شهید علی فسنقری.. 🖤
دیشب در حادثه تروریستی تفتان به شهادت رسید..
این شهیدِ بزرگوار اهل سبزوار بود
#دیار_سربداران
#شهدای_مظلوم_فراجا
「@gordan_313 」
نمےشــناسمتاناما
در این قاب تصــویر،
نگاهتـان خیلـے آشناست
اینقدر ڪہ دلتنـگت مےشوم💔
ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم
#شهدای_مظلوم_فراجا
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه اعلام خبر شهادت شهید علی فسنقری شهید حادثه تروریستی جاده تفتان به خانواده شهید در شهرستان سبزوار.. 💔
#شهدای_مظلوم_فراجا
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تا بحال چند بار با ١۶٢ تماس گرفتیم و اعتراض کردیم؟
👈 پس حقمونه 😟
🎙دکتر علی تقوی
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چرا اینجوری امام حسین علیهالسلام، دنیا را به هم ریخته است؟
اگر به پیاده روی #اربعین دعوت شدی پس حتما باهات کار دارن.
🎙استاد شجاعی
「@gordan_313 」
کسیکهروحبزرگیدارد،جسمو
تناوخواهوناخواهبهرنجوزحمت
خواهدافتاد .
-شهیدمطهری
گردان ۳۱۳
نمےشــناسمتاناما در این قاب تصــویر، نگاهتـان خیلـے آشناست اینقدر ڪہ دلتنـگت مےشوم💔 ڪاش شرمنـده
خوش به حال اونایی که تو این بمیر بمیر شهید میشن🥀
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و بیست و سوم
چون قبل از اجرایی شدن شون باب اعدام شد و بهاء بعد باب تعالیم جدیدی آورد و تمام تعالیم باب رو تو دریا ریخت! البته بعضی
اسناد و متون از باب وجود داره که نشون میده باب اختلال عقلی داشته! اینا هم در دسترس همه بهائیا نیست، مگه این که کسی
اهل تحقیق باشه و اونا رو پیدا کنه و به فارسی ترجمه کنه؛ تازه میبینه که متوجه معنی متن نمیشه!
مبینا میپرسد :
-یعنی تعالیم باب قابل ترجمه نیس؟
-اصلا صرف و نحو درست و حسابی نداره! وقتی هم ازش پرسیدن چرا تو نوشته هات حتی قواعد ابتدایی رو رعایت نمیکنی،
جواب داده بود که صرف و نحو رو من ابداع میکنم و این صرف و نحو موجود اشتباهه و من کارم درسته! یا احکام عجیب و غریبی که از خودش درآورده، مثلا این که اگه زنی از همسرش بچه دار نشه، میتونه از یه مرد دیگه بچه دار بشه و احکام چندش آور دیگه ای که باب آورد، یا این که میگه همه کتابا غیر از کتاب باب باید سوزونده بشه یا همه اماکن مذهبی حتی مسجد الحرام باید تخریب بشه و فقط ساختمان و آرامگاه خودش سالم بمونه! البته اینا هیچکدوم عملی نشد و قرارم نبود عملی بشه.
الهام سینی خالی شربت را زمین میگذارد و میگوید :
-بچه ها از فرقه ای که توی دامن صهیونیسم بزرگ بشه بیشتر از این انتظار نمیره! میدونید هرسال بیت العدل چقدر از بهاییا پول
میگیره و چقدر پول سرازیر میشه توی اسراییل؟ یا سفر بهاییا به مقبره بهاء چقدر برای رژیم صهیونیستی منفعت مالی داره؟
حالا کارای سیاسی پشت پرده شون و فعالیت نحس شون جای خود دارد.
زینب میپرسد :
- مگه فعالیت سیایی هم دارن؟
فاطمه با اندوه سر تکان میدهد :
-چه جورم! توی بهاییت ظاهرا دخالت در سیاست حرامه ولی در اصل ، بهاییا از همون اول فعالیتای سیاسی به نفع استعمار داشتن.
