🌾پست قرآن🌾
______________________
💠#پنجشنبه💠
🌹به نام
🌹امام حسن عسکری
علیهم السلام
_______________________
🌼برای شادی روح ایشان،
تعجیل درسلامتی و فرج آقا،
سلامتی رهبر انقلاب،
سلامتی خودو خانواده، ودوری از بلا
________________________
🌺3️⃣صلوات بفرستین🌺
🌿#صدقه_از_یاد_نره
______________________
🍂اگر سرنوشت خود را رقم نزنید دیگری آن را رقم خواهد زد🍂
🌷التماس دعا
#صرفاجهتاطلاع🌱
اینکههنوز
بهسنرأیدادننرسیدی
دلیلنمیشه
نسبتبهآیندهیکشورتبیتفاوت
باشی !
تصمیمگیرنیستی؛اما . . .
تصمیمسازکهمیتونیباشی :))
رأیدرست=تعجیلدرفرج
#انتخابات | #انتخابات_1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡﷽
تو برای من انیسی :)
#رئیسی
#انتخابات
#انتخابات_1400
♡
اے آیہے تطهیردلمـ یامهدے
تقدیمـِ نگاه پاڪت ازدورسلامـ...
👌 نکته ی امروز 👌❤️
💬از مالک اشتر پرسیدند:
چگونه است که شما هیچوقت
حتی در مهآلودهترین ایام و دوران هم،
راه را گم نکردید؟
پاسخ داد:
من در طوفانِ گردوغبار فتنهها،
چشمانم جز به انگشت اشارهی مولایم، علی(ع) نبود! 👌
خیلےزیباسٺ حتماً بخونید👌🏻
#برگه_امتحان📑
+سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:🤔
+این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...😐
+به نظرنتون کارخوبیه⁉️🤔
+کیا موافقن؟؟؟ ✅
+کیامخالف؟؟؟؟ ❌
_اکثر دانشجویان مخالف بودن❕❌😡
_بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...😏
_بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن❕"😤
_بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته❕😰
+تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄
_همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.🤔
+ولی استاد جواب نمیداد...😐
_یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی❓
_ شما مسئول برگه های ما بودی❓😡😤
+استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...🤔📝
+استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟🤔⁉️
_همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین⁉️⁉️
_گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓
_درس خوندیم📚📖🖊
_هزینه دادیم💵💶💷
_زمان صرف کردیم...🕒
+هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...📝
+استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه❓
_یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄📄📄
+استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
_صدای دانشجویان بلند شد.😱😱😱
+استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌
_دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
+برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه⁉️🤔
+بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.😔
_+چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!😔😔😔
💔تنها کسی که موافق بود ....
💔فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود... 😔😔😔
❁| #تلنگرانهـ❥︎ |⃤🦋
❀برامهدۍصلواتبفرستـ🌱