رفیق شهید : یه شب من بیمار شدم و شهید بابڪ نورے هم منو رسوند درمانگاه بعد از درمانگاه. باهم دیگه رفتیم یه آبمیوه فروشے و باهم یه چیزے خوردیم در همون حال که داشتیم باهم صحبت میکردیم برگشت به من گفت داداش من برم سوریه دیگه برنمیگردم این به من الهام شده... من اولش جدے نگرفتم و گفتم انشاالله صحیح و سالم برمیگرده ولے به فیض بزرگ شهادت نائل شد .. 🕊 هنوز که دارم میسوزم.. :)

‌ دعابخوان‌برای‌عاقبت‌بخیری‌من تویی‌که‌ختم‌به‌خیرشدعاقبتت:)🙂

‹ روایت‌آقای‌عابدی‌ازشھیدبابڪ‌نوری‌هریس؛ › رفتن‌بابک‌به‌صورت‌یکدفعه‌ای‌بودیک‌شب من‌وشهاب‌کشیک‌درمانگاه‌بودیم‌که‌تلفنی‌به‌ما اطلا‌ع‌دادکه‌قراراست‌امشب‌اعزام‌بشویم‌که من‌وشهاب‌فوراماشین‌راروشن‌کردیم.. وبرای‌خداحافظی‌بااورفتیم‌سپاه، انجاتاقبل‌ازاعزام‌بااوصحبت‌وشوخی‌کردیم‌وگفتیم: داداش‌هنوزدیرنشده‌ومیتونی‌تاهنوزسوار ماشین‌نشدی‌ازتصمیمت‌برگردی‌و.. ولی‌واقعاازراهی‌که‌انتخاب‌کرده‌بودمطمئن‌بودیم وهمانجاتقریبا۳۰_۲۰دقیقه‌قبل‌اعزام‌وخداحافظی بااوعکس‌یادگاری‌گرفتیم.

همرزم شهید: بابک‌همیشه‌یه‌تسبیح‌سبزداشت‌که‌دور دستش‌میبست.. موقع‌شهادت‌هم‌دستش‌بود:)

دوست شهید: من‌اولین‌روزبودبابک‌رودیدم‌،هرچندازلحاظ پوششی‌تقریباشبیه‌بابک‌بودم‌ولی اینقدرشهامت‌دارم‌که‌بگم‌درموردش‌چه‌فکری‌میکردم برگشتم‌باخودم‌گفتم:این‌یعنی‌مردجنگه؟ بااین‌تیپ‌وقیافش‌اومده‌اینجا؟! این‌اومده‌وقتشوبگذرونه! ولی‌مدتی‌گذشت‌ومتوجه‌شدم‌تصمیمش‌واقعاجدیه توهمه‌چیزجزاولین‌هابود. ازبابک‌پرسیدم:هدفت‌چیه؟ بابک‌گفت:داداش‌میخوام‌واسه‌خداوبندگان‌پاکش که‌ائمه‌اطهارومعصومین‌وحضرت‌زینب(س)و برای‌دفاع‌ازناموس‌وجهاددرمقابل‌شیاطین زمان‌برم‌بجنگم.. گفتم:دمت‌گردم‌داداش‌ازجوونیت‌زدی‌ودنبال‌راه‌ درست‌افتادی برگشت‌گفت:حالاببین‌خداماروقبول‌میکنه! بهش‌گفتم:پس‌چی،قبول‌میکنه‌داداش۷خت همین‌نیت‌به‌این‌پاکی‌کردی‌خودش‌کلی‌ارزش‌داره وجهادحساب‌میشه همش‌میگفت:خداتامارونبخشه‌ازاین‌دنیانبره.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

داداش‌بابک میگفت: •• "دیگہ‌قرار‌نیست‌اون‌آلمان‌برم‌ اخہ‌المان‌خودمو‌‌پیداکردم" ‌سوریہ‌رو‌میگفت: -عـاشق‌شـده‌بـود...🙂 •• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://harfeto.timefriend.net/17124513057592 حرفی هست درخدمتم. حلال کنید اگر سرتون رو درد آوردم

#استوری | دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان خدایا در این ماه کارهایم را از سختی به آسانی گردان 🗓 یک‌شنبه ۱۹ فروردین (۲۷ رمضان) 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]

#مناجات ✨سحر بیست و هفتم 🎙حاج محمد رضا طاهری 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]

حرفی با نامحرم نیست:) .... خیلی هم عالی.

سلام فرمانده حالشون خوبه؟ .... سلام علیکم خبری ندارم، ایتا نیومدن.

عالی بود،میشه محفل هم بزارید؟ ... خواهش میکنم ، چشم