هم طرف روسیه بودن هم انگلیس. توی دوران پهلوی هم خیلی از وزرا بهایی بودن! بعد انقلابم به جای دفاع از کشورشون، دست
روی دست گذاشتن و میگفتن این مسلمونا هرچی بمیرن کمه! چقدر آدم میتونه پست باشه؟ الانم غیر از فعالیتای ضدامنیتی،
دارن شدیدا کار فرهنگی میکنن روی جوونامون و یه تشکیلات سازمان یافته و منظم دارن و یه لحظه رو هم از دست ندادن
برای نفوذ و آتیش سوزوندن!
بچه ها آه میکشند . فاطمه هم. زینب میپرسند :
-خب مگه این ادعاهاشون احمقانه نیست؟ چرا بعضیا جذبشون میشن؟
-نیاز به معنویت!
نگاهی بین جمع میچرخاند تا تشنگ ی بچه ها را ببیند . بعد ادامه میدهد :
-اولین آدم روی زمین پیامبر بود. چون توی بشر نیاز به دین و خداپرستی یه چیز فطریه. بذارید یکم تخصصی تر صحبت کنیم.
اگه دقت کنید، دوران باستان اقوام مختلف یه بتی رو، یا یه قدرت ماورایی رو میپرستیدن. چون نیاز داشتن به پرستش یه قدرت
مطلق؛ چون بشر خودش رو ناقص میبینه و باید به خدا تکیه کنه. اما اونایی که خدای خودشونو نمیشناختن، اشتباهی همون...
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و بیست و چهارم
بت رو میپرستیدن. اگه دقت کنین، الانم بشر همینطوره. چون خودش رو کامل نمیبینه به پول و شهرت و لذت و تکنولوژی و قدرت و... متوسل میشه و در واقع، اینا میشن بت بشر مدرن! از بعد رنسانس که اروپا کلا دین رو گذاشت کنار، اصالت رو دادن به
علم تجربی و ریاضی و گفتن هرچی با حواس پنجگانه میبینم هست، ولی غیر اون نیست! مکتب هایی مثل مارکسیسم، کمونیسم، اومانیسم، لیبرالیسم و انبوه ایسمها زیر سایه این عقیده به وجود اومد. ولی بعد مدتی، دیدن اکثر سردمدارای این مکاتب و عقیده یا آخر عمر خل و چل شدن یا خودکشی کردن. کم کم آمار افسردگی و فساد و خودکشی رفت بالا توی جامعه شون. چون وقتی به خدا و معاد ایمان نداشته باشی حتی به اخلاق هم پایبند نمیمونی و دلیلی نداره پایبند باشی. غربیافهمیدن آدم به معنویت نیاز داره، به حس پرستش. گفتن باشه، ما میپذیریم ماوراء الطبیعه هم هست، متافیزیکم قبول داریم، اما خدا رو نه! اصلا برید برای خودتون عبادت کنید تا جیگرتون حال بیاد! ولی پای خدا رو به جامعه باز نکنید ! این شد سکوالریسم.
یا سعی کردن سر مردم رو با عرفان های کاذب گرم کنن. مثل ارتباط با جن و کائنات و یوگا و از این حرفا... ولی اینام نمیتونه فطرت بشر رو ارضاء کنه. شاید نهایتا مثل یه مسکن موضعی عمل کنه؛ ولی نهایتا آدم رو به قهقرا میبره. بهاییت هم از همین خلاء معنوی استفاده میکنه. کسی که بخواد هم آزاد باشه هم برای پاسخ به نیازش یه دینی داشته باشه میاد سمت بهاییت.
چون توی بهاییت روابط زن و مرد و خیلی از گناهان آزاده. طرف فکر میکنه هم خدا رو داره، هم خرما رو.
نگاهی به ساعتش میکند و بعد به الهام میگوید :
- وقت اذان نزدیکه؟
الهام با لبخند سر تکان میدهد . فاطمه رو به بچه ها میکند :
-پاشید ببینم! من رو گرفتید به حرف! اصلا چه معنی داره، دختر بعد مغرب بیرون باشه؟
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🔴⚠️۳ نکته در مورد سالگرد مهسا امینی:
🔹۱.عزاداری نزد اهل سنت فقط برای ۳ روز است و مراسم سالگرد،معنایی ندارد.
🔹۲.روز ۲۵ شهریور امسال مصادف است با شهادت امام رضا«ع»،لذا مشکی پوشی مردم و تعطیلی مغازه ها ربطی به اعتراضات و اعتصابات ندارد.
