او جان داد
تا مسیر درست باقی بماند.
او جانش را فدای ایران کرد
تا ایران و ایرانی
همیشه سربلند باشد.
#اللہـم_الرزقـنـاشــفـاعـت_الحســیـن ❥
🖤 @gordan110
『❤️』
#خواهر_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
یادمہ مےگفت: از حضرت زهرا یہ چادر براے خانومها باقے مونده کہ خیلےها لیاقت این ارثیہ رو ندارن...
♥️♥️♥️♥️♥️
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
@gordan110
✨﷽✨
✅#داستانی_بسیار_زیبا_اما_واقعی
✍جوان کافری عاشق دختر عمویش شد. عمویش پادشاه حبشه بود .
جوان نزد عمو رفت و گفت: عمو جان من عاشق دخترت هستم. آمده ام برای خواستگاری .
پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مِهر دختر من سنگین است.
گفت: هرچه باشد من میپذیرم.
شاه گفت: در شهر بدی ها (مدينه) دشمنی دارم که باید سَر او را برایم بیاوری، آنوقت دختر از آن تو.
جوان گفت: عمو جان این دشمن تو نامش چیست؟
گفت: بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند.
جوان فوراً اسب را زین کرده با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد. به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوانی عربی درحال باغبانی و بیل زدن است.
نزدیک جوان عرب رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟
گفت: تو را با علی چکار است؟
گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی شوی.
گفت: مگر علی را میشناسی؟
گفت: آری هر روز با او هستم و هر روز او را می بینم.
گفت: مگر علی چه هِیبَتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟
گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من، هیکلی هم هیکل من.
گفت: اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.
مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست دهی تا علی را به تو نشان بدهم. چه برای شکست علی داری؟
گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.
گفت: پس آماده باش.
جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش.
شمشیر را از نیام کشید.
سپس گفت: نام تو چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبداللّه.
پرسید: نام تو چیست؟
گفت: فتاح. و با شمشیر به عبداللّه حمله کرد. عبداللّه در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد، به زمین زد و خنجر او را به دست گرفت و بالا بُرد. ناگاه دید از چشمهای جوان اشک می آید.
گفت: چرا گریه میکنی؟
جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم. آمده بودم تا سر علی را برای عمویم ببرم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می شوم...
مرد عرب جوان را بلند کرد. گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر.
پرسید: مگر تو که هستی؟ گفت: منم اسداللّه الغالب، علی بن ابیطالب. كه اگر من بتوانم دل بنده ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود...
جوان بلند بلند شروع به گریه کرده به پای مولای دو عالم افتاد و گفت:
من می خواهم از امروز غُلامِ تو شوم یا علی...
بدین گونه بود که "فتاح" شد "قَنبر" غلام علی بن ابیطالب.
📚بحارالانوار ج3 ص 211
❤️@gordan110 ♥️
#شهیدانه 🌹
وقتی بهش میگفتیم
چرا گمـنام ڪار میڪنی ..!
میگفت: ای بابا،
همیشه ڪاری ڪن
ڪه اگه خدا تو رو دید
خوشش بیاد نه مـردم (:
#شهید_ابراهیم_هادی 🌱
🏴 @gordan110 🏴
#شهیدانه 🕊
[ دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش
عیوب دیگران را ساتر باش و با همه مهربان باش
و از همه گریزان باش یعنی با همه باش و بی همه باش
خداشناس باش و در هر لباسی باش 🥀 ]
احمد آقا به این عبارات به خوبی عمل می کرد 👆🏻
#شهید_احمدعلینیری
📔| #عارفانه
🖤🏴 @gordan110 🏴🖤
•|#شهیداݩہ√|
بِدانید ڪہ شهادتـــ
مَرگ نیست رسالت است... رفتن نیست جاودانہ ماندن است...
جان دادن نیست بلکہ جان یافتن است
#شهیداحمدمشلب✨🥀
@gordan110
〖♥️🕊〗
خیݪے بده بچہ مذهبے وقت اذان نت گوشیش ࢪوشن باشہ هاااااآ📱📡
بࢪێم کہ خدآ داࢪه صدامون می کنہ🌸 ، زشتہ خدا رو منتظࢪ بزاࢪیم 🙃
❥•໒ ͜͡ 🍃@ gordan110
•••••
بر تن و قامت شهر رخت عزا جامه کنید
بوی تابوتِ پر از تیر حسن می اید...
#غریبمدینه
#شهادتامامحسنعلیهالسلام
.#لبیک_یا_امام
@ gordan110