eitaa logo
گردان ۳۱۳
2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
69 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴⚠️۳ نکته در مورد سالگرد مهسا امینی: 🔹۱.عزاداری نزد اهل سنت فقط برای ۳ روز است و مراسم سالگرد،معنایی ندارد. 🔹۲.روز ۲۵ شهریور امسال مصادف است با شهادت امام رضا«ع»،لذا مشکی پوشی مردم و تعطیلی مغازه ها ربطی به اعتراضات و اعتصابات ندارد. 🔹۳.دشمن قصد ایجاد شوک خبری از طریق انجام خرابکاری و عملیات تروریستی دارد. 🛑به صورت گسترده منتشر بشه و حتما برای همه مخاطبینتون ارسال کنید. @gordan_313
بِسمِ اللّٰھ‌..🖤
☕️مهران رجبی، برای صرف شربت آمد، ماندگار شد برای خدمت به زوار. 🔹این را بچه‌های موکب گروه جهادی ابناءالرضا ع نقل می‌کنند؛ که ایشان را دعوت کردند و چند ساعتی آمدند برای خادمی. 🔹نکته‌ای که توجه بچه‌های موکب را جلب کرده بود، شخصیت مردمی و خستگی‌ناپذیر او برای ارتباط و حال و احوال با زوار و رد نکردن درخواست عکس گرفتن با ایشان بود. @gordan_313
🖇تصور کنید آنتن تلویزیون در اختیار هر نوع آدمی (اعم از قاچاقچی، معتاد، دزد و...) قرار داده شود و اینها هر وقت خواستند، هر محتوایی را نشر دهند. 🖇حالا تصور کنید فرزندتان به صورت تنها و محرمانه، با گیرنده‌ای مواجه باشد که هر وقت خواست هر محتوایی را دریافت کند. ترکیب این ۲ گزاره می شود ! ✍مصطفی امینی‌خواه @gordan_313
🔥 استوری مینا وحید در پی القای دو قطبی، در جامعه ! این مدت، آدمای کوچیک خیلی سعی کردن به هر بهونه ای، از عظمت حماسه اربعین کم کنن. اینم یکیش! جاده تهران شمال، کلا روزای تعطیل همینه خانوم.😑 اگه یه نیم نگاهی ام به پارکینگ های لب مرز بندازی بد نیس😏 چهار میلیون نفر تا الان برای شرکت در مراسم ، از مرزهای زمینی وهوایی ایران، خارج شدن.🇮🇷🇮🇶 「@gordan_313
به‌انتظارلبخندی‌نشـسته‌ایم که‌عطرش‌دنیارابهشت‌میکند💚!'
🔺زاویه عکاس هنگام تصویربرداری ، ضریح امام حسین (علیه‌السّلام) همانند کشتی و زائرین مانند غرق‌شدگان در دریا که به دنبال نجات هستند!
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و بیست و پنجم (مصطفی) : سرش را گرفته بین دست هایش و گوشه ای از راهرو کز کرده. دلم برایش میسوزد. به چه زبانی بگویم تقصیر او نبوده؟ کنارش مینشینم. دل ندارد نگاهم کند، حق هم دارد. دست بر سر شانه اش میگذارم: -باور کن هیچکس تو رو مقصر نمیدونه! به جای اینکارا، براش دعا کن. چشمانش سرخ است. فقط نگاهم میکند؛ زیرچشمی. میدانم پشیمان است. شاید کمی عجیب باشد ولی واقعا دوستش دارم؛ نه تنها متنفر یا بی تفاوت نیستم، دوستش دارم. شاید بخاطر پاکی اش باشد، یا بخاطر پشیمانی اش . میخواهم تنهایش بگذارم که میگوید : -آقا سید . برمیگردم: -جانم؟ -چه کار کنم که خدا من رو ببخشه؟ چه کار کنم که کسی نگفت دارن سم به خوردم میدن؟ یه طوری جو میدادن، یه طوری پست میذاشتن که انگار نظام داره ساقط میشه و اگه باهاشون همراه نشیم، عقب میمونیم! (این روش در فنون اقناع فن ارابه یا واگن نام دارد) میگفتن آریامهرشون داره برمیگرده، میگفتن آخوندا نمیذارن ما آگاه بشیم، آزاد بشیم، رفاه داشته باشیم... دائم توی گوشمون میخوندن باید قیام کنیم... توی کانالاشون یاد میدادن چطور بسیجیا و پاسدارا رو محاصره کنیم و میگفتن هرکدوم شون رو که کشتین عکس و فیلمش رو بفرستیم براشون... یاد میدادن چطور جلوی گاردیا وایسیم... یه طوری القا میکردن که مامور نجات ایران ماییم و باید یه کاری بکنیم. دائم فیلم و عکس درباره فساد توی نظام و آخوندا... منم خیلیاش رو باز نمیکردم، زیرش رو میخوندم و بیشتر حس میکردم باید یه کاری بکنم! حس باحالی بود... انقدر مغزم رو پر میکردن که نمیفهمیدم دارم چه غلطی میکنم! وقتی علی جلوی چشمم افتاد زمین، تازه فهمیدم بسیجیا اون چیزی نیستن که بهمون نشون دادن! از یادآوری آن شب، کامم تلخ میشود و دهانم مزه خون میگیرد. میپرسم: می پرسم: -هیچوقت فکر کردی شاید اون به قول خودت مدارکی که نشونتون میدادن جعلی باشه؟ -یه طوری بود که آدم بهشون شک نمیکرد. یه لینک میدادن میگفتن منبعشه، یا آدرس فلان کتاب رو میدادن، منم حال نداشتم برم کتابه رو پیدا کنم و ببینم راست میگه یا نه؟ مثلا این رو ببین... همراهش را در می آورد و فیلمی را نشانم میدهد . مردی با لهجه ای خاص در کتاب خانه آستان قدس فیلم گرفته و کتابی عربی را مقابل دوربین میگذارد؛ کتابی درباره خاطرات یکی از طلاب با امام خمینی(ره) ، در سال های تبعید در عراق. او کتاب را باز میکند و از روی یکی از خاطرات میخواند . با این که از روی صفحه فیلم میگیرد، نوشته ها بخاطر کیفیت پایین تصویر تارند! چند کلمه از جملات عربی را میخواند و بقیه را درحالی که دستش زیر نوشته هاست، ترجمه میکند . کلمات عربی را اشتباه ترجمه میکند . سعی دارد به امام تهمتی بزرگ بزند. چشمانم را روی نوشته ها ریز میکنم، ترجمه اش پر از اشکال است و اصلا موضوعی که مرد درباره اش حرف میزند با موضوع متن متفاوت است! انقدر تهمتی که به امام زده بزرگ و بی شرمانه است که ضربان قلبم را بالا میبرد. سعی میکنم آرام باشم. فیلم را متوقف میکنم و با صدایی نسبتا بلند میگویم... ادامه دارد ...🌱
ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و بیست و ششم -داره چرت میگه! خودشم میدونه داره اشتباه ترجمه میکنه! مگه توی دبیرستان عربی نخوندین؟ نمیفهمی ترجمه ش غلطه؟ تو امام خمینی رو میشناسی؟ اصلا امکان داره این وصله ها به آدمی بچسبه که دنیا رو تکون داده؟ شرمنده میگوید : -هیچکس به ما نگفت... فقط توی کتاب دین و زندگی چهار کلمه اصول دین خوندیم برای نمره، ولی هیچکس نیومد برامون بگه امام کی بود... چرا باور نکنم؟ انقدر حق به جانب مینویسن و ژست روشن فکری میگیرن که انگار اگه قبول نکنی ، احمقی! (حسن) : شانه هایش میلرزد. صدایش را سخت میشنوم. حتما حضورم را متوجه نشده که بازهم درد و دل می کند : -اولین بارم که نیس رفیقم جلوی چشمم شهید بشه... اولین بارم نیست با دست خودم جنازه رفیقم رو بردارم بذارم توی ماشین... اولین بارم نیست! میدونی دلم از کجا خونه؟ از اینکه توی سوریه کسی حریفت نشد، توی ترکیه و افغانستان یه تار مو ازت کم نشد. تا خود قلب تکفیریا میرفتی و هیچیت نمیشد؛ ولی تو همین تهران، وسط تهران، اونطوری اربا اربات کردن. دلم از این میسوزه... از این میسوزه که خونت باید توی جوب کنار خیابون بریزه... باید جنازه ت رو از توی جوب دربیارم و به جای این که روی دست مردم تشییع بشی و همه جا برات پوستر و بنر بزنن و عکست بره توی همه سایتا و کانالا، یه جایی که منم نمیدونم کجاست دفنت کنن و آب توی دل مردمی که جلوی درِ خونه شون شهید شدی تکون نخوره. اصلا احدی نفهمید شهید شدی... میدونم که الان اون دنیا داری چه عشق و حالی میکنی؛ ولی یه فکری به حال دل مام بکن! ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