🔹۳.دشمن قصد ایجاد شوک خبری از طریق انجام خرابکاری و عملیات تروریستی دارد.
🛑به صورت گسترده منتشر بشه و حتما برای همه مخاطبینتون ارسال کنید.
#هوشیار_باشیم
「@gordan_313 」
☕️مهران رجبی، برای صرف شربت آمد، ماندگار شد برای خدمت به زوار.
🔹این را بچههای موکب گروه جهادی ابناءالرضا ع نقل میکنند؛ که ایشان را دعوت کردند و چند ساعتی آمدند برای خادمی.
🔹نکتهای که توجه بچههای موکب را جلب کرده بود، شخصیت مردمی و خستگیناپذیر او برای ارتباط و حال و احوال با زوار و رد نکردن درخواست عکس گرفتن با ایشان بود.
#اربعین
#هنرمند_انقلابی
「@gordan_313 」
🖇تصور کنید آنتن تلویزیون در اختیار هر نوع آدمی (اعم از قاچاقچی، معتاد، دزد و...) قرار داده شود و اینها هر وقت خواستند، هر محتوایی را نشر دهند.
🖇حالا تصور کنید فرزندتان به صورت تنها و محرمانه، با گیرندهای مواجه باشد که هر وقت خواست هر محتوایی را دریافت کند. ترکیب این ۲ گزاره می شود #اینستاگرام!
✍مصطفی امینیخواه
#نه_به_ولنگاری_مجازی
#نه_به_جنگ_افزارهای_آمریکایی
「@gordan_313 」
🔥 استوری مینا وحید
در پی القای دو قطبی، در جامعه !
این مدت، آدمای کوچیک خیلی سعی کردن به هر بهونه ای، از عظمت حماسه اربعین کم کنن. اینم یکیش! جاده تهران شمال، کلا روزای تعطیل همینه خانوم.😑
اگه یه نیم نگاهی ام به پارکینگ های لب مرز بندازی بد نیس😏 چهار میلیون نفر تا الان برای شرکت در مراسم #اربعین، از مرزهای زمینی وهوایی ایران، خارج شدن.🇮🇷🇮🇶
「@gordan_313 」
بهانتظارلبخندینشـستهایم
کهعطرشدنیارابهشتمیکند💚!'
#السلامعلیڪیابقیهالله
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و بیست و پنجم
(مصطفی) :
سرش را گرفته بین دست هایش و گوشه ای از راهرو کز کرده. دلم برایش میسوزد. به چه زبانی بگویم تقصیر او نبوده؟ کنارش
مینشینم. دل ندارد نگاهم کند، حق هم دارد. دست بر سر شانه اش میگذارم:
-باور کن هیچکس تو رو مقصر نمیدونه! به جای اینکارا، براش دعا کن.
چشمانش سرخ است. فقط نگاهم میکند؛ زیرچشمی. میدانم پشیمان است. شاید کمی عجیب باشد ولی واقعا دوستش دارم؛ نه
تنها متنفر یا بی تفاوت نیستم، دوستش دارم. شاید بخاطر پاکی اش باشد، یا بخاطر پشیمانی اش . میخواهم تنهایش بگذارم که
میگوید :
-آقا سید .
برمیگردم:
-جانم؟
-چه کار کنم که خدا من رو ببخشه؟ چه کار کنم که کسی نگفت دارن سم به خوردم میدن؟ یه طوری جو میدادن، یه طوری
پست میذاشتن که انگار نظام داره ساقط میشه و اگه باهاشون همراه نشیم، عقب میمونیم! (این روش در فنون اقناع فن ارابه یا واگن نام دارد) میگفتن آریامهرشون داره برمیگرده، میگفتن آخوندا نمیذارن ما آگاه بشیم، آزاد بشیم، رفاه داشته باشیم... دائم
توی گوشمون میخوندن باید قیام کنیم... توی کانالاشون یاد میدادن چطور بسیجیا و پاسدارا رو محاصره کنیم و میگفتن هرکدوم شون رو که کشتین عکس و فیلمش رو بفرستیم براشون... یاد میدادن چطور جلوی گاردیا وایسیم... یه طوری القا میکردن که مامور نجات ایران ماییم و باید یه کاری بکنیم. دائم فیلم و عکس درباره فساد توی نظام و آخوندا... منم خیلیاش رو باز نمیکردم، زیرش رو میخوندم و بیشتر حس میکردم باید یه کاری بکنم! حس باحالی بود... انقدر مغزم رو پر میکردن که نمیفهمیدم دارم چه غلطی میکنم! وقتی علی جلوی چشمم افتاد زمین، تازه فهمیدم بسیجیا اون چیزی نیستن که بهمون نشون دادن!
