را قبول نکرد و زندان و گوشه گیری را به وزارت ترجیح داد.
دربار ملکشاه دنبال چاره ای بودند تا خواجه را راضی به قبول شغل سابقش کنند. در این بین شخصی گفت خواجه دانشمند است و هیچ چیز برای او بدتر از همنشینی با انسان نادان نیست.
پس فکری کردند و چوپانی که گله ای را به سبب سهل انگاری و نادانی به باد داده بود و در زندان به سر میبرد به نزد خواجه فرستادند.
خواجه مشغول خواندن قرآن بود. چوپان وارد شد وجلو خواجه نشست. ساعتی به او نگریست و بعد حالش منقلب شد و شروع به گریه کرد. خواجه گمان کرد تازه وارد عارفی است آشنا به معارف قران.
رو به چوپان کرد و پرسید: چرا گریه میکنی؟
چوپان آهی کشید و گفت:
داغ مرا تازه کردی.
خواجه گفت: چرا؟
چوپان گفت: من بزی داشتم که پیشاهنگ گله من بود و ریشش هم رنگ و اندازه ریش شما بود و هروقت علف میخورد مثل ریش شما که موقع خواندن تکان میخورد، تکان تکان میخورد. برای همین یاد بزم افتادم و دلم سوخت.
خواجه با شنیدن این سخن حساب کار دستش آمد واز شدت ناراحتی کاغذ و قلم طلبید و به حاکم نوشت:
صد سال به کُند و بند زندان بودن
در روم و فرنگ با اسیران بودن
صد قافله قاف را به پا فرسودن
بهتر که دمی همدم نادان بودن
و مجددا قبول وزارت کرد و به سر شغل سابق برگشت.
#داستان_کوتاه🧐
❤️🔥 |https://chat.whatsapp.com/FRs9dAx0kLu3siiKu1PBJw
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
02.Baqara.175.mp3
1.41M
💫تفسیر قطره ای آیه ﴿۱۷۵﴾
سوره مبارکه بقره 📖
📽حجت الاسلام قرائتی
•✾•••┈┈✨🌸✨•✾•••┈┈
23.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینکه بعد از ۴۶. سال بتارگی و آنهم در سطح بسیار اندک بعضی از طرفداران ایشان آغاز به شناساندن این رهبر بزرگ عالم بشریت نموده اند جای هم تاسف و هم تعجب دارد این بزرگمرد میبایست خیلی زودتر و خیلی بیشتر از اینها مورد شناسایی کل جامعه قرار میگرفت.
قصور از ماست.
#