⭕️ورشکستگی رسانه‌ای اینترنشنال... 🔹در آستانه‌ی یک سالگی اغتشاشات۱۴٠۱، شبکه‌ی اینترنشنال که طی یک سال اخیر با انواع مشکلات مانند تحریم شدن توسط ضدانقلاب، استعفاها و اخراج ها به علت پشت پرده‌ها و تجاوزهای جنسی، مهاجرت اجباری از لندن به آمریکا و... دست و پنجه نرم کرده است، طبق یک نظرسنجی ادعا کرده که مورد اعتمادترین رسانه نزد ایرانیان است! 🔹باید دانست که این نظرسنجی توسط یک موسسه نظرسنجی خارجی [موسسه گمان به مدیریت عمار ملکی] که مدیر آن مخالف با جمهوری اسلامی است و پای ثابت برنامه‌های شبکه‌های معاند است، صورت گرفته و نظرسنجی‌های این موسسه‌ی ضدانقلاب بیشتر شبیه به است تا نظرسنجی! 🔹اما همین نظرسنجی ساختگی میتواند بهترین سرپوش برای مخفی کردن ورشکستگی رسانه‌ای و بحران‌های جاری اینترنشنال باشد تا وجهه‌ی خود را در نگاه مخاطبین اندکش حفظ کند! ✍میلاد خورسندی 「@gordan_313
بِسمِ اللّٰھ‌..🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 غروب یاد کنیم تا وقتی پرونده مان به امام زمان عرضه می شود، آخرین عملی که می‌بینند یاد ایشان باشد. 🎙استاد مؤمنی 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥مگر نگفتند الغیبة اشد من الزنا ⁉️غیبت بدتر هست یا بی حجابی؟ 🔻پس چرا انقدر گیر دادید به ؟ 🎙استاد عالی 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢پیکر پاک شهید علی فسنقری پس از تشییع در زادگاهش در گلزار شهدای روستای فسنقری آرام گرفت. @gordan_313
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و بیست و هفتم صدایش هربار در گلو میشکند . دوست ندارم گریه سیدحسین را ببینم. نشسته کنار مزار شهید گمنام و با عباس حرف میزند . مصطفی هم کمی آن سوتر نشسته و به روبه رویش خیره است. انگار اشک هایش خشک شده. کاش درد و دل های سیدحسین را میشنید . در این سرما، از حرف هایش آتش گرفته ام. شفای علی را بین حرف هایش میخواهد . گفتم علی، سوختم...! تنها چیزی که توانست درد سینه مان را آرام کند، بیست و دوم بهمن بود و دیدن آقا در منزل شهید ارمنی. وقتی دیدیم مردم مثل همیشه آمدند، برای انقلاب خیال مان تخت شد و برای آینده قشنگش نقشه کشیدیم. وقتی دیدیم آقا آرامند، آرام شدیم. چقدر خوب بود اگر آقا به ما هم میوه میدادند، آن وقت ما هم مثل مادر آن شهید ارمنی هیچوقت مریض نمیشدیم. چقدر دلم میخواست دست آقا را بگیرم توی دستم و بی خیال همه دنیا بشوم. اما دست آقا توی دست آن پدر شهید، من را هم آرام کرد. همه را آرام کرد. سیدحسین دستی به صورتش میکشد و بلند میشود. خاک های لباسش را نمیتکاند و بالای سر مصطفی میرود. به اشاره و لبخندی، مصطفی را بلند میکند از روی زمین تا به مسجد برویم، شب اول دهه فاطمیه. خانواده علی نذر کرده اند بانی مراسم امسال باشند برای شفای پسرشان. همه میدانند تمام دنیا را که بگردی، آخر دوباره به سرچشمه خیرات میرسی. به مادر خوبی ها