از یادآوری آن شب، کامم تلخ میشود و دهانم مزه خون میگیرد.
میپرسم: می پرسم:
-هیچوقت فکر کردی شاید اون به قول خودت مدارکی که نشونتون میدادن جعلی باشه؟
-یه طوری بود که آدم بهشون شک نمیکرد. یه لینک میدادن میگفتن منبعشه، یا آدرس فلان کتاب رو میدادن، منم حال نداشتم برم کتابه رو پیدا کنم و ببینم راست میگه یا نه؟ مثلا این رو ببین...
همراهش را در می آورد و فیلمی را نشانم میدهد . مردی با لهجه ای خاص در کتاب خانه آستان قدس فیلم گرفته و کتابی عربی را
مقابل دوربین میگذارد؛ کتابی درباره خاطرات یکی از طلاب با امام خمینی(ره) ، در سال های تبعید در عراق. او کتاب را باز
میکند و از روی یکی از خاطرات میخواند . با این که از روی صفحه فیلم میگیرد، نوشته ها بخاطر کیفیت پایین تصویر تارند!
چند کلمه از جملات عربی را میخواند و بقیه را درحالی که دستش زیر نوشته هاست، ترجمه میکند . کلمات عربی را اشتباه ترجمه میکند . سعی دارد به امام تهمتی بزرگ بزند. چشمانم را روی نوشته ها ریز میکنم، ترجمه اش پر از اشکال است و اصلا موضوعی که مرد درباره اش حرف میزند با موضوع متن متفاوت است!
انقدر تهمتی که به امام زده بزرگ و بی شرمانه است که ضربان قلبم را بالا میبرد. سعی میکنم آرام باشم. فیلم را متوقف میکنم و با صدایی نسبتا بلند میگویم...
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
گردان ۳۱۳
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 #رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و بیست و ششم
-داره چرت میگه! خودشم میدونه داره اشتباه ترجمه میکنه! مگه توی دبیرستان عربی نخوندین؟ نمیفهمی ترجمه ش غلطه؟ تو
امام خمینی رو میشناسی؟ اصلا امکان داره این وصله ها به آدمی بچسبه که دنیا رو تکون داده؟
شرمنده میگوید :
-هیچکس به ما نگفت... فقط توی کتاب دین و زندگی چهار کلمه اصول دین خوندیم برای نمره، ولی هیچکس نیومد برامون بگه
امام کی بود... چرا باور نکنم؟ انقدر حق به جانب مینویسن و ژست روشن فکری میگیرن که انگار اگه قبول نکنی ، احمقی!
(حسن) :
شانه هایش میلرزد. صدایش را سخت میشنوم. حتما حضورم را متوجه نشده که بازهم درد و دل می کند :
-اولین بارم که نیس رفیقم جلوی چشمم شهید بشه... اولین بارم نیست با دست خودم جنازه رفیقم رو بردارم بذارم توی ماشین...
اولین بارم نیست! میدونی دلم از کجا خونه؟ از اینکه توی سوریه کسی حریفت نشد، توی ترکیه و افغانستان یه تار مو ازت کم
نشد. تا خود قلب تکفیریا میرفتی و هیچیت نمیشد؛ ولی تو همین تهران، وسط تهران، اونطوری اربا اربات کردن. دلم از این
میسوزه... از این میسوزه که خونت باید توی جوب کنار خیابون بریزه... باید جنازه ت رو از توی جوب دربیارم و به جای این که روی دست مردم تشییع بشی و همه جا برات پوستر و بنر بزنن و عکست بره توی همه سایتا و کانالا، یه جایی که منم نمیدونم کجاست دفنت کنن و آب توی دل مردمی که جلوی درِ خونه شون شهید شدی تکون نخوره. اصلا احدی نفهمید شهید شدی...
