⭕️۲۲ آذر سالروز تولد مردیست که ما قدرش رو ندونستیم...
#شهید_رئیسی عزیز، تولدت مبارک💔
شادی روح پاکش فاتحه و صلواتی عنایت کنید🌹
داستان کوتاه
گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر
نقل مکان کند، خیمهای را دید، و گفت:
اینجا را ترک نمیکنم
تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.
به سوی خیمه رفت و دید گاوی به
میخی بسته شده و زنی را دید
که آن گاو را میدوشد،
بدان سو رفت و میخ را تکان داد.
با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی
شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟!
ابلیس گفت:
کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.
🔸بیشتر مردم فکر میکنند کاری نکردهاند، در حالی که نمیدانند چند کلمهای که میگویند و مردم می شنوند، سخن چینی است.
مشکلات زیادی را ایجاد میکند.
آتش اختلاف را بر میافروزد.
خویشاوندی را بر هم میزند.
دوستی و صفا صمیمیت را از بین میبرد.
کینه و دشمنی میآورد.
طراوت و شادابی را تیره و تار میکند.
دلها را میشکند.
بعدا کسی که اینکار را کرده فکر میکند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!
قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش !
مواظب باش میخی را تکان ندهی !
#داستان_کوتاه🧐
سوره مبارکه بقره📖
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ
وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ
الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى
الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى
وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي
الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ
بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ
وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا
وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۱۷۷﴾
نیکی این نیست که روی خود را به سوی
مشرق و مغرب کنید ، بلکه نیکی [ واقعی
و کامل، که شایسته است در همه امور
شما ملاک و میزان قرار گیرد ، منش و
رفتار و حرکات ] کسانی است که به خدا
و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی
و پیامبران ایمان آورده اند ، و مال و
ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خویشان
و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و
سائلان و [در راه آزادی ] بردگان می دهند،
و نماز را [با همه شرایطش] برپای می دارند،
و زکات می پردازند ، و چون پیمان بندند
وفاداران به پیمان خویشند، و در تنگدستی
و تهیدستی و رنج و بیماری و هنگام جنگ
شکیبایند؛ اینانند که [در دین داری و پیروی
از حق] راست گفتند،و اینانندکه پرهیزکارند.
•✾•••┈┈✨🌸✨•✾•••┈┈
چ
02.Baqara.177.mp3
1.74M
💫تفسیر قطره ای آیه ﴿۱۷۷﴾
سوره مبارکه بقره 📖
📽حجت الاسلام قرائتی
•✾•••┈┈✨🌸✨•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1403/9/24
🌸سلام اول هفته تون زیبا و بینظیر
💖امروزتون پراز موفقیت
🌸لحظاتتون سرشاراز آرامش
💖دلتون از محبت لبریز
🌸تنتون از سلامتی سرشار
💖زندگیتون از برکت جاری
🌸وخدا پشت پناهتون باشه
💖تـقـدیـم بــا بهترین آرزوها
🌸شـروع هـفـتـه تـون عـالـی
🌸🍃🌸🍃
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
در قابوس نامه عنصرالمعالی داستانی است که :
متوکل خلیفه عباسی غلامی به نام فتح داشت و به او انواع فنون آموخته بود. روزی که شنا می آموخت, فتح دور از چشم مربیان خود در دجله مشغول شنا شد که آب طغیان کرد و او را با خود برد.
متوکل وقتی خبر را شنید بسیار غمگین شد و اعلام کرد تا او را نیابید غذا نخواهم خورد، شناگران ماهر جستجو آغاز کردند ولی اثری از او نیافتند پس از یک هفته ملاحی او را زنده در یکی از شکاف های کنار دجله به سلامت یافت.
ملاح فتح را گرفت و پیش خلیفه آورد. خلیفه بسیار خوشحال شد و دستور داد غذا آماده کنند زیرا می پنداشت که فتح هفت شبانه روز غذا نخورده است.
