eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
78 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
خداروشکر..کارش راه افتاد.... آقا بلند شد وبخانم گفت.من میرم یه دوری بزنم...
دریا نفس راحتی کشید و چادرش را بالا کشید.گفت بله عزیزم.بفرما...خیلی خوش اومدین ..‌ما در خدمتیم...
گفت من واین اقا زن وشوهریم. دریا گفت.بله میشد حدس زد.. من یه مشکلی دارم میخوام برامون دعا کنید
دریا که از خودش دل خوشی نداشت.کفت.اگر لایق باشم.چشم...
خانم گفت؛من از همسرم خوشم نمیاد. مامان وبابام گفتن پسر خوبیه..منم به اکراه قبول کردم که قبولش کنم.. نمی تونم باهاش کنار بیام... دوست دارم با این قضیه کنار بیام.
دریا گفت. چند وقت ازدواج کردین؟. گفت یه هفته ای میشه.‌.
. دریا نمی دونست چی بگه!!! اما دست بدامن شهید محمد شد..توی دلش نجوا می کرد.آقامحمد من چی بگم؟؟ درحالیکه شهدا از قبل همه چیز را مهیا کرده بودن.
دریا پرسید.چرا؟؟ مگه مرد بدیه؟؟ گفت.نه...مرد بدی نیست.اما بدلم نمیاد.. دریاگفت...درسته که کارعشق با دله..اما عقل هم قدرتِ خوبی داره برای توجیه دل... دلتو با عقلت مجاب کن.
گفت بلد نیستم
دریا گفت...ازشهدا چقدر میدونی؟؟ گفت زیاد نمیدونم. اما آقام اصرار داشت بیاییم اینجا. دریا گفت..خداخیرت بده. مردت که اهل خلوت باشهداست..پس یه خوبی هایی داشته که شهدا کشوندنش.. اونم ماه عسلشو... دریا گفت.خانم ببخشید عقلتون حالش خوبه☺️؟؟؟
گفت نه...نمی دونم..‌حال عقلم بده..خودم بدم...نمیدونم...اماااااا
امااااچی؟؟؟
آخه!
دریا: آخه چی؟؟؟
خانم؛ آخه اون بمن نمیاد
دریا :مگه چطوریه؟؟
خانم : خوب من خیلی خوشگلم... اماااا اون...فقط ایمانش خوبه.
اخلاقش بیست.....ادبش بیست. اما قیافه نداره....
دریا : پاشید خانم..‌.حالم خیلی بدِ .‌لطفا برید
خانم: چیشد؟؟؟
دریا : لطفا برید... خانم : ببخشید من حرف بدی زدم؟؟ دریا. ؛ خدا خیلی خاطرتونو خواسته..خدا خییییلی بشما لطف کرده.خدا خیلیییی منت گذاشته سرتون.. این مرد یه هدیه ست.یه فضلِ...خدا به هرکسی نمیده... اصلا روایت داریم خدا وقتی خیرِ کسی را بخواد بهش همسر مومن و خوش خلق که مسکّن خستگی هاش و تنهایی هاش باشه میده... خانم شما از لطف خدا شاکی این؟؟؟
خانم. : نه بخدا. من خدا رو خیلی دوست دارم امااااااا
دریا سرشو انداخت پایین.اشکش روی گونه هاش جاری شد. خانم اومد کنار دریا نشست. و گفت خانم شما چرا گریه می کنی؟؟؟ دریا : ببینید ظاهر قضیه رو نبینید
دریا گفت..خیلی جالبه..‌واقعا خیلی جالبه‌..قبل شما یه خانم و آقایی اینجا بودن
خانم رفت کنار قبر یک شهید وآقاش توی ماشین منتطرش بود.... مدتی گذشت خانمِ بنده خدا پاش توی باغچه کنار قبر شهید سر خورد و گِلی شد... دلم واسش سوخت رفتم کمکش کنم ..مدتی طول کشید. آقاشون توی ماشین مدام بوق.وبوق.. ما هم اینجا گیر کرده بودیم
. وقت گذشت.آقاااا😔🙈
دریا : آقا از ماشین اومد پایین...من از خدا وشهدا عذر میخوام.یک ان سرم را بالا کشیدم .زیبایی مرد منو ترسوند...از اینکه مبادا در دلم از زیبایی او ..‌‌..😔 فوری سرمو بر گردوندم
دریا : نزدیک شد : وااااای خانم.‌چشمتون روز بد نبینه.‌.چنان سیلی ای به این خانم زد که من از شدت هول وهراس به حالت غش رفتم.‌‌ دریا : خودم را کشیدم عقب تا بصندلی بیفتم
دریا : پای اون خانم زخمی شده بود و گِلی ؛ همسرش دستشو کشید و گفت پاشو یالّا....من کشوندی اینجا که چی‌...به این گرما..
دریا : خدایا این خانم را از دست این مرد که شیطان وجودش اورا به منجلاب برده به هرشکلی حتی منقلب شدن این اقا نجات بده.