میدونم که الان اون دنیا داری چه عشق و حالی میکنی؛ ولی یه فکری به حال دل مام بکن!
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
⭕️ورشکستگی رسانهای اینترنشنال...
🔹در آستانهی یک سالگی اغتشاشات۱۴٠۱، شبکهی اینترنشنال که طی یک سال اخیر با انواع مشکلات مانند تحریم شدن توسط ضدانقلاب، استعفاها و اخراج ها به علت پشت پردهها و تجاوزهای جنسی، مهاجرت اجباری از لندن به آمریکا و... دست و پنجه نرم کرده است، طبق یک نظرسنجی ادعا کرده که مورد اعتمادترین رسانه نزد ایرانیان است!
🔹باید دانست که این نظرسنجی توسط یک موسسه نظرسنجی خارجی [موسسه گمان به مدیریت عمار ملکی] که مدیر آن مخالف با جمهوری اسلامی است و پای ثابت برنامههای شبکههای معاند است، صورت گرفته و نظرسنجیهای این موسسهی ضدانقلاب بیشتر شبیه به #نظرسازی است تا نظرسنجی!
🔹اما همین نظرسنجی ساختگی میتواند بهترین سرپوش برای مخفی کردن ورشکستگی رسانهای و بحرانهای جاری اینترنشنال باشد تا وجههی خود را در نگاه مخاطبین اندکش حفظ کند!
✍میلاد خورسندی
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 غروب یاد #امام_زمان کنیم تا وقتی پرونده مان به امام زمان عرضه می شود، آخرین عملی که میبینند یاد ایشان باشد.
🎙استاد مؤمنی
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥مگر نگفتند الغیبة اشد من الزنا
⁉️غیبت بدتر هست یا بی حجابی؟
🔻پس چرا انقدر گیر دادید به #حجاب؟
🎙استاد عالی
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢پیکر پاک شهید علی فسنقری پس از تشییع در زادگاهش در گلزار شهدای روستای فسنقری آرام گرفت.
#شهدای_مظلوم_فراجا
「@gordan_313 」
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و بیست و هفتم
صدایش هربار در گلو میشکند . دوست ندارم گریه سیدحسین را ببینم. نشسته کنار مزار شهید گمنام و با عباس حرف میزند .
مصطفی هم کمی آن سوتر نشسته و به روبه رویش خیره است. انگار اشک هایش خشک شده.
کاش درد و دل های سیدحسین را میشنید . در این سرما، از حرف هایش آتش گرفته ام. شفای علی را بین حرف هایش میخواهد .
گفتم علی، سوختم...!
تنها چیزی که توانست درد سینه مان را آرام کند، بیست و دوم بهمن بود و دیدن آقا در منزل شهید ارمنی. وقتی دیدیم مردم مثل همیشه آمدند، برای انقلاب خیال مان تخت شد و برای آینده قشنگش نقشه کشیدیم. وقتی دیدیم آقا آرامند، آرام شدیم.
چقدر خوب بود اگر آقا به ما هم میوه میدادند، آن وقت ما هم مثل مادر آن شهید ارمنی هیچوقت مریض نمیشدیم. چقدر دلم میخواست دست آقا را بگیرم توی دستم و بی خیال همه دنیا بشوم. اما دست آقا توی دست آن پدر شهید، من را هم آرام کرد.
همه را آرام کرد.
سیدحسین دستی به صورتش میکشد و بلند میشود. خاک های لباسش را نمیتکاند و بالای سر مصطفی میرود. به اشاره و
لبخندی، مصطفی را بلند میکند از روی زمین تا به مسجد برویم، شب اول دهه فاطمیه. خانواده علی نذر کرده اند بانی مراسم امسال باشند برای شفای پسرشان. همه میدانند تمام دنیا را که بگردی، آخر دوباره به سرچشمه خیرات میرسی. به مادر خوبی ها میرسی. دست به دامان آخرین بازمانده خدا در زمین هم که بشوی، مادرش را نشان میدهد .
مسجد دوباره حال محرم گرفته است. پرچم های سیاه، بوی اسپند، صدای مداحی. مجلس مادر است اما دلم روضه علی اکبر میخواهد، با صدای علی. به خودم که می آیم، به سینه زنی ایستاده ایم.