میرسی. دست به دامان آخرین بازمانده خدا در زمین هم که بشوی، مادرش را نشان میدهد . مسجد دوباره حال محرم گرفته است. پرچم های سیاه، بوی اسپند، صدای مداحی. مجلس مادر است اما دلم روضه علی اکبر میخواهد، با صدای علی. به خودم که می آیم، به سینه زنی ایستاده ایم. مجلس دارد تمام می شود و سیدحسین و مصطفی ایستاده اند به بدرقه بچه ها. صاحب عزا آن هایند و من هم به عنوان طفیلی کنارشان می ایستم. همراه سید حسین زنگ میخورد: -هنوز تموم نشده؟ تیراندازی ؟ باشه باشه الان میاییم، اومدیم. به مصطفی که متعجب نگاهش میکند، میگوید : - بدو! پاسداران هنوز شلوغه نیرو میخوان... -مگه هنوز جمع شون نکردن؟ -نه... داره بدترم میشه. اون جا هم مثل انقلاب نیست؛ دقیقا منطقه مسکونیه. دارن میریزن توی خونه های مردم. مصطفی میرود که ذولجناحش را آماده کند. این ذولجناح هم شده مثل ذولجناح تابلوی عصر عاشورا ! یا رنگش ریخته، یا تو رفته. چراغش هم شکسته. مثل بچه ها به سیدحسین میگویم: - میشه منم بیام؟ ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و بیست و هشتم طوری نگاه میکند که دلم میریزد و جوابم را میگیرم: -نه! تو برو پیش علی، یه سر بهش بزن. -چرا من نیام؟ جواب نمیدهد و میرود. با حسرت خیره ام به سیدحسین و مصطفی که دور میشوند . تا بیمارستان، با بغضی نفس گیر دست به گریبانم. دلواپس علی ها و عباس هایی هستم که در پاسداران، با دراویش درگیرند . صدای کف و سوت و شعار آنقدر در ذهنم میپیچد که گوش هایم سوت بکشد. پدر و مادر علی هم بیمارستانند . مادرش مفاتیح به دست نشسته و پدرش تسبیح میگرداند . مثل همیشه، آرام روی تخت خوابیده. اگر میدانست در گلستان هفتم چه خبر است، بلند میشد و تا خود پاسداران میدوید . همان بهتر که نمیداند ! حداقل خیالمان راحت است که دیگر کسی با چاقو پهلویش را نمیدرد و به بازویش تیر نمیزند . گفتم پهلو و بازو، سوختم! کاش بلند شود و کمی باهم حرف بزنیم. آرام در گوشش زمزمه میکنم: -علی، چرا خوابیدی پسر؟ توی خیابون پاسداران یه مشت درویش داعش مسلک افتادن به جون نیروی انتظامی... نمیخوای پاشی؟ برات مهم نیست که بریزن خونه زندگی مردم رو بهم بریزن؟ برات مهم نیس دارن با چاقو و قمه و تفنگ برای پلیس خط و نشون میکشن؟ نمیدانم چرا اینها را گفتم. نباید بفهمد، نگران میشود. از اتاقش میزنم بیرون، دل ماندن در بیمارستان را ندارم. بیقرارم، کاش من را هم با خودشان میبردند . سید حسین و مصطفی را میگویم. راستی الان کجا هستند؟ دستم میرود که سیدحسین را بگیرم، نه! نمیتواند که جواب بدهد...! زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله میخوانم؛ به نیابت از عباس، به نیت شفای علی. نفهمیدم کی این اشک های شور و گرم روی صورتم غلطیدند؛ بی اجازه و هماهنگی! دلم تاب نمی آورد؛ اخبار را چک میکنم. نیم ساعتی تا اذان صبح مانده. باورم نمیشود! کی سحر شد؟ چشمانم تازه یادشان می آید نخوابیده اند، با نور گوشی شروع به سوختن میکنند . خطوط را به سختی میخوانم: -شهادت یک بسیجی و سه نفر از نیروهای پلیس به دست دراویش.... چشمانم بیشتر میسوزند . به پلک هایم التماس میکنم روی هم نیفتند . مادر و پدر علی پرستارها را صدا میزنند، صدایشان را گنگ میشنوم. چشمانم کلمات را یکی درمیان میخواند : - آتش... سلاح گرم... قمه... خانه های مردم... اتوبوس... نیروی انتظامی... پرستارها به سمت تخت علی میدوند . دوباره به کلماتی که تار و واضح میشوند نگاه میکنم: - بسیجی... اتوبوس... زیر گرفتن... ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
