💎 هفت گروه انسانی را از زندگی خود
حذف کنید تا روحتان سالم بماند :
1. ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
2. ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
3. ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ.
4. ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﻤﺎ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
5. ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﺷﻤﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
6. ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺷﻤﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺍﺕ ﻣﺨﺮﺏ میگذارد.
7. شخصی که بی حرمتی برایش تفریح است.
🔴یه فرمول جالب برای اینکه بدونیم فلان جزئه قرآن ... تو صفحه چنده؟
🔴تاحالا شده لازم بشه بدونین هر جزء قرآن تو صفحه چنده؟؟؟!
خب حالا من بهتون میگم😊
🍒فرض کنیم میخوایم جزء 8 رو ببینیم از کدوم صفحه شروع میکنه
🍒از 8 یه عدد کم میکنیم
میشه 7 حالا 7 رو ضرب در 2 میکنیم میشه 14
اون 2 رو میزاریم بغل 14
میشه، 142
🍒پس جزء 8 از صفحه 142 شروع میشه
به همین راحتی😊
🔴حالا یکی دیگه رو امتحان کنیم مثلا
جزء 21
21-1=20
20×2=40
402
🔴پس جزء 21 از صفحه 402 شروع میشه... خوب بود!؟؟
🔴به دوستاتون هم بفرستین به مناسب ماه مبارک رمضان😊🌹
پيشاپيش ماه رمضان مبارک
التماس دعا
گویند:
ملا مهرعلی خویی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا میکنند.
به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد.
یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند.
ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟
گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا میکردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت.
دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه میرویم.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﺪ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ
- ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺭﻧﺞ ﺷﻤﺎ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ
- ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﯿﺪ ﻭ ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ...
- در گرفتاری باید اندیشه را به جنب و جوش درآورد، نه اعصاب را.
- خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد، بلکه خوشبخت کسی است که با مشکلات مشکلی ندارد.
باید حوصله داشته باشیم و تحمل کنیم تا موفق شویم.
در عالم کودکی به مادرم قول دادم
که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
مادرم مرا بوسید.
و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .
مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .
ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .
ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛
کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .
آخر من خودم مادر شده بودم ...
خواجهاى "غلامش" را ميوهاى داد.
غلام ميوه را گرفت و با "رغبت" تمام میخورد.
خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى "نيمهاى" از آن ميوه را خود میخوردم.
بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه "شيرين و مرغوب" باشد.
پس به غلام گفت: "یک نيمه" از آن به من ده كه بس خوش میخورى.
غلام نيمهاى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار "تلخ يافت."
روى در هم كشيد و غلام را "عتاب" كرد كه چنين ميوهاى را بدين تلخى، چون خوش میخورى.
غلام گفت: اى خواجه! بس "ميوه شيرين" كه از دست تو گرفتهام و خوردهام.
اكنون كه ميوهاى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه "روى در هم كشم" و باز پس دهم كه شرط "جوانمردى و بندگى" اين نيست.
"صبر" بر اين تلخى اندک، سپاس شيرينیهاى بسيارى است كه از تو ديدهام و خواهم ديد.
همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز
هر وقت در حق تو بدی کردند
فقط یک اجر از دیوار بردار
بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی
ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﻗﺴﻢ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳـﭙﻬﺮﻱ :
ﺑﻪ ﺣﺒﺎﺏ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻟﺐ ﻳﮏ ﺭﻭﺩ ﻗﺴﻢ، ﻭ ﺑﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﻲ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺷﺎﺩﻱ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ،
ﻏﺼﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ،
ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺪﻣﺎﻧﺪ ..
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻋﺮﻳﺎﻧﻨﺪ .
ﺑﻪ ﺗﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﻮﺩ،ﺟﺎﻣﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻣـﭙﻮﺷﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ !!...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ،
ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ،
ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰﻋﺸﻖ،
ﺑﺠﺰﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ،
ﻭﺭﻧﻪ ﻫﺮﺧﺎﺭﻭﺧﺴﯽ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺴﯽ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺩﻭﺳﻪ ﺗﺎﻛﻮﭼﻪ ﻭﭘﺲ ﻛﻮﭼﻪ ﻭﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻚ ﻋﻤﺮ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ
ﺩﺍﺭﺩ .
ﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻢ ...
عجب متن قشنگی
گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟
گفت به نام من
گفتم خدایاچگونه آرام گیرم؟؟؟
گفت به یادمن
گفتم خدایاخیلی تنهایم؟؟؟
گفت تنهاترازمن؟
گفتم خدایاهیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟
گفت به جزمن
گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم
گفت حتی ازمن؟
گفتم خدایاقلبم خالیست
گفت پرکن ازعشق من
گفتم دست نیازدارم
گفت بگیردست من
گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟
گفت توکل کن به من
گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم
گفت نه،نزدیکترین به تو ،من
گفتم برای ارزوهایم چه کنم؟؟؟
گفت تلاش،به امیدمن
گفتم چگونه ازین دنیادل بکنم وبرم؟؟
گفت به امید دیدارمن
گفتم چگونه پایان دهم؟؟؟
گفت حاوفظ ونگهدارتو،من
گفتم خدایاچرا اینقدر میگويی من؟؟؟
گفت چون من ازتوهستم وتوازمن..
❤دوستای گلم عصرتون خداااااااایی❤وعاقبت بخیربشین ان شاالله..
آدمهای امن، چه کسانی هستند ...!؟
آدم های امن، افرادي هستند كه همه چیز را میتوانی بهشان بگویی و بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند، میتوانی کنارشان احساس بودن کنی
اینها تا لباسی تازه تنت ببینند نمیپرسند از کدام مغازه خریدی؟ مارکش چیه؟ چند خریدی؟
میگویند: چقدر قشنگه، بهت میآید، من عاشق این جنس ژاکتم.
از سفر که برگردی
نمیپرسند کجا رفتی؟ با کی و چرا رفتی؟ اسم هتلش؟ چهقدر هزینه شد؟
میگویند :خوش گذشت؟ سرحال شدی؟
ماشین تازه بخری،
نمیپرسند نو است یا دست دوم؟ از کجا خریدی؟ نقد یا قسطی؟ چند خریدی؟
میگویند راحتی باهاش؟... خوبی این ماشین اینه که
دانشگاه قبول شوی،
نمیپرسند کدام دانشگاه؟ شهریهاش چه قدره؟ وای چقدر دوره!
میگویند چه رشتهای به سلامتی؟ این رشته بازار کار خوبی دارد، اگر تلاش کنی.
مشغول کاری تازه شوی،
نمیپرسند حقوقت چه قدره؟ اسم شرکتش چیه؟ جایش کجاست؟
میگویند شغلت را دوست داری؟ صاحبکارت یا همکارهایت آدمهای خوبی هستند؟ اینجور شغلها جای پیشرفت دارد.
"کسانی که فقط وجود خودت براشون مهمه نه هیچ چیز دیگه ای"
🆔:
#
🍃
پادشاهی 2 شاهین گرفت، آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آنها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمی کرد...
پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی می گیرد.
کشاورزی موفق شد! پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟
کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم!
گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط را ببریم تا بتوانیم آسوده و رها زندگی کنیم.
❤️