eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
69 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
از تحلیلای مادربزرگت بیشتر برامون بگو :) ☺️😂 「@gordan_313
اینکه یه شوخی بود اما چرا مکرون و اقا زاده هاشون باید راحت تو خونه های لاکچریشون باشن ومکرون ساعت میلیاردی دستش کنه و مردمش از بد بختی و وضعیت اقتصادی بد اعتراض کنن و کتکم بخورن این چه وضعیتی اخه .. چرا انسان دوستانه پاسخشون رو نمیدن 😏⁉️
+حالا نگید مشکلات کشور خودمون رو ول کردی به فرانسه چسبیدی ما نکه غربیا رو ادم حسابی محسوب میکنیم داریم مث اون ادمای روشنفکر عمل میکنیم...😏😐😂
دوستان انتقادی پاسخی ضرب شصتی دارید رو کنید میذارم داخل کانال... https://harfeto.timefriend.net/16784561114174
پاسخ ناشناس🌺✅ @gordan_gap
دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان . التماس دعا 🌸
اگرمن‌این‌تعبیرراعرض‌کنم،تعبیرساده وپایینی‌است‌ولی‌خوب‌است؛"عبدهرگره کوری‌که‌داشته‌باشددرماه‌مبارک‌رمضان‌با رب‌خوددرمیان‌بگذاردآن‌رابازمی‌کند". _ایت‌الله‌مجتهدی‌تهرانی 「@gordan_313
هدایت شده از 
[ خدایا ‌! لذّت گناه رو کوفتمون کن ‌]
۴.mp3
4.12M
تندخوانی‌جزء۴ توسط‌استادمعتزآقایی🌿 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 و لاله ها در بهار می رویند... اولین سالروز شهادت شهیدان ماه میهمانی خدا، حجج اسلام محمد اصلانی و محمد صادق دارایی در حرم مطهر رضوی @gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله.. ✨
توقعات‌بعضی‌ازدخترای‌ مذهبی‌امروزی‌ازخواستگار: ایمان‌علی(علیه‌السلام)‌ به‌همراه‌ثروت‌معاویه :| 「@gordan_313
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان . التماس دعا 🌸
استاد_معتز_آقائی_جزء_پنجم_قرآن_کریم.mp3
4.01M
تند خوانی جز پنجم قران کریم📖 استاد معتز آقائی@gordan_313
سلام رفقا 🖐🏾 طاعات و عبادات تون قبول.. یه خبر خوب دارم براتون 😌😍 ان شاء الله از امروز رمان جذاب و پر ماجرای در کانال بارگذاری میشه 🤩 پیشنهاد میکنم حتما این رمان رو زیبا رو دنبال کنید... 🌿 التماس دعا یاعلی✋🏽
زیاد خوانده ایم درباره وقایع دانشگاه و کافی شاپ و... اما این رمان متفاوت است👌🏻 بیایید یک بار هم بنشینیم پای حرف مذهبی ترها🙃 پای درد و دل هایشان، دغدغه هایشان، شوخیهایشان و حتی عاشق شدنشان...!🔗❤️ بیایید سری هم به دنیا ی دوست داشتنی شان بزنیم و چند روزی را با آن ها بگذرانیم. داستان، داستان جوانی هم سن و سال توست؛ شاید کمی بزرگ تر یا کوچک تر. یکی از همان جوان های امروزی جوانی که می‌خواهد مرز بین و را بشناسد؛ و ناگاه خود را در اردوگاه دشمن می یابد. جوانند اما جنس انتخاب هایشان فرق می کند⚡️ از جنس مبارزه است. دهه اند؛ اما دقیقا در میدان جنگی ایستاده اند، هزاربار سخت تر از جنگ سخت در جنگ سخت، رو به رویت می ایستد و شمشیر می کشد؛ اما در جنگ امروز، نقاب فرشته بر چهره می زند و پنجه آهنینش را زیر دستکش مخملی پنهان می کند. جوانهای این رمان، قرار است نقاب را از چهره ابلیس کنار بزنند...! 🌸