هر‌کدام‌از‌شما‌جوان‌ها‌می‌توانید‌ یک‌مشعل‌نورانی‌باشید،تلاش‌کنیدو در‌این‌راه‌استقامت‌بورزید . . !(: _حضرت‌آقا
⁉️آیا بدون اینکه در اینترنت جستجو کنید، میتوانید نام نوجوان ۱۷ ساله‌ای که چند ماه پیش با گلوله‌ی مستقیم پلیس فرانسه کشته شد را به یاد بیاورید؟ ❌اکثر افراد نمیتوانند، و این وضعیت در سرتاسر جهان نیز همینگونه است! ✅اما بر عکس، احتمالا افراد زیادی در دنیا مهسا امینی را میشناسند و گویی نامش در ذهن آنها حک شده است، در حالی که او نه با گلوله‌ی مستقیم پلیس ایران، بلکه به مرگ طبیعی و با چاشنی عوارض جسمی فوت کرده است! 📡این خاصیت رسانه و قدرت رسانه‌ای است که هرچیزی که همسو با منافع صاحبِ رسانه است را برجسته میکند و هر چیزِ مغایر با منافع او را تحریم مینماید! 💥درست مثل «نائل فرانسوی» که چون رسانه‌ها به آن نپرداختند و یا کم پرداختند، از ذهن‌ها پاک شده است و برعکس «مهسا امینی» که تمام رسانه‌ها و سلبریتی ‌های جهان در مورد آن واکنش نشان دادند و با ترفندهای فراوان هشتگ آن را جهانی کردند و نام او در ذهن‌ها مانده! پرداختن به اولی به سود رسانه‌داران جهان [که اکثریت زیر چتر یهود هستند] نبود و باعث تضعیف تمدن غرب میشد، و پرداختن به دومی بهانه‌ی خوبی برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی داشت! 🏴نمونه‌ی دیگر از این استاندارد دوگانه‌ی رسانه‌ها، راهپیمایی پرشور که اصلا به سود رسانه‌داران جهان نیست آن را برجسته کنند و برای فرهنگ اربعینی تبلیغ نمایند، هرچند جمعیت بی‌نظیر ۲۲میلیونی در آن شرکت کرده باشند! ✍میلاد خورسندی 「@gordan_313
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت آخر پدر علی همانجا سجده میکند، اشک ریزان. صدایی با شوق میگوید : -یا فاطمه زهرا(س). بسیجی، تیراندازی، سلاح گرم و سرد، اتوبوس...! به گمانم صدای مادر علی است که می گوید : -یا فاطمه زهرا(س). پایان فصل دوم والعاقبه للمتقین این ناچیز، تقدیم به شهید محمدحسین حدادیان و شهید سجاد شاهسنایی، شهدای مظلوم امنیت... یا زهرا فاطمه شکیبا؛ تابستان 97 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
خب رُفقا این رمان هم تموم شد خیلیییی طولانی بود 😅ولی به شدت جذاااااب.. 👌🏻🙃 امیدوارم از خوندش لذت برده باشید و براتون مفید بوده باشه.. همون طور که میدونید این رمان در مورد شُهدای امنیت بود. 😔 پیشکش به روح پاکشون صلواتی عنایت بفرمایید.. 🌿 راستی منتظر رمان بعدی باشید.. 😉🥰 🖐🏾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" دارویار " این همه ✅ صفرتاصد ماجرای طرح و اتفاقات خوب آن(کاملا جامع برای پاسخگویی به افراد خاکستری) ♨️ شدن ۱۰ میلیون نفر بصورت رایگان با اجرای طرح دارویار 🔴 کاهش ۹۰درصدی هزینه درمان ناباروری در کشور👧👶 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ماجرای امیرالمؤمنین و عدم حمایت از هم‌حزبی! ♨️ تلنگری برای ایام 🎙حجت الاسلام راجی 「@gordan_313