مجلس دارد تمام می شود و سیدحسین و مصطفی ایستاده اند به بدرقه بچه ها. صاحب عزا آن هایند و من هم به عنوان طفیلی کنارشان می ایستم. همراه سید حسین زنگ میخورد:
-هنوز تموم نشده؟ تیراندازی ؟ باشه باشه الان میاییم، اومدیم.
به مصطفی که متعجب نگاهش میکند، میگوید :
- بدو! پاسداران هنوز شلوغه نیرو میخوان...
-مگه هنوز جمع شون نکردن؟
-نه... داره بدترم میشه. اون جا هم مثل انقلاب نیست؛ دقیقا منطقه مسکونیه. دارن میریزن توی خونه های مردم.
مصطفی میرود که ذولجناحش را آماده کند. این ذولجناح هم شده مثل ذولجناح تابلوی عصر عاشورا ! یا رنگش ریخته، یا تو رفته. چراغش هم شکسته.
مثل بچه ها به سیدحسین میگویم:
- میشه منم بیام؟
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و بیست و هشتم
طوری نگاه میکند که دلم میریزد و جوابم را میگیرم:
-نه! تو برو پیش علی، یه سر بهش بزن.
-چرا من نیام؟
جواب نمیدهد و میرود. با حسرت خیره ام به سیدحسین و مصطفی که دور میشوند . تا بیمارستان، با بغضی نفس گیر دست به گریبانم. دلواپس علی ها و عباس هایی هستم که در پاسداران، با دراویش درگیرند . صدای کف و سوت و شعار آنقدر در ذهنم میپیچد که گوش هایم سوت بکشد.
پدر و مادر علی هم بیمارستانند . مادرش مفاتیح به دست نشسته و پدرش تسبیح میگرداند . مثل همیشه، آرام روی تخت
خوابیده. اگر میدانست در گلستان هفتم چه خبر است، بلند میشد و تا خود پاسداران میدوید . همان بهتر که نمیداند ! حداقل خیالمان راحت است که دیگر کسی با چاقو پهلویش را نمیدرد و به بازویش تیر نمیزند . گفتم پهلو و بازو، سوختم!
کاش بلند شود و کمی باهم حرف بزنیم. آرام در گوشش زمزمه میکنم:
-علی، چرا خوابیدی پسر؟ توی خیابون پاسداران یه مشت درویش داعش مسلک افتادن به جون نیروی انتظامی... نمیخوای پاشی؟ برات مهم نیست که بریزن خونه زندگی مردم رو بهم بریزن؟ برات مهم نیس دارن با چاقو و قمه و تفنگ برای پلیس خط و نشون میکشن؟
نمیدانم چرا اینها را گفتم. نباید بفهمد، نگران میشود. از اتاقش میزنم بیرون، دل ماندن در بیمارستان را ندارم. بیقرارم، کاش من را هم با خودشان میبردند . سید حسین و مصطفی را میگویم. راستی الان کجا هستند؟ دستم میرود که سیدحسین را بگیرم، نه! نمیتواند که جواب بدهد...!
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله میخوانم؛ به نیابت از عباس، به نیت شفای علی. نفهمیدم کی این اشک های شور و گرم روی صورتم غلطیدند؛ بی اجازه و هماهنگی!
دلم تاب نمی آورد؛ اخبار را چک میکنم. نیم ساعتی تا اذان صبح مانده. باورم نمیشود! کی سحر شد؟
چشمانم تازه یادشان می آید نخوابیده اند، با نور گوشی شروع به سوختن میکنند . خطوط را به سختی میخوانم:
-شهادت یک بسیجی و سه نفر از نیروهای پلیس به دست دراویش....
چشمانم بیشتر میسوزند . به پلک هایم التماس میکنم روی هم نیفتند . مادر و پدر علی پرستارها را صدا میزنند، صدایشان را گنگ میشنوم. چشمانم کلمات را یکی درمیان میخواند :
- آتش... سلاح گرم... قمه... خانه های مردم... اتوبوس... نیروی انتظامی...
پرستارها به سمت تخت علی میدوند . دوباره به کلماتی که تار و واضح میشوند نگاه میکنم:
- بسیجی... اتوبوس... زیر گرفتن...
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