eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
69 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق؛))
قدر‌و‌دریاب🖤!
بحث‌شب‌قدر...؛ از‌همچی‌بحثش‌جداستا🤲🏼
امشب‌بخواید... بدون‌اینکه‌بگیددیگه‌بسه...
بی‌حدو‌مرز‌بخواید♥️
واسه‌همه‌خوب‌بخوایم🤲🏼💚
میون‌گریہ‌هاتون مارو‌فراموش‌نڪنین
🖤به نام خدای یتیمانِ کوفه 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«صیاد فرصت ها» 🔹رهبر انقلاب : «دلم برای صیادم تنگ شده است. »😭 📆بمناسبت ۲۱ فروردین، سالگرد شهادت سرلشکر علی صیاد شیرازی، نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران شادی روح یاران صلوات 「@gordan_313
«عدم استفاده از نسخه های شفابخش نهج البلاغه» 📚 🔹رهبر انقلاب (حفظه الله ) : ما مثل آن بيمارى هستیم كه يك نسخۀ كامل از يك طبيب حاذق در جيب خود يا در طاقچۀ اتاق خود دارد، اما در عين حال، لاى آن نسخه را باز نمى‌كند و به آن عمل نمى‌كند و از آن بيمارى دائماً رنج مى برد. نوزدهم روز @gordan_313
‏فقط چند قطره اشکه نه فرقی شکافته‌ و نه سری به نیزه💔 @gordan_313
حتی خود ها هم که اعتقادی به حجاب ندارن.. برای احترام به کسی که فوت شده شال یا کلاهی روی سرشون میزارن، اون وقت سلبریتی های ما هم تو مراسم خاکسپاری کشف حجاب کردن😐 「@gordan_313
خیلییی کار قشنگیه🥺⁦♥️⁩
کسی که مراقب مرگ باشد سوی خوبی‌ها شتاب می‌کند! [نهج‌البلاغه،حکمت‌۳۱]
. چه خاموشه کوفه.. چه تاریکه دنیا.. بدونِ صدایِ مناجات حیدر..؛🖤!'
با وضو آمد به قصد لَیلَةُ الفرقت علی، ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود!💔🚶🏿‍♂
یک نفس مانده علی پر بکشد تا به سماء💔 یک اذان مانده ملاقات کند فاطمه را 💔
-جایزه ی بهترین تصویر و مفهوم شب اول میرسه به این دوتا تصویر پر معنا :) ✨ راستی دعا برای فرج حضرت عشق و شفای همه مریض هارو فراموش نکنید . . @gordan_313
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 بیست و سوم -ببخشید اینقدر تند حرف زدم. بخدا آدم آتیش میگیره. حسن یک لیوان آب دست سیدحسین میدهد : -بیا بخور بس که داد زدی صدات گرفت! آخه چقدر بگم اینقدر درگیرشون نشو، برادر من! اینقدر تو خودت نریز! یکمم به من بسپار! سیدحسین یک جرعه بیشتر نمیخورد. لیوان را روی میز میگذارد و میگوید : -پسره خلاق، باهوش، درس خون، پولدار، مامان و بابا فهمیده و آدم حسابی، بعد رفته جذب تبلیغات آتئیستا شده... اینقدر روش اثر گذاشتن و خامش کردن که... لا اله الا الله! با دست صورتش را میپوشاند . انگار میخواهد گریه کند. دوباره ضربان قلبم شدت میگیرد. سیدحسین زمزمه میکند : دعا کنید براش... خدا رحمش کرده، خودکشیش ناموفق بوده... الان تو کماست. سیدحسین میگوید : -این کانالای ضاله، به مخاطبشون فرصت فکر کردن نمیدن. دائم مغزشون رو از چرندیاتی که خیلی به نظر منطقی میاد پر میکنن. به این حالت میگن بمباران اطلاعاتی. مخاطب نمیتونه تحلیل کنه. فقط تاثیر میگیره. غالبا هم مخاطبا کم سن و سالن. اطلاعاتشون کمه، با یه شبهۀ ساده و کوچیک شک میکنن و از دست میرن. بعدم سریع از کل دنیا ناامید میشن و تموم! این بنده خدا که اینقدر تاثیر گرفته بود، مونده بودم چکارش کنم... چندبارم خواست خودکشی کنه، نذاشتم... ولی این دفعه خیلی جدی تر بود، مثل اینکه با یه دختره ارتباط داشته تو تلگرام که دختره قالش گذاشته و اینم منفجر شده! دعا کنید براش! دوست ندارم صورت سیدحسین را نگاه کنم. حتما الان چشم هایش قرمز شده و محاسنش تر! شاید هم خودم دوست ندارم صورت خیسم را ببیند ! هنوز حالش بهتر نشده. دستهایش را گذاشته روی شقیقه هایش و آرام پیشانی اش را ماساژ میدهد . نمیدانم چرا تا به حال به این فکر نکرده بودم که سیدحسین هم ممکن است ناراحت، خسته یا عصبانی شود! خوب بالاخره او هم آدم است؛ فرشته که نیست! زمزمه هایی از گوشه