فتح گفت: یا امیرالمومنین من سیرم. متوکل گفت : مگر از آب دجله سیری؟ فتح گفت: نه من این هفت روز گرسنه نبودم که هر روز نانی بر طبقی نهاده ،بر روی آب فرود آمدی و من جهد کردمی و بگرفتمی و زندگانی من از آن نان بود و بر هر نانی نبشته بود: "محمد بن الحسین الاسکاف"
متوکل فرمود که:در شهر منادی کنید که آن مرد که نان در دجله می افکند کیست؟
روز دیگر مردی بیامد و گفت: منم.
متوکل گفت:به چه نشان ؟ مرد گفت: بدان نشان که نام من بر روی هر نانی نبشته بود : محمدبن الحسین الاسکاف.
خلیفه گفت این نشان درست آمد اما چند گاهیست تو نان در دجله می افکنی ؟
گفت: یک سال است. گفت: غرض تو از این چه بوده است؟
گفت: شنیده بودم که نیکی کن و به رود انداز که روزی بر دهد. به دست من نیکی دیگر نبود آنچه توانستم کردم.
متوکل گفت: آن چه شنیدی کردی و بدانچه کردی ثمرت یافتی . وی را بر در بغداد دهی داد و مرد بر سر مِلک رفت و محتشم گشت.
جالب اینکه عنصرالمعالی در پایان داستان اضافه می کند در سفری که به حج مشرف شدم فرزندزادگان این مرد را دیدم...
🌸🍃🌸🍃
ــ پیرمرد نصرانی عمری کار کرده و زحمت کشیده بود، اما ذخیره و اندوخته ای نداشت. آخر کار کور هم شده بود. پیری و نیستی و کوری همه با هم جمع شده بود و جز گدایی راهی برایش باقی نگذارد؛ کنار کوچه می ایستاد و گدایی می کرد. مردم ترحم می کردند و به عنوان صدقه پشیزی به او می دادند و او از همین راه بخور و نمیر به زندگانی ملالت بار خود ادامه می داد.
تا روزی امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) از آنجا عبور کردند و او را به آن حال دیدند. امام علی (ع) به صدد جستجوی احوال پیرمرد افتادند تا ببینند چه شده که این مرد به این روز و این حال افتاده است؟ ببینند آیا فرزندی ندارد که او را تکفل کند؟ آیا راهی دیگر وجود ندارد که این پیرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگی کند و گدایی نکند؟
کسانی که پیرمرد را می شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوانی و چشم داشت کار می کرد؛ اکنون که هم جوانی را از دست داده و هم چشم را، نمی تواند کار بکند، ذخیره ای هم ندارد، طبعاً گدایی می کند.
امام علی (ع) فرمودند: « عجب! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته اید؟! سوابق این مرد حکایت می کند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است. بنابراین برعهدۀ حکومت و اجتماع است که تا زنده است او را تکفل کند.
بروید از بیت المال به او مستمری بدهید ».
#داستان_راستان
🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
قالَ الصادقُ علیه السلام:
إِنَّ الْمَرْءَ یَحْتَاجُ فِی مَنْزِلِهِ وَ
عِیَالِهِ إِلَی ثَلَاثِ خصالٍ یَتَکَلَّفُهَا
وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فِی طَبْعِهِ ذَلِکَ
مُعَاشَرَةٌ جَمِیلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقْدِیرٍ وَ
غَیْرَةٌ بِتَحَصُّنٍ
هر مردی برای اداره کردن خانواده خود به سه خصلت نیازمند است و باید آنها را به کار ببرد، اگر چه این ویژگیها در طبیعت او نباشد:
1⃣رفتار خوب و زیبا با افراد خانواده
2⃣ گشاده دستی حساب شده
3⃣ غیرت در جهت حفظ خانواده
#بحارالانوار_ج٧٥ص٢٣٥