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 قسمت اول🍃🌹 بسم رب الحسین (ع) این ناچیز، تقدیم به شهید محمدحسین حدادیان و شهید سجاد شاهسنایی، شهدای مظلوم امنیت...! فصل اول (روزهای با تو بودن) به فضای سبز دانشگاه که چمنهایش را تازه کوتاه کرده اند، می رسم. روی نیمکت می نشینم. موبایلم زنگ می خورد. با بی حوصلگی آن را از جیبم بیرون می کشم. عکس خندان حسن روی صفحه می آید، رد تماس میزنم. از همان یک هفته پیش جواب بچه ها را نمی دهم تا خودم را پیدا کنم؛ اما نمی دانم چرا برای حسن رد تماس زدم؟ شاید چون دلم می خواهد جایی بروم که هیچکس نباشد. جایی که ذهنم را آرام شود و حرف های سیدحسین را تجزیه تحلیل کنم. این دوتا پسرخاله آخر مرا می کشند ! خرداد امسال بخاطر جو انتخاباتی، پر بود از هیجان و اضطراب و حال که شور انتخابات هم خوابیده، من اینطور مضطرب شده ام. ربطی به انتخابات ندارد. همه اش تقصیر این دوتاست: حسن و پسرخاله اش سید حسین ؛ اربعین پارسال باهم آشنا شدیم. سیدحسین را البته از کلاس تکواندو، دورادور می شناختم. برای اربعین، می خواستند کاروان ببرند. اسم من را هم نوشت. در کاروان، وقتی دیدم همه بار دوم و سوم شان است و من بار اولم، اضطرابی از جنس اضطراب بچه های کلاس اولی، در دلم افتاد. مخصوصا که همه گروهی یا دوتا دوتا بودند و من تنها. همانجا بود که سیدحسین مثل فرشته نجات رسید و نگذاشت تنها بمانم. مرا هم برد تو ی جمع شان. دوستی با سیدحسین همانا و باز شدن پایم به هیئت دانشگاه همانا. بچه مثبتم اما خیلی مذهبی نیستم؛ یعنی از آن هایی نیستم که دائم صف اول نماز جماعت باشم و یقه بسته بپوشم. اما خوب اعتقادات خودم را دارم. بالاخره خانواده ام مذهبی اند و اولاد پیغمبرم. بیشتر اهل اعتدالم، نه این طرفم نه آن طرف، برای خودمم دیگر! اما مواجهه با سیدحسین، مخصوصا وقتی گفت اگر در جبهه حق نباشی در صف باطلی ، باعث شده بروم در لاک خودم تا ببینم در کدام طرف ایستاده ام. سیدحسین میگوید نمی شود هیچ طرفی نباشی و راه خودت را بروی؛ چون آخرش یک روز در موضعی قرار میگیری که بخواهی انتخاب کنی؛ بین حق و باطل. هرکدام را هم که انتخاب کردی ، باید تا تهش بروی. این نیست که بگویی من طرف حقم و خالص! باید زندگی ات را برایش صرف کنی. می گوید اگر انتخاب نکنی، یعنی فرقی با در و دیوار نداری. چون فقط انسان است که باید انتخاب کند و اگر انتخاب نکنی، زندگی ات فرقی با این میز و صندلی ندارد (وقتی داشت اینها را می گفت، مودبانه ترین چیزی که به ذهنش رسید، میز و صندلی های کتاب خانه دانشگاه بود. بنده خدا خیلی خودش را کنترل کرد که نگوید فرقی با حیوان نداری اگر انتخاب نکنی!) از همانجا شروع شد که حرف فضای مجازی و تلگرام و جنگ نرم به میان آمد. سید حسین با پیامرسانهای خارجی میانه خوبی ندارد و استدلال های خودش را هم دارد. ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 قسمت دوم خیلی دلم می خواهد بدانم چرا آنقدر علیه تلگرام موضع میگیرد و تاکید می کند که در تلگرام نباشیم، اما آنقدر دوستش دارم که دلم نمی آید با او بحث کنم و مخالفتش را پای خیلی مذهبی بودنش می گذارم؛ چیزی که بعضی ها می گویند : خشکه مقدس! و در دلم می گفتم ان شاالله کمی بعدتر می فهمد فضای مجازی مثل چاقو ی دولبه است...! اما سیدحسین معتقد است در فضای مجازی، سنگربندی دشمن هم فرق میکند و مثل فضای حقیقی ، جبهه حق و باطل دارد. بالاخره تا کی باید در لاک خودم بمانم تا جواب بگیرم؟ سر کوچه مسجد که می رسم، گوشی در جیبم میلرزد. دوباره آن را در می آورم. اسم مریم روی صفحه افتاده. تماس را وصل میکنم. -جانم؟ -علیک سلام داداش قهرو... کجا رفتی یهو؟ -سلام، دارم میرم مسجد. چی شده؟ -از صبح تا حالا دوستات ما رو کشتن بس که زنگ زدن سراغت رو گرفتن. سیدمصطفی کجاست؟ چکار میکنه؟ چرا نمیاد مسجد؟ مامانم دائم باید جواب بده که آقا سیدمون ضربه عاطفی خورده و غرق در تفکر شده! امشب برو مسجد، ببین چکارت دارن؟ -ببخشید آبجی جان! قول میدم آدم شم... فقط باید جواب سوالم رو بگیرم... از مامانم معذرت بخواه، شرمنده. -دشمنت شرمنده. کاری نداری ؟ -نه، فعلا. یا علی. وقتی قطع میکنم، به در مسجد رسیده ام. به محض ورود، حسن می آید جلو و آغوشش را برایم باز می کند : به! آقا سید ! چه عجب! از اینورا! و رو به جمعی که گوشه ای از حیاط دور هم جمع اند بلند می گوید : - بیاید اینم از سید مصطفی! چی میخواید دیگه؟! برخالف انتظارم، جمع پنج-شش نفره شان با آمدنم به طرفم نمی آید و به جز دست تکان دادن متین، عکس العملی نمیبینم. حسن می خندد: -درگیر بحثن! سیدحسین یه تنه وایساده جلو پنج نفر. تو هم برو خودت رو بنداز وسط، بحث شون جالبه! و دستم را می گیرد و می کشاند به طرف جمع. صدای بحث کردن شان بالا و بالاتر می رود. کلماتی مثل فضای مجازی ، تلگرام، اینستاگرام، صهیونیستی، اعانه به ظالم و... بیشتر شنیده میشود؛ چیزی که کنجکاوم میکند تا دقیق تر بشنوم. وقتی بهشان می رسم، بچه ها در حین گوش دادن دست میدهند . سیدحسین مثل همیشه در نهایت گیرایی می گوید : - خب اگه اینطور باشه که شما میگی و تلگرام سنگر ما باشه، پس چرا دشمن تحریمش نمی کنه که ما ایرانیا نتونیم توش کارای مثبت و خوب بکنیم؟ دشمن که همه چیز رو تحریم کرده و حتی داروهای اساسی هم بهمون نمیده، اون وقت تلگرام به این خوبی باید مفت دست ما باشه؟ صدای اذان مسجد، سیدحسین را از ادامه بحث منصرف میکند، اما متین ول کن نیست ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
میگفت‌حواست‌باشه‌توی‌مهمونی‌خدایه طوری‌رفتارکنی‌که‌آخرش‌ازخداتوقع عیدی‌داشته‌باشی:)✨ 「@gordan_313
توقعات‌بعضی‌پسران‌ مذهبی‌امروزی‌ازدختران: حیاوعفت‌حضرت‌زهرا(س) به‌همراه‌هیکل‌وزیبایی‌آنجلیناجولی...! 「@gordan_313
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سوزش بی بی سی از تذکر مودبانه به هنجارشکنان در باغ ارم شیراز (: 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
به نام خالق زیبایی ها ♡•°