ای از سالن میشنوم: -میخواستن درست استفاده کنن! -تقصیر خودشونه! -نمیشه که همه بیان بیرون ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 بیست و چهارم پس این همه بزرگان که اونجان چی! سیدحسین هم قطعا صاحبان صدا را میشناسد، اما به روی خودش نمی آورد: -زبونم مو درآورد انقدر گفتم اینا جنگ افزارن، نه چاقوی دولبه! اینا رو دادن به ما که وضع فحشا و جرم و خودکشی به اینجا برسه، نه این که ما استفاده مفید بکنیم! حتی اگه به خیال خودشون استفاده شون مفید باشه، اولا لبه پرتگاهن، دوما دارن به همه اون جنایتایی که به واسطه تلگرام انجام شده مشروعیت میدن!کلید را در قفل در می اندازم و بازش میکنم. در به نرمی روی پاشنه میچرخد و آرام میبندمش. از همان حیاط، بلند سلام میکنم. صدای جواب مادر از اتاق پذ یرایی می آید . مادر به طرز بی سابقه ای تحویلم می گیرد! خیلی مهربان تر و بیشتر از قبل. اینجور مواقع، احساس مسخره ای به من میگوید باید یا فرش ها را بشویم، یا دیوارها را، یا کابینت ها را! مریم با این که همیشه در بدو ورودم، با یک کنایه به استقبالم می آید، امروز ساکت است و میزهای پذیرایی را دستمال میکشد . با همان وسواسِ خاص خودش. گویا خبری شده. اما از مادر نمیپرسم. چون میدانم خودش میگوید . وقتی دست و صورتم را میشویم و لباس هایم را عوض میکنم، مادر تصمیم میگیرد ماجرا را بگوید . به این مهارتش غبطه میخورم. دقیقا میداند چه زمانی هرکدام از ما در شرایط پایدار روحی هستیم، تا یک موضوع را مطرح کند. - مصطفی جان، مادر! امشب مهمون داریم. میتونی یکم تو مرتب کردن خونه کمکم کنی؟ میپرسم: -کی قراره بیاد؟ مادر همان طور که میوه ها را داخل ظرف میچیند میگوید : -یه مهمونی خیلی خاصه و یه مهمون خاص. - خب کی قراره بیاد این آدم خاص کیه؟ به مریم رو میکنم که افتاده به جان قاب عکسِ دایی روی طاقچه و گردش را میگیرد. میگویم: -این چش شده، چرا ناراحته حرف نمیزنه؟ مادر ظرف میوه را م یدهد دستم تا دهانم را ببندد که سوال نکنم. - این رو بذار رو میز اصلی، بعد هم بیا بشقاب ها را ببر. وظایف محوله را در سی ثانیه انجام میدهم و برمیگردم به آشپزخانه. ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
♦️شب چهلم♦️ ☑️ کتاب شب چهلم نوشته فاطمه دولتی روایاتی از حضور امام مهدی (عج) در میان مسلمانان و ملاقات‌های نورانی با ایشان دارد. ♦️ همیشه شنیده‌ایم که «او» میان ما است، در کوچه و بازارمان رفت‌وآمد دارد، به مجالسمان می‌آید، هنگام تنگ‌دستی و پریشانی هوایمان را دارد و جایی در همین نزدیکی، روی همین کره خاکی زندگی می‌کند. بعضی‌ها در ذهن خود «او» را طوری فرض می‌کنند که در دوردست‌ها است، ناپیدا و غایب است. اما از یاد برده‌اند که امام صادق(ع) فرمودند: «مهدی(علیه‌السلام) در میان مردم رفت‌وآمد می‌کند، در بازارهای آنان راه می‌رود، بر فرش‌های آنان قدم می‌گذارد، ولی مردم او را نمی‌شناسند.» کتاب «شب چهلم» مجموعه‌‌ای از ملاقات‌های نورانی مردم با امامِ حاضر را روایت می‌کند. شب چهلم ما را پای حرف آدم‌هایی می‌نشاند که امام (عج) را دیده‌اند و می‌گویند: «او نزدیک ماست، کنار ماست، میان شهرها رفت‌وآمد دارد، در مجالس شیعیان حضور دارد، از بیچارگان دستگیری می‌کند، با حق جویان سخن می‌گوید، همین‌قدر نزدیک و آشنا…» 「@gordan_313
*🌷🕊 آوینی، به تأسی از شهیدان، به خود سختی می داد و خود را آماده شهادت می کرد. او معمولاً روزه بود و اغلب غذای درست و حسابی نمی خورد. سید غالبا یک دست پیراهن و شلوار خاکی بسیجی و یک اورکت که بچه های جبهه تنشان بود به تن می کرد. مهم ترین مسئله زندگی او نماز بود و مقید بود آن را اول وقت بخواند. نمازش چنان سرشار از عشق بود که همه متوجه حال وی می شدند. وی به دیگر دوستانش سفارش می کرد سعی کنید نماز را با توجه بخوانید